اسم انور خامهای را سر كلاس مطبوعات سياسی چند باری شنيده
بودم. فكر ميكردم كه مرده. وقتی هم كه از انجمن صنفی زنگ زندند
برای مراسم بزرگداشتش باز هم خيال میكردم كه عمرش را داده به
شما . راستش برای محكم كاری از سجاد هم پرسيدم . گفت : فكر نمی
كنم زنده باشه.
باور كنيد اگر با دو چشم خودم آن پيرمرد كوتاه قد و چشم فرو
رفته را كه دستانش میلرزيد و موهای اندكش روی پيشانی ريخته
بود را نديده بودم هنوز نمی توانستم به خودم بقبولانم كه انور
خامهای متولد
۱۲۹۵
زنده است و همچنان روزنامه نگاری میكند .
دستخظ پيرمرد انصافا ديدنی بود . مثل موبايلی كه روی ويبره گذاشته
باشی يا مثل نوار قلب كج و معوج و درهم.با خط عجيب و غريبش
داستان زندگی اش را نوشته بود و يكی از بچههای انجمن قرائتش
كرد.
قبل از اين چند نفری هم صحبت كردند تا مثلا از انور تجليل كنند.
نمونه اش احسان نراقی . نراقی از همه چيز گفت . از خاطراتش با
سيمون دبوار و دوبچك و ژان پل سارتر . كلی هم فحش به كمونيسم و
چپها داد . خلاصه نيم ساعتی حرف زد . اينقدر كه همه گمان
كرديم شايد مراسم تقدير از نراقی است.
ده دقيقه به پايان مراسم مانده بود كه نوبت انور شد. انور ولی
چيز زيادی نگفت . فقط از عشق و علاقه اش به روزنامه گفت كه از
بچگی معتادش بوده.
نوبت افطار كه رسيد به مهمانان مراسم بيشتر نزديك شديم . عباس
عبدی و نراقی و سحابی . باز گير داديم كه سوالهای وبلاگی بپرسيم
از آقايان . عبدی قبول نكرد. گفت حرفهای من در ايران شنيده
نمی شود .كلی گفتيم و خنديدم ولی سوالهايمان را جواب نداد. سراغ
نراقی رفتيم كه میدانستيم دستمان را خالی نمی گذارد . گفتم
آقای دكتر آمريكا به ايران حمله میكند ؟ گفت : نه .گفتم چطور
اين قدر مطمئنيد ؟ گفت : لاريجانی دلش میخواهد آمريكا حمله
كند ولی آمريكا كه احمق نيست . جواب قانع كنندهای نبود ولی پرسيدم
دكتر يعنی تحريم هم نمی كند؟ گفت: فكر نمی كنم مگر اين كه
ايرانیها عقل به خرج ندهند و حساسيتها را ناديده بگيرند .
راستش مراسم خوبی نبود . اصلا خيلی هم دلگير بود. اگر اين
حواشی را نداشت كه به مفت هم نمی ارزيد . برخی از دوستان كه به
هوای افطارش هم آمده بودند بعد از خوردن غذا پشيمان شدند . میخواهم
فردا به عذرا فراهانی بگويم ترا به جان هر كی دوست داريد اگر
برای كسی مراسم تجليل میگذاريد اين قدر مزخرف برگزارش نكنيد. |