اواخر پاييز 80 بود كه تماسهای مكرر از دفتر وزير كشور ما را
به طبقه 19 اين وزارتخانه كشيد تا در مورد مشاور امور زنان و
مدير كل امور بانوان وزارت كشور گفتگو كنيم. موسوی لاری شخصا
اين مسووليت را به من پيشنهاد میكرد و من طبق رويه هميشگی خود
در مركز امور مشاركت زنان وديگر جاها سعی میكردم به روی خودم
نياورم و در نقش يك مشاور مشفق نيروهای شايسته را برای اين
مسووليت معرفی كنم. يادم میآيد در يكی از جلساتی كه با
فراكسيون زنان داشتيم و خانم راكعی اصرار داشت هر كس ضمن معرفی
زنان شايسته، قابليتهای مديريتی خود را بگويد و نوبت به من كه
رسيد گفتم قابليت شناسايی زنان قابل را دارم و به شما معرفی
میكنم. چندی بعد فاطمه حقيقت جو تماس گرفت كه بگويد مرا برای
مديريت در فلان وزارتخانه معرفی كرده و مورد توافق قرار گرفته.
با تندی به او گفتم فراكسيون زنان بقيه گزينههايش هم اين گونه
شناسايی و معرفی میشوند؟ خيلی جا خورد و گفت فكر میكردم تا
به حال از باب تعارف از پذيرش مسووليت سرباز میزدی. گفتم
هميشه حس مسووليت داشته ام و خواهم داشت. بگذاريد من از مديريت
زنان دفاع كنم نه از مديريت خودم. چند سال قبل از اين جريان
پيشنهاداتی را با همين منطق رد كرده بودم. چهره خانم شجاعی را
وقتی كه حكم امضا شده را معترضانه به او پس میدادم فراموش نمی
كنم. معلم و دوست عزيزم بود و هرگز جواب رد از من نشنيده بود
ولی میدانست قضيه جدی است و حكم در دستگاه كاغذ خورد كن قرار
گرفت تا كسی اين جسارت وبیادبی را ملاحظه نكند.
حدود 4 سال از آن روز سخت میگذرد كه بابیميلی تمام مدير
شدم. البته شرايطی را گذاشتم كه همه پذيرفته شد و بالاخره قرار
شد بر كرسی رياست دفتر بانوان تكيه بزنم. فردای آن روز سرم را
زير انداخته وارد دفتر در طبقه دوازدهم وزارت كشور شدم. نيم
ساعت بعد مدير كل حوزه وزارتی تماس گرفت و گفت چرا تشريف
نياورديد بالا كه به اتفاق خانم بروجردی (مدير كل قبلی) به
دفتر برويد؟ گفتم من از اين رويهها سر در نمی آورم، آمده ام
كار را شروع كنم. و چند دقيقه بعد آقای قديمی ذاكر به اتفاق
خانم بروجردی آمد و حكم وزير را تحويل داد و كار سخت ما در
حوزه زنان شروع شد. به همين سادگی! اولين اعتراض را نسبت به
اين پذيرش مسووليت در يكی از جلسات جبهه مشاركت از آقای ارغنده
پور شنيدم كه میگفت تو كه میخواستی پست بگيری چرا رفتی سراغ
اين پست و من جواب دادم اتفاقا چون پست نمی خواستم اين مسووليت
را قبول كردم. اينجا فقط بايد كار كرد و كار. بايد همه تاخيرها
و عقب ماندگيها را جبران كرد. بايد جسور بود بايد خستگی ناپذير
بود. بايد جان سخت بود و... حدود 4 سال با مجموعه همكاران دفتر
و حوزههای زنان استانها كار كرديم و كار كرديم تا بالاخره
مساله زنان شد مساله جدی روز...
در پی تحولات اخير و تغييرات فراگير در مديريتها، هر چند قبل
از دومين مرحله انتخابات رياست جمهوری استعفای خود را تقديم
وزير كشور پيشين كرده بودم به دليل عدم پذيرش آن در زمان لازم
تصميم گرفتم منتظر بمانم تا جانشين تعيين شود و از فرصت موجود
برای تبيين آنچه شده و تحويل كار استفاده كنم.
بعد از ظهر ديروز يك تماس از دفتر وزير جديد حامل اين پيام
بود: فردا ساعت 1 مراسم توديع شما و معارفه مدير جديد برگزار
میشود. گفتم خبرهای خوش را با تاخير نمی دهند، زودتر خبر
میكرديد كه آب و جارو كنيم.
باری اين دوره چهارساله سپری شد مسووليت سنگين مديريت از دوش
ما برداشته شد ولی مسووليت آگاهی بخشی، ايجاد هم دلی و همراهی
و برنامه ريزی و كار برای رسيدن زنان به وضعيت بهتر همچنان
باقی است و اين مسووليتی نيست كه احتياج به حكم داشته باشد.
حكم ازلی آن امضا شده نه میتوان آن را به كاغذ خرد كن سپرد و
نه میتوان با حكم ديگری لغوش كرد و ما میمانيم برای خدمت
جاودان به زنان ميهنمان كه دل كوه دارند و پای استوار و چشمهای
اميدوارشان در انتهای دوردست آينده بهتری را برای دختركان
دليرشان جستجو میكند. |