گفتگوی ارواند آبراهاميان محقق
و تحليلگرسياسی مسائل ايران با "واشنگتن پريزم" درباره تحولات
روز ايران مصاحبه كرده است كه میخوانيد:
واشنگتن پريزم: در مقاله ای به
نام چپ اسلامی از راديكاليسم تا
ليبراليسم نوشته ايد كه
راديكالهای اسلامی سالهای اول انقلاب به ليبراليسم در دهه نود ميلادی
گرايش پيدا كردند. آيا اين چرخش به دليل تحول فكری بود ويا به علت محروم شدن
از قدرت؟ احمدی نژاد و هوادارانش را میتوانيم راديكالهای
اسلامی سالهای اول انقلاب بدانيم؟
آبراهاميان: اين دو موضوع به
هم مربوطند. گرايش چپ اسلامی به ليبراليسم نتيجه تحول فكری بوده است و نه
حذف شدن از قدرت، چون اين جناح سالها مجلس را در اختيار داشت و خاتمی با
حمايت اين گروه به رياست جمهوری رسيد. چپ اسلامی هيچ وقت خود را ليبرال
ندانسته است چون واژه ليبرال آمريكا و غرب را در اذهان زنده میكند. اين
جناح خواهان حقوق و آزادی های فردی و اجتماعی شده است. در
ليبراليسم به آن معنا كه درامريكا میشناسيم صحبتی از حقوق
اجتماعی مانند مسكن، بازنشستگی و
حمايت از بيكاران وجود ندارد.
اما احمدی نژاد. او با شعار
عدالت اجتماعی، اقتصاد و احيای حقوق اجتماعی
موفق به جذب آرای طبقه كارگر و مردم تهيدست شد.
-
در كتاب ايران بين دو نوشته ايد شاه برای برنامه اتمی ايران در دهه هشتاد ميلادی بودجه
بيست ميليارد دلاری در نظر گرفته بود. غنی سازی اتمی نيز جزو
اين برنامه بود. آيا میتوانيم بگوييم دو سيستم سياسی كاملا متفاوت يعنی حكومت سلطنتی و
جمهوری اسلامی نگرش مشابه ای به برنامه اتمی داشته اند؟
اگر دست يافتن به سلاح اتمی را
يك مسافت بيست و يك مايلی فرض كنيم بيست مايل اول آن میتواند در كادر
برنامه صلح آميز باشد. در واقع هر دو رژيم ايران در پی انتخاب ژاپنی بوده اند،
يعنی ايجاد و تاسيس تمامی امكانات لازم برای دستيابی به سلاح
اتمی، اگر فرصت و شرايط ايجاب كند. ايران مدت زيادی مانده است تا اين بيست مايل را طی
كند. البته آمريكا با همين بيست مايل اول هم مخالف است چون فاصله و زمان
چندانی لازم نخواهد بود تا ايران به بمب برسد.
البته ايران نيز نمی خواهد
تحقيقات اتمی خودرا متوقف سازد چون مساله غرور و پرستيژ ملی نيز مطرح است.
- در كتاب
خمينيسم نهضت آيت الله خمينی را پوپوليستی ميدانيد و نه بنيادگرا. پوپوليستی به
اين معنی كه طبقه متوسط با شعارهای انقلابی طبقات تهيدست را بر
عليه امپرياليسم و قدرت سياسی حاكم بسيج كرد. آيا ميتوانيم بگوييم احمدی نژاد
نيز با يك حركت پوپوليستی به رياست جمهوری رسيد؟
البته افراد بنيادگرا نيز در
جنبش آيت الله خمينی بودند، نظير فداييان اسلام كه به اجرای كلمه به
كلمه شريعت و به نابرابری زن و مرد معتقد بودند. اگر به تبليغات احمدی
نژاد نگاه كنيم بيشتر میتوانيم او را جزو جنبش پوپوليستی گذاشت تا
بنيادگرا بدانيم. جالب آنكه شورای نگهبان كه بنيادگراست به احمدی نژاد اجازه داد تا
رفسنجانی را به ثروت اندوزی متهم كند. تصور كنيد يك كانديدای اصلاح طلب
میخواست چنين حرفهايی بزند. بهرحال بايد ديد احمدی نژاد در قدرت خواهان
اجرای سختگيرانه تر شريعت خواهد بود و يا بصورت يك
پوپوليست عمل ميكند. به نظر من
دومين مورد احتمال بيشتری دارد.
- در مصاحبه ای
گفته ايد كه برای اولين بار دولت آمريكا با قومهای ايرانی در رابطه است.
آيا اين به اين معنا ميتواند باشد كه نو محافظه كاران میتوانند به فكر
تجزيه ايران باشند؟
نو محافظه كاران در پی نابودی
جمهوری اسلامی هستند. حال اگر حكومتی ليبرال و هوادار آمريكا جايگزين
جمهوری اسلامی شود برايشان ايده ال است ولی ميدانند در عمل
چنين كاری امكان پذير نيست. بنابراين از طرق ديگر عمل ميكنند، مثل بكارگيری سازمان
مجاهدين خلق حتی اگر آنان را تروريست بدانند.
گروه های جدايی طلب قومی ايران
نظير جدايی طلبان آذربايجان نيز مورد حمايت محافظه كاران جديد قرار گرفتند
و حتی در واشنگتن دفتر دارند. زمانی كه
حوادث اهواز رخ داد در مطبوعات
محافظه كاران از نارضايتی قوم عرب در مقابل حكومت مركزی صحبت ميكردند. در
زمان جنگ سرد نيز آمريكا، شوروی را متهم به دامن زدن به اختلافات قومی و
بهره گيری از آن ميكرد.
-
بجز مساله اتمی چه مانع اساسی در راه بهبود
رابطه ايران و امريكا وجود دارد؟
اسرائيل. هواداری ايران از
فلسطين و حمايت از حزب الله لبنان باعث شده تا محافظه كاران جديد ايران را
خطری برای اسرائيل بدانند. زمانی كه ايران را به حمايت از تروريست محكوم
میكنند منظور پشتيبانی ايران از حزب الله است نه القاعده. آنان جمهوری
اسلامی را مانعی در راه صلح اسرائيل و فلسطين ميدانند. |