اين
روزها اقتدارگرايان ياد دكتر مصدق و
نهضت ملی شدن صنعت نفت افتاده اند و
پياپی قضيه هستهای را با نهضت ملی
مقايسه میكنند. آنها میگويند
همانطور كه ملی شدن صنعت نفت «يك
مسأله ملی» است،دستيابی به فناوری
(صلح آميز؟) هستهای هم «يك مسأله
ملی» است.آيا واقعيت همين است؟
من معتقدم در مورد «ملی بودن يا
نبودن» مسأله هستهای ايران بايد دو
عنصر «پرونده هستهای »و «فناوری
هستهای » را از هم تفكيك كرد.
براساس اين تفكيك، معتقدم كه «فناوری
هستهای » ايران «يك مسأله ملی» نيست؛
بلكه حتی يك مسأله «ضد ملی» است.چرا
كه در ساختار غير دموكراتيكی نظير
جمهوری اسلامی ايران، فناوری هستهای
نه يك تكنولوژی در اختيار ملت كه
ابزاری برای تحكيم قدرت ساختار دولتی
خواهد بود. از اين منظر، «فناوری
هستهای »بیشباهت به ملی شدن صنعت
نفت نيست. چرا كه ملی شدن صنعت نفت
(بعنوان يك «پروژه ناتمام») عملا قدرت
ناشی از پول نفت را از بيگانگان گرفت
و به دولت مركزی بخشيد. در واقع، بيش
از آنكه پول نفت بر سر سفرههای مردم
بيايد،ابزارهای حكومت برای سركوب و
تحميق تودهها در سالهای پس از ملی
شدن صنعت نفت تقويت شد. دليل مسأله هم
خيلی روشن است: ساختار دولتی در ايران
هيچگاه «ملی» نشد.(و میتوان گفت كه
ملی شدن صنعت نفت در اين زمينه حتی
اثر تشديدكننده داشته است). به خاطر
وجود همين ساختار هم، دستيابی به
«فناوری هستهای » به سود ملت نخواهد
بود و به همين دليل، «يك مسأله ملی»
نيست.
اما در مقابل، «پرونده هستهای » يك
مسأله كاملا ملی است. دليل آن هم
تبعاتی است كه زياده خواهی حكومت
متوجه كل ملت خواهد كرد. در واقع، چه
جنگ و چه تحريم به ضرر ملت و بويژه
روند دموكراتيزاسيون در ايران است. به
همين خاطر، اعتقاد دارم همه دلسوزان
كشور و بويژه جريانهايی كه در اين
سالها شعار «دموكراسی درونزا» را داده
اند، ضرورت دارد نسبت به اين مسأله
واكنش نشان دهند و در مقابل ماشين
عوام فريبی اقتدارگرايان بايستند. |