ايران

www.peiknet.com

   پيك نت

 
صفحه اول پیوندهای پیک بايگانی پيک  

infos@peiknet.com

 
 
  با خاتمی اینگونه مقابله شد:
 شلیک از3 توپخانه
زور- ترور- مرگ
 
 
 
 

 

محمد خاتمی در آخرین روزهای ریاست جمهوری اش، در مجالس و دیدارهای مختلفی که برای وی برپا شد سخنانی گفت که خود می دانست در دفتر فردای اسلام و روحانیت ثبت خواهد شد. شاید فصیح ترین سخنرانی او در مراسم "سلام خاتمی" بود که وی با وضوح بیشتر از آیت الله خمینی بر دو دیدگاه در میان روحانیون شیعه تاکید کرد. این سخنان وی بیش از سخنان آیت الله خمینی در همین زمینه برای شنوندگان و خوانندگان این سخنان ملموس و آشنا بود، چرا که در جمهوری اسلامی چهره های مصداق عینی این دو اسلام آشکار شده است و طیف بزرگی از روحانیون غیر روحانیون مذهبی تازیانه آن اسلامی را خورده اند که یک انقلاب( مشروطه) به شکست کشاندند و کمر انقلاب 57 را نیز تا اینجا شکسته اند.

بخش هائی از سخنان خاتمی دراین زمینه را می خوانید. در مراسم "سلام خاتمی":

دو گرايش اسلامى در كشور وجود داشته و دارد، گفت، گرچه نفس اسلام متحجر به شماره افتاده است .

پس از دوم خرداد آن اسلام خشونت گرا، بى پرواتر و خشونت بارتر از قبل به صحنه آمد و توسل به زور و ترور و مرگ را در دستور كار خود قرار داد اما به شدت اين اسلام در جامعه ما منزوى است . 

حركت اصلاحى ۸ ساله در انزواى اين اسلام مؤثر بوده است، زيرا هر فكرى كه در حال نابودى است به زور متوسل مى شود و فكرى كه به زور متوسل شد، نفس او به شماره افتاده است .  از روزى كه انقلاب اسلامى پيروز شد، يك مبارزه سختى در گرفت براى اينكه كدام اسلام و بينش در اين نظام  استيلا داشته باشد .

آنچه فهميديم بنا بود در سايه اسلام و انقلاب ما از همه دستاوردهاى تمدن بشرى استفاده كنيم و اسلام را چنان بفهميم و پياده كنيم كه در دنياى پيچيده امروز متهم به ناتوانى در اداره زندگى بشر نشويم.

بنا بود اسلامى داشته باشيم كه با تفكر، خلاقيت و زيبايى و مهربانى بيگانه نباشد و منشأ امنيت ما باشد و نه سرچشمه تهديد ما .

بنا بود در سايه اين اسلام خودباورى و اعتماد به نفس را تقويت كنيم و براساس آن كشور خود را بسازيم و اسلامى باشد كه زمان و مكان دو عنصر تعيين كننده در اجتهاد آن باشد و به مقتضيات زمان حرفها و راههاى نو نشان دهد.

بنا بود هر انديشه اى ولو متناقض با انديشه سياسى اين نظام، در بيانش آزاد باشد مگر آنگاه كه منجر به عمل براندازى شود .

اما اين فقط اسلامى نبود كه وجود داشت، حتى مخالفينی هم که بعد از انقلاب روى كار آمدند، خواستند بينش تاريك خود را به نام بينش اسلامى بر انقلاب تحمل كنند .

اين اسلام، آزادى را در عين ولنگارى، دموكراسى را شرك و مخالف را برانداز مى دانست و براى برخورد با برانداز هر عملى را مجاز مى دانست و تحمل و مدارا را ضد دين مى دانست و با تحريم متدينان و تئوريزه كردن خشونت حتى جوانان مؤمن را به نابود كردن رقيب خود دعوت مى كرد .

امام در دو سال آخر عمرخویش شديدترين حملات را به تفكر ارتجاعى و تحجر اسلامى کرد. يك نوع اسلام را حضرت امام در آخر عمرخویش بيان كرد و نوع ديگر آن نمونه بارزش در طالبان و القاعده بود. 

تلاش كرديم از موضع دين از آزادى دفاع كنيم و گفتمان جامعه و جهانى كه سازگار با اين عقايد باشد را تحت تأثير قرار دهيم، لذا معتقدم كه حركت اصلاحى شما مردم موفق بوده است .

اکنون جنبشى جديد پيدا شده كه از يك سو از اسلام خشونت گرا و از سوى ديگر از حكومتهاى خودكامه ناراضى است. امروز زمينه اسلام انقلابى در ايران و جهان بيش از ديروز وجود دارد .

ايران كشورى است كه اولاً در موعد مقرر، قدرت حداقل در بخشهاى مهم آن جابه جا مى شود و ثانياً هيچ عاملى  براى قدرت جز رأى مردم به رسميت شناخته نشده است كه اين دستاورد بزرگى است .

ما تلاش كرديم مردم باور كنند كه ميزان رأى مردم است و قدرت ، امر زمينى است و مشروعيت قدرت، منوط به حضور و رضايت و رأى مردم است كه امروز اين مسأله در ميان همه طبقات جا افتاده است ..

خيلى ازعزيزان خانواده مطبوعات به ناحق گرفتار شدند، خيلى ها به جرم بيان و گفتن محكوم شدند و برخى خبرنگاران جوان به خاطر تعطيلى مطبوعات دچار مشكل شدند، اما باز در اين عرصه پيشرفتهاى خوبى داشتيم و بذرى كاشته شده كه به صورت درخت مى شود.

ما كوشيديم سانسور را ضابطه مند كرده و سليقه ها را در اعمال منع به حداقل برسانيم و با تعيين روشها حدود را مشخص كنيم. همه رسانه هاى موجود در جمهورى اسلامى انتقاد مى كردند، اما تخريب توسط تريبونهايى به صورت يك نواخت، حسن هاى ما را عيب جلوه مى دادند  كه كار كردن در اين عرصه دشوار بود و بسيارى از كسانى كه حتى منتقد ما بودند و در مسير مردم گام بر مى داشتند دچار حبس و توقيف شدند . هيچيك از مديران من نبود كه در معرض اتهام نباشد و تا در زندان پيش نرفته باشد.

خطراستبداد زدگى

مشكل دوم اينكه توجه به مسأله عدالت موجب غفلت از اصل آزادى شود در حالى كه بايد آزادى و عدالت با هم باشند و جامعه ما هم عدالت و هم آزادى را مى خواهد و هنر اين است كه تضاد اين دو را برداريم .