جغرافیای
لعنت
نسلی که 8 سال مُرد
دارا فقیر ماند و سارا سرگردان
علی احمدی
دارا فقیر بود
و از فقر جمله می ساخت
سارا تمام خود را یک شب به سکه ای باخت
بابا همیشه
خسته، مادر سکوت و هق هق
بغضی همیشه باروت، از تلخی دقایق
مشق گرسنگی
بود، آب و انار و بادام
در خاک پینه بستیم ما نسل بی سرانجام
آقا جریمه می
کرد، از درس داس صد بار
ما یاس می نوشتیم از ریشه تا به دیوار
آقا جریمه ها
را شلاق می سرودند
از باغ می نوشتند اما عقیم بودند
تمام کودکیمان
در کوچه خاک می خورد
صف طویل ارزاق ما را به خواب می برد
ما شکل ضجه
بودیم، در کوچه های متروک
روحی همیشه مجروح، جسمی نحیف و مشکوک
جغرافیای لعنت،
نفرین و گریه و آه
از زخم جاده ساوه تا کوچه های فلاح
ما هشت سال
مردیم، از داغ و درد لاله
با نعره های خاموش، با یک دل مچاله
آقا جریمه می
کرد، با یک هزار ترفند
از انفجار گریه، تا انهدام لبخند
دارا فقیر ماند
و سارا همیشه شبگرد
بابا شبانه اعدام، مادر غروب دق کرد! |