محمود احمدی نژاد در حالی كه از عمر رياست جمهوری او، كمتر از
دو ماه نگذشته، گفته است: "نام افرادی را كه در كار دولت سنگ
اندازی میكنند، اعلام میكنيم..." (ايران/۹ مهر ۸۴)
احمدی نژاد در حالی " سنگ اندازی در كار دولت" را برجسته
میكند كه تقريباً هيچ مانع فكری- سياسی عمدهای در ساخت قدرت،
به ويژه به صورت نهاد، وجود ندارد. نه تنها رهبری و شورای
نگهبان كه قوه قضاييه و مجلس و نيز نهادهايی موثر چون صدا و
سيما و حتی سپاه پاسداران و بسيج، آن چنان كه در مواضع خود
ابراز نموده اند يا در عملكرد و رفتارهای و ديدگاههای سياسی-
اجتماعی آنان محسوس و آشكار است، عملاً نه تنها به مثابه مانع
و عامل چالش برانگيز ومشكل زا، رفتار نمی كنند كه همدل و همراه
و حامی اند. حال و با چنين وضعی، "سنگ اندازی»هايی كه احمدی
نژاد از آنان ياد میكند، چقدر موثر و جدی است و توجيه گر عدم
پيشبرد برنامهها و اهداف وی؟ جای پرسش دارد و ابهام.
احمدی نژاد در حالی از " سنگ اندازیها" و به نوعی، موانع و
محدوديتهايش میگويد كه دولت او در اوج قيمت نفت و در حالی كه
نفت ايران قيمتی فراتر از 50 دلار يافته، بر قوه مجريه تكيه
زده است. به تعبيری، دست او، به قدر كافی در بسياری حوزهها
گشاده هست كه با حمايت مجلس و شورای نگهبان، فعلاً آنچه را كه
در رقابتهای انتخاباتی وعده كرده بود، حداقل در كوتاه مدت،
محقق كند و به جای "حاشيه" به "متن" بپردازد.
سخن احمدی نژاد اما، صرف نظر از عمق و گستره ی صحت و تأثير
"سنگ اندازی»ها، مخاطب را به ياد مشقات و سختیهايی میاندازد
كه سيد محمد خاتمی در 2 دوره- و برای پيشبرد وعدهها و
برنامههای خود- تحمل نمود. يكبار ديگر به نهادهايی كه در بند
پيش به آنها اشاره شد، نگاهی بيفكنيد؛ يادآوری و مرور
رفتارهای مجلس پنجم، قوه قضاييه و صدا و سيما در دوران خاتمی،
چندان دشوار نيست؛ كافی است استيضاح عبدالله نوری را به ياد
آوريم؛ توقيف فلهای مطبوعات و برخوردهای قضايی با فعالان
سياسی و مطبوعاتی و دانشجويی را؛ و نيز برنامههايی چون "چراغ"
و پخش گزينشی كنفرانس برلين را... آنگاه، حق است اگر پس از
يادآوری آنها و اين سخن خاتمی كه دولتش را هر ۹ روز با يك
بحران روبرو كردند، "سيد"ِ نجيب را "مظلوم" بخوانيم! عمق و
دشواری چالشها و بحرانهايی كه او پشت سر گذاشت و صبورانه،
تحمل كرد، اينك عيان تر میشود( بديهی است كه اين يادداشت هرگز
جای نقد "صبوری» بيش از حد او نيست !).
اما مستقل از موارد پيشين و فراتر از آنها، و در سطحی ديگر و
از منظری كاملاً متفاوت، میتوان در اظهار نظر اخير احمدی
نژاد، تأمل كرد؛ و آن: وضع بلوك قدرت در ايران است. ظاهراً
پيچيدگی و چند گونگی نيروهای حاضر در ساخت قدرت، آن چنان است
كه تعدد مراكز قدرت، گاه تصميم گيریها و عملكردها را دچار
اصطكاك و حتی تعارض میكند و تحقق اهداف را ناممكن مینمايد.
يك "دولت نفتی» و رانتهای مترتب بر آن را، در كنار "دولت
مطلقه" قرار دهيد و آنها را برتقويت بنيانها و حضور "دولتی
ايدئولوژيك" اضافه كنيد كه سنت گراست؛ و اين همه را بر روابط و
مناسبات فاميلی، جناحی، طبقاتی و امنيتی بلوك قدرت بيافزاييد.
نتيجه، افزون بر ساختاری كه در خصوص نظام، "وحدت" دارد، "كثرت"
ی است متكی بر منافع خاصِ سياسی، اقتصادی، ايدئولوژيك و امنيتی
. در اين حالت اخير، میتوان چالشها و اصطكاكها و سهم
خواهیهای و سنگ اندازیها و مانع تراشیها و حتی تعارضات را
محتمل و عينی و واقعی دانست. اين روی سكه وضع بلوك قدرت در
ايران، موجد همان آشفتگی و چندگونگی در رفتارها و عملكردهاست
كه صد البته دود آن به چشم ايرانيان و منافع ملی كشور میرود.
و با كمال تأسف، نتايج اين وضع در ديپلماسی و مناسبات بين
المللی، تشخيص مصالح ملی، اداره اقتصادی كشور، مديريت اجرايی و
فرهنگی، و خلاصه ، اينجا و آنجا، با "موازی» كاریهای محسوس و
غيرمحسوس، قابل تحليل و مشاهده است؛ با كمال تأسف.( روزنامه
ايران) |