صدای احمدی نژاد میآمد كه داد میزد: آقا! ما اقتصاد
سرمايه داری هستيم، نه اقتصاد سوسياليستی. نماينده ديگری
كه درهياهوها معلوم نشد اسمش چيست داد زد" نخير! ما اقتصاد
اسلامی هستيم اما با خروجی عدالت
اجتماعی. نه كسی خنديد و نه كسی اعتراض كرد. بنظرم
اصلا كسی گوش نمی داد ديگری چه میگويد، والا اين اصطلاح
هم خنده دار بود و هم جای سئوال داشت تا معلوم شود از اين
خروجی چه اقتصادی میخواهد بيرون بيايد.
يكی از آن بالا در حمايت از كابينه داد زد: تجربه ملاك
نيست، وفاداری به انقلاب ورهبری ملاك است. چند نفری صلوات
فرستادند و رئيس مجلس تذكر داد كه تماشاچی ها حق ندارند در
بحث ها دخالت كنند. همان طرف و يا بغل دستی اش داد زد: "ما
فدائی رهبريم". اين شعارهای تهديد آميز مال كسانی بود كه
میگفتند رفتگران برگزيده شهرداری تهران اند كه بعنوان
تماشاچی به مجلس برده شده بودند.
دفاع احمدی نژاد از يكی از وزرای پيشنهادی اش هم شنيدنی
بود. میگفت: برادران، اين آقا اصلا صدايش از يك "حدی” هم
بلند تر نمی شود. هميشه "منوتون" حرف میزنه. اگر همه در
يك اتاق داد و فرياد كنيم هم ايشان همچنان با همان صدای
آرام و مونونش صحبت میكنه.
يكی از پائين داد زد: اين هنراحمدعلی نژاد است كه هم چپ و
راست ( بقيه جمله درهياهوها مفهوم نبود) در كابينه اش هست.
نفر ديگری سئوال كرد: حاج آقا دست راست كدام دست است؟
بالاخره هم سر "حكومت اسلامی” و "جمهوری اسلامی” جنگ
مغلوبه شد. يكی داد زد:" چرا احمدی نژاد نمی گويد جمهوری
اسلامی و همه اش میگويد حكومت اسلامی”
يكی از طرفداران حكومت اسلامی و احمدی نژاد از آن بالا و
از جمع مثلا تماشاچی ها يك حرفی را حواله دهن آن نماينده
كرد.
بگير بگير شروع شد. بالاخره طرف را قبل از اينكه بيايد
پائين و دستش برسد به نماينده معترض از سالن بردند بيرون.
شمار آنها كه میخنديدند بيشتر از كسانی بود كه موافق و يا
مخالف بيرون بردن آن تماشاچی بودند. بالاخره رئيس مجلس كه
حق احمدی نژاد را در طول قد خورده گفت: آن كه آن حرف را
زد، خودی نبود و به حسابش رسيدگی میشود. تازه رسما و از
پشت ميكرفنی كه برای راديو باز بود اعلام شد كه تماشاچی ها
دستچين شده اند و اتفاقا برعكس نظر رئيس مجلس، آن كه آن
حرف را از بالا حواله پائينی ها كرد خيلی از ديگران هم
خودی تر و سينه چاك تر بود. گفتند مدير شهرداری است. اما
كسی نگفت مدير چه قسمتی. مگر نه آن كه تره به تخمش میرود،
حسنی به باباش؟ اين مجلس، آن تماشاچی را میخواهد؛ و اين
شهرداری آن مدير را.