ابطحی ـ اگرچه در شرايط فعلی تقريبا هر روز من جمعه است اما
بعد از ظهر ماه رمضان، روز جمعه، حالت ويژهای دارد.
اين هفته، بعد از ظهر جمعه رفتم سينما. فيلم گيلانه. در
وسطهای سالن نشسته بودم. سينما هم شايد به خاطر وقت عصرگاهی
خلوت بود. با كار زيبای خانم بنیاعتماد، تمام سالهای جنگ كه
من از دست اندركاران جدی تبليغات آن بودم، در برابرم مجسم شد.
بيشتر فيلم را در حال اشك ريختن بودم. ماجرای يكی از شهروندان
ايران عزيز كه به جبهه رفته بود و مجروح شده بود و سالهای سخت
جانبازی را در كنار مادر قهرمان خود میگذراند. مظلوميت آنها
كه به خاطر كشورشان و آرمانهايشان از وجود خود مايه گذاشته
بودند، به شكل اعجاب آوری به تصوير كشيده شده بود. دو ديالوگ
فيلم خيلی تكان دهنده بود. يكی آنجا كه گيلانه به دختری كه قبل
از جنگ قرار بود همسر اين رزمنده شود و مادرش بعد از جراحتها
ازدواج را به هم زده بود و گفته بود هيچ كس به آدم شل و افتاده
زن نمی دهد و پاسخ گيلانه كه برای جوان من، قبل از جنگ همه دست
و پا میشكستند. و ديگری وقتی مادر با سختیهای طاقت فرسای
نگهداری از جوانش يكه و تنها دست و پنجه نرم میكرد و چند نفر
از جوانهای جنگ نرفته، در يك سفر تفريحی جانبازی را دستمايه
تفريح و متلك پرانی خود كرده بودند، به فكر استفاده از سهميه
جانبازان برای رسيدن به خوشبختی بودند و مادر مصيبت كشيده هم
آن را میشنيد.
اشك من برای آن بود كه : چقدر به نام جنگ و جانباز و
شهيد تجارت شد و چه شعارها دادند و چه سوء استفادهها كردند و
خود آنان و شايد بيشتر از آنان، خانوادههايشان در چه وضع سخت
و مصيبت باری بودند. فكر میكردم در همسايگی همه ماها ممكن است
گيلانهای با فرزند جانبازش – و يا با پدر و يا همسر جانبازش-
تنها مانده باشد.
سازندگان اين فيلم و نقش آفرينان آن – به خصوص خانم معتمد آريا
با بازی فوق زيبای خود- جنگ و مظلوميت جانبازان جنگ را بهتر از
صدها سخنرانی شعاری كه معمولا از جانبازان بدترين نوع استفاده
ابزاری میشود، توانسته بودند مظلوميت واقعی حماسه آفرينان
دفاع مقدس و خانوادههای آنان را به متن زندگی بينندگان خود
بياورند.
ای كاش سياست گزاران و تصميم گيران كشور – به خصوص در شرايطی
كه دولتمردان كنونی خيلی از آنها و ارزشها و اعتقادات آنها دم
میزنند- اين فيلم را ببينند و نيزای كاش در آنها برای بهبود
وضع آن عزيزان كاری در خور نمايند. |