هر چند به همه كسانی كه به مسائل زنان اهميت ميدهند و در اين
حوزه از دل و جان زحمت ميكشند به ويژه درباره عملكردشان از ته
دل احترام میگذارم، اما در اين مدت كوتاه يك ساله تحصيل و
كارم بر مسائل زنان به ويژه زنان در حاشيه، به نتايجی رسيده ام
كه شايد برای برخی از علاقه مندان به كار بر مسائل زنان و ساير
موضوعات اجتماعی جالب باشد.
چندی پيش يكی از فعالان زن در جمع تعدادی زن علاقه مند و فعال
كه البته چندان مثل او نمی انديشيدند درباره مساله "حجاب "سخن
میگفت. او از نظريات فمنيست و ديگر نظريههای غربی استفاده
كرد و مساله حجاب و فلسفه آن را زير سوال برد. پس از پايان،
سخنرانی اش چنان تاثير بد ومنفی بر جای گذاشت كه گفتنی نيست.
در بين يك عده زن معتقد و مسلمان سخن گفتن و همه موازين اسلامی
مرتبط با مساله حجاب را به كمك نظريههای غربی زير سوال بردن
چه نتيجهای خواهد داشت؟
نظريات فمنيست.گيدنز و ديگر نظريات اجتماعی برای حل مسائل
اجتماعی كشورمان لازم است .اما چرا هيچكدام مان به دنبال يك
جامعه شناسی» بومی» نيستيم كه با فرهنگ و سنتهايمان همخوانی
داشته باشد.
آن دسته از فعالان زنان و جامعه شناسان كه از يك نظريه يا
چارچوب فكری معين دفاع ميكنند به نظر من فقط نسبت به آن نظريه
متقاعد شده و آنرا به دلايل عقلانی پذير فته اند اما خود "بومی
" آن نظريه نشده اند. يعنی همراه با آن جامعه پذير نشده اند.به
همين دليل هنگام استفاده از آن تاثير گذار نيستند.
واقعا اهميت كار كردن بر مسائل زنان قاليباف.صياد.آجر پز
.كشاورز و روستايی و ديگر زنان در حاشيه كمتر از مساله حضور
زنان در استاديوم است (هر چند اين هم مساله مهمی است) كه اين
قدر نسبت به آنهابیتوجهيم.
چه تعداد ازفعالان امور زنان به مشكلات زنان قاليباف پرداخته
اند. میدانيد چه تعداد از زنان قايباف تركمن به دليل افقی
بودن دارهای قالی و باز ماندن پاهايشان به مدت طولانی دچار سقط
جنينهای مكرر ميشوند؟
زمانی يك دختر روستايی اهل زنجان به من گفت: برای اينكه بتوانم
مردان روستايش را از خشونت عليه زنان بازدارم به روحانی ده
متوسل شدم تا با آوردن احكام و احاديث، يعنی همان زبان فرهنگی
روستائيان مردان را از خشونت عليه زنان بازدارم كه نتايجش هم
كاملا مثبت بود.
اين حرف او ابتدا برايم عجيب آمد اما الان منظورش را به خوبی
درك میكنم و ميفهمم اگر برای متقاعد كردن اين مردان از نظريات
غربی خشونت عليه زنان استفاده میكرد قطعابیتاثير بود.
به هر حال مسائل فرهنگی و اجتماعی در جامعه ما به نوعی از هم
دور شده اند. شايد يكی از دلايل آ ن اين باشد كه در ايران دين
به عنوان يك امر اجتماعی در ابتدا مطرح نبوده و بعد از پذيرش
آن هم امور فرهنگی و اجتماعی از هم جدا شده اند كه البته
نيازمند مطالعه عميق تر است.
به نظر من كسانی كه روی يك مساله خاص اجتماعی كار میكنند بايد
ضرورت گفتگو با عموم مردم و موضوعات خاص فرهنگی و اجتماعی آن
را در يابند. تعامل مسالهای اجتماعی با حوزه عمومی بايد با در
نظر گرفتن تفاوت منطقی بين زبان فرهنگی و زبان علمی شكل بگيرد
و گرنه تاثير گذار نخواهد بود... |