در مراسم شب قدر حسينه ارشاد، علاوه بر مهندس سحابی،هاشمی
آغاجری نيز سخن گفت. بخشی از سخنان صريح و روشن و آشكار او
چنين بود:
در تاريخ ايران گفتمان عدالت يكی از گفتمانهای غالب و مسلط
بود، لذا تمام حكومتها از دورههای اسطورهای تا حكومت
صفوی میكوشيدند، خود را پاسدار و مجری عدالت معرفی كرده و
گفتمان حكومت و رعيت را بر مبنای عدالت سردهند. به همين دليل
مشروطيت نيز با شعار عدالت خواهی شروع شد اما اين عدالت در يك
بافت و چارچوب مفهومی و نظری خاصی مطرح شد كه شاخصهای عدالت
علوی را دارا نيست. عدالت تنها به مبنای توزيع عدالانه آب و
نان نيست كه فردی كه در حكومتش ادعای عدالت دارد، سرهای مردمان
را به بند كشيدن و به آنها فرمان دادن كه سر در آخور كرده و به
هيچوجه سر خود را برای اعتراض و انتقاد بلند نكنند، تا او هم
نان را به تساوی بين آنها تقسيم كند، اين عدالت به معنای نفی
كرامت انسانی است و برازنده انسان نيست، در حالی كه در عدالت
علوي, عدالت مبتنی بر كرامت و به رسميت شناختن ويژگیهای
انسان كريم است. ايجاد عدالت در بين يك گروه يكدست, متحد و
همفكر هنر نيست, رعايت حقوق مخالف, نفی امتيازخواهي,
انحصارطلبی و احتكار مبنای عدالت است.
دركنار حق نان و آب, حق حيات, حق آزادی و انتقاد لازمه تحقق
كرامت انسانی در جامعه علوی است، لذا از اين باب است كه عدالت
خليفه دوم كه يكی از درخشانترين عدالتهاست در برابر عدالت
علی رنگ میبازد.
امروز كه حق، بسط پيدا كرده است اين حقوق نه تنها شامل حق
حيات، عزت نفس، كرامت میشود، بلكه شامل حق دگرانديشان, آزادی
حق انتقاد و اعتراض, حق مشاركت موثر و سازنده مردم در تعيين
سرنوشت كشورشان, حق انتخاب حكومتهای دموكراتيك و عزل
دموكراتيك آنها, اجتماع كردن در غالب نهادهای گوناگون اجتماعي,
سياسي, تشكيل انجمنهای مدنی و احزاب نيز میشود.
شاه اسماعيل
براساس اين ادعا كه خواب ديده است امام غائب به او فرمان حركت
داده تا حكومت علوی را تشكيل دهد و شمشيرش را به كمر او بسته
تا به نيابت از او مخالفين را سركوب كند, اقدام به تاسيس
حكومتی براساس قهر و غلبه كرد كه اين مساله در ايران سابقه
نداشت و هيچگاه حكومتهای عباسي, سلجوقی و مغول جرات نكرده
بودند كه بر اساس قهر و غلبه حكومتی شكل داده و به آن مشروعيت
بخشند.
تئوری تاسيس حكومت براساس زور, غلبه و قدرت شمشير، رهاورد
معاويه و افراد پس از معاويه بود. اما شاه اسماعيل با مشروعيت
بخشيدن به خود شخصيت كاريزماتيك و الهی پيدا كرد كاريزمايی كه
از يك طرف از شاهان باستانی و از طرف ديگر از تقدس امام غائب
تغذيه میكرد. شاه اسماعيل به نام علی حكومتی را تاسيس
میكند تا شيعيان و دگرانديش و صاحبان مذاهب ديگر را سركوب
كند, به گونهای كه گروهی از شيعيان به نام مشعشيان به نام
ارتداد در اين دوران سركوب شد و گروههای امر به معروف و نهی از
منكر در خيابانها عشق علی را با شمشير و زور به مردم تحميل
میكنند.
در دوران صفوی قزلباشان كه از
ميان قبايل فقير برخاسته بودند با اتكا به شاه و براساس بذل و
بخششهای حكومت مركزی تبديل به يك طبقه میشوند. ما در اين
دوران شاهد يك اشرافيت نظامیگری هستيم و نظاميان به عنوان
اولين نيروهای اجتماعی وارث اراضی و امكاناتی میشوند كه از
اشرافيت قبلی توسط حكومت مصادر شده بود.
اشرافيت دوم, اشرافيت مجتهدان و روحانيون است. در دوران شاه
طهماسب فقهايی كه وارد حكومت میشوند جايگاه بالايی میيابند
و عدل علوی در اين دوران به بحث قشریگرايی مبارزه با هنر,
موسيقي, نقاشی و شعر روح میگيرد.در دوران صفويان مجالس دعا
خواني, جشن، سوگواري, تسبيح, ورد و نمايش به وفور ديده
میشود. در اين دوران قشریگری به گونهای رواج میيابد كه
حاكمان به جای استفاده از عقل و تدبير برای حل مشكلات كشور به
خواب و رمل و اسطرلاب متوسل مشوند. به گونهای كه رئيس حكومت
زمانی كه شورشيهای محمود افغان به پشت دروازههای اصفهان رسيده
بودند برای حفظ حكومت آش نذری پخش میكند.
وی ادامه داد: در اين دوران مداحان و مجلس گردانان از احساسات
مذهبی مردم بیسواد در جهت اهداف شهپدر سوء استفاده
میكنند.
در حكومت صفوی مردم حقی بر حكومت نداشته بلكه وظيفه و تكليف در
مقابل حكومت دارند. اگر شاه هم ظلم كند هيچ كس حق مخالفت
ندارد، بلكه همه بايد دعا كنند تا خداوند شاه را هدايت كند اما
در حكومت علوی بر حق متقابل مردم و حكومت تاكيد میشود و
حكومت, سلطانی و براساس تكليف محوری و دعاگويی نيست.
راه تداوم حكومت, سركوب، شكنجه و به زندان انداختن مردم در
قلعه الموت نيست, كه اينكار موجب تفرقه, تنش و چند دستگی
میشود. در اين نوع سياست شارلاتانها, اشرار, دروغگويان و
رياكاران عزيز شده و پاكان ذليل و خانه نشين میشوند.
بايد مردم بتوانند حقشان را از دولت مطالبانه كنند و
دستگاههای امنيتی بايد طوری رفتار كند كه مردم با كمال شجاعت
حقوق خود را مطالبه كنند. مردم بايد آزادی بيان و آزادی پس از
بيان داشته باشند. احتكار ثروت، حرام و احتكار قدرت حرامتر
است. تاريخ سراغ ندارد كه علی كسی را به زندان انداخته باشد. |