وبلاگ‌ها

www.peiknet.com

   پيك نت

 
صفحه اول پیوندهای پیک بايگانی پيک  

infos@peiknet.com

 
 
 

وبلاگ "تست دمکراسی"

يا لثارات السانسور

يا مقررات السرکوب

 
 
 
 
 

1- مستاصل پرسيد: «پس حالا چی بخريم؟!»
يک ايران برداشت و بعد از مشورت و پريشانی و ترديد زياد بين آفتاب يزد و شرق حاضر نشد هيچکدام را بخرد.
نمی دانم اين خانمی که امروز ديدم از کجا هراسان به کيوسک روزنامه فروشی آمده بود. از خانه شان؟ از خارج؟! از لاک تحريم؟
و نمی دانم برای دنبال کردن چه خبری - شايد بحث های کابينه جديد- آنقدر پريشان حال از روزنامه فروش پرسيد: «اقبال دارين؟»
روزنامه فروش با تعجب گفت: «اقبال نمی آريم!»
«نمی آرين؟ چرا؟!!»
(يک نفر ديگر): «الان ماه هاست که توقيف شده!»
و آن خانم شروع کرد گشتن بين روزنامه های ديگر...
من داشتم با عذاب وجدان و شرمندگی بسيار يک يا لثارات الحسين می خريدم. آنرا تا کرده بودم که کسی نبيند و با عجله و خيلی آهسته به روزنامه فروش گفتم که کدام روزنامه را برداشته ام و پولش را دادم. در همان حال به آن خانم که می پرسيد حالا چه بايد بکند گفتم شرق بخرد - که مثل اينکه نخريد.
کاش بولتن مشارکت را که در کيفم داشتم به او داده بودم. ای کاش!

2- وقتی داشتم وارد بانک می شدم پورمحمدی داشت در مجلس از خودش دفاع می کرد. بانک خيلی شلوغ بود. زور دستگاه تهويه هوا به جمعيت نمی رسيد و پنکه های اضافه هم کاری از پيش نمی بردند. هوا راکد و خفه بود. هشتاد نفر تا نوبت من فاصله بود. پورمحمدی به شدت از خودش دفاع می کرد. نمی ديدمش ولی می توانستم تصور کنم که دستش چطور بالا و پايين می رود و خطابش به مخالفان چطور از حد دفاع می گذرد.
...انتظار، انتظار، انتظار...
کارمندان بانک با خوشرويی لبخند می زدند. روی بورد تقديری با امضای خاتمی بود. در متنش بود:
....با مديريت توسعه گرا، اصلاح گر و آينده نگر.....
...انتظار، انتظار، انتظار...
منتظر پولی بودم که بايد بگيرم.
فکر کردم تا من از بانک بيرون بيايم دولت رای اعتمادش را گرفته.
و همه چيز تغيير کرده.
و همه تغيير کرده اند.
شايد واحد پولمان هم تغيير کرده باشد!