ايران

www.peiknet.com

   پيك نت

 
صفحه اول پیوندهای پیک بايگانی پيک  

infos@peiknet.com

 
 
  توطئه بدرقه خاتمی
برای به حاشيه راندن
محبوب ترين روحانی سياسی ايران
 
 
 
 

 

پورنجاتی- پيش از ورود به اصل مطلب، ناگزيرم دغدغه اى را كه اين روزها گريبانگير من است، بازگويم:

در واپسين روزهاى دوران رياست جمهورى آقاى خاتمى، همه چيز حكايت از «بدرقه باشكوه» و سرشار از ابراز عواطف و احساسات اين «مرد» دارد. آيا غرورانگيز و خرسند كننده نيست؟ اما حسى مرموز و غريب مرا بيمناك مى كند. نمى دانم چرا؟ شايد به اين دليل كه انگار به نوعى «خرق عادت» شده است. مى دانم، بدرقه‌هاى تشريفاتى، همواره براى صاحبان منصب فراهم بوده است و نيز لوحهاى تقدير و درفشانى‌هاى سرشار از عاطفه و قربان صدقه، اما اين يكى با بقيه نمى خواند. مردم ايران - شايد چيزى به اندازه همه مردم - خاتمى را از آغاز تاكنون دوست داشته اند و نكته لطيف آن كه برخلاف معمول، ميزان محبوبيت او به گواهى نظرسنجى‌هاى گوناگون نه تنها كاهش نيافته، بلكه همواره افزون شده است.

مفهوم اين «دوستدارى ملى» نبايد رضايت تمام عيار از كارنامه او تلقى شود كه از قضا انتقادها و ناخرسندى‌هاى گوناگون نيز نسبت به او داشته اند. با اين وصف، هيچ گاه مهر خاتمى در دلهاى آنان كمرنگ نشده است. پس راز نگرانى و بيمناكى از «بدرقه پرشكوه» خاتمى چيست؟ ترديد ندارم كه بسيارى از ابراز محبتهايى كه اين روزها از سوى قشرها و گروههاى مختلف اجتماعى نسبت به خاتمى شاهد هستيم، سرشار از مايه‌هاى صميميت و صداقت و قدرشناسى جوانمردانه است. اما به نظر مى رسد قضيه فراتر از اينها است. گويى دست تدبيرى پنهان، براى «بدرقه پرشكوه» خاتمى از تمامى همت و امكانات خويش بهره مى گيرد، بويژه با استفاده از گسترده ترين ابزارهاى مديريت افكار عمومى كه پيش از اين و در هشت سال رياست جمهورى خاتمى، هيچگاه نسبت به او چنين گشاده رويى‌هاى شگفت انگيزى نشان نداده بود. اميدوارم پروژه «بدرقه پرشكوه» خاتمى، مضمون و مقصودى از جنس جشنهايى كه به افتخار كارمندان بازنشسته برپا مى شود، نداشته باشد كه هرچند سرشار از تجليل و تقدير و خوشامدگويى است، اما مفهومى جز وداع براى هميشه ندارد! آيا پايان دوران رياست جمهورى خاتمى، اعلام پايان «پروژه خاتمى براى اصلاحات» است كه از اساس و آغاز با بى مهرى و كژتابى برخى مواجه بود كه براى لحظه پايانى آن انتظار كشيده اند؟!

پاره اى از دست افشانى‌ها و شكرگزارى‌هاى پس از انتخابات اخير رياست جمهورى خواسته و ناخواسته اين نكته را آشكار ساخته اند كه موضوع بدرقه خاتمى و وداع با دوران او حسرت ساليان كسانى بوده كه هيچگاه به انديشه‌ها و آرمانهاى او به ديده تأييد و قبول نگاه نكرده اند.

درباره خاتمى چه مى توان گفت؟ آيا به واقع او يك «پديده» در تاريخ تحولات جامعه امروز ايران به شمار مى رود؟

شايد آسان ترين و در عين حال جذاب ترين كار در مورد خاتمى، سخن گفتن درباره شخصيت فردى او باشد. خاتمى را نه يك «قديس» و نه حتى يك «قهرمان» نبايد به شمار آورد. او نيز يك انسان از جنس ديگر انسانها است. اگر ويژگيهاى فرهمندى (كاريزماتيك) در او يافت مى شود، نه حاصل جاذبه‌هاى شكلى يا ايدئولوژيك يا صنفى و حتى مغازلات شبه عرفانى و شيدايى طلب، بلكه عمدتاً مربوط به خصلت‌هاى اخلاقى و منش و رفتار پركشش اوست. نجابت و مهرورزى، نگرش فرهنگى به همه چيز بويژه روابط انسانى و اجتماعى، اخلاق و رفتار ادب مدار، تدين و تعبد و پاك دينى در حوزه زندگى خصوصى، سماحت و گشاده روحى و مدارا، پرهيز از منش و رفتار مستبدانه و نگاه هم سطح به ديگران و نيز جوانمردى و وفادارى نسبت به مردم از ويژگى‌هاى پايدار شخصيت اوست كه هر كس بيشتر با خاتمى نزديك بوده بيشتر احساس كرده است.

آنچه به مجموعه خصوصيات اخلاقى آقاى خاتمى جذابيت و درخشندگى بيشترى مى بخشد برخوردارى او از اين ويژگى‌ها به عنوان يك شخصيت روحانى است. انگار خاتمى يك پديده غيرمنتظره تلقى شده است.

درباره كارنامه دولت خاتمى نيز جاى سخن بسيار است. بى هيچ ترديدى دولت آقاى خاتمى در تمامى عرصه‌هاى اقتصادى، سياسى، فرهنگى و اجتماعى و نيز در قلمرو روابط جهانى دستاوردهاى افتخارآميزى داشته است.

اما اين قلم در اين مجال قصدواكاوى و سنجش اين موضوعات را ندارد. نه در زمينه شخصيت فردى خاتمى و نه درباره كارنامه او و دولت اش در اين هشت سال.

من بر آنم كه از مجموع آنچه آقاى خاتمى در دوران رياست جمهورى اش ارائه كرد مى توان به يك نتيجه اساسى دست يافت و آن الگوى تازه و خاصى از «دولت» در نظام سياسى ايران امروز است.

به گمان من از منظر سنجش موقعيت و مناسبات «دولت» - به مفهوم قوه مجريه - در روابطش با «حاكميت» - به مفهوم رأس مخروط قدرت در نظام سياسى ايران - سه گونه يا الگو قابل تصور است:

-1 دولت سازگار (مطلق)

2- دولت ناسازگار (مطل)

3- دولت واسطه (نسبى(

از آغاز استقرار نظام جمهورى اسلامى ايران به جز دوره بنى صدر كه سرانجام به الگوى «دولت ناسازگار» با حاكميت پيوست و از گردونه قدرت اخراج شد، ديگر دولت‌ها - چه دولت  آقاى موسوى چه آقاى‌هاشمى رفسنجانى - از الگوى دولت سازگار پيروى كرده اند. اختلاف ديدگاه آقاى مهندس موسوى با رئيس جمهور وقت، به اين دليل تأثير تعيين كننده اى در مناسبات قدرت و اداره كشور نداشت كه دولت آقاى موسوى رابطه اى كاملاً سازگار با رأس حاكميت داشت.

اما اتفاق تازه اى كه پس از رياست جمهورى آقاى خاتمى در عرصه مناسبات قدرت رخ داد ظهور الگويى متفاوت از رابطه دولت و حاكميت بود. البته در آغاز و حتى تا يكى دو سال اول دوره نخست رياست جمهورى آقاى خاتمى، جبهه مخالف او به ويژه طيف‌هاى افراطى آن، به گمان و فرضيه تبعيت خاتمى از الگوى «دولت ناسازگار» به شبيه سازى او و بنى صدر مى پرداختند و چه بسا در رؤياى رقم زدن يا رقم خوردن فرجامى شبيه به آن دوران انتظار مى كشيدند. واكنش‌ها پيش از موعد آنان در برابر موضعگيرى‌هاى سياسى و رفتار فرهنگى خاتمى در واقع نوعى رفتار بيمناكانه و احتياطى به حساب مى آمد.

اما اين روند بازى موش و گربه كه بيشتر به شرايط دوران جنگ سرد شباهت داشت، به تدريج و از سال سوم دوران نخست رياست جمهورى، آقاى خاتمى كمرنگ شد، هر چند تا واپسين روزهاى مسؤوليت وى نيز به تمامى از ميان نرفت.

خاتمى به گونه اى هوشمندانه و زير پوستى، نرم نرمك الگويى جديد از روابط دولت با مجموعه حاكميت ارائه كرد كه من آن را «دولت واسطه» مى نامم. دولتى با روابط نسبى، از يك سو با رأس حاكميت و از سوى ديگر با متن جامعه (مردم (

آنچه خاتمى را براى تكوين و تثبيت «دولت واسطه» مدد رساند نه تنها ويژگى‌ها و ظرفيت‌هاى شخصيتى شخص او همچون نجابت، فروتنى، مدارا، اخلاق مدارى، تعهد دينى، انتقادپذيرى، پرهيز از خودكامگى و بهره گيرى از مشاركت نخبگان و انديشه ورزان بلكه بيش از اينها، اتكاى گسترده به مايه‌هاى معرفت شناختى در برداشت از دو مقوله «دموكراسى» و «دين» بود.

به باور من، خاتمى از يك نظرگاه معرفت شناسانه و به شيوه اى خاص خود، دموكراسى را به سوى آسمان، بالا برد و دين را به زمين نزديك كرد و سرانجام كوشيد نوعى دين دموكراتيك يا دموكراسى معنوى ارائه دهد. البته مدل مورد نظر او هم در شكل و هم در محتوا با آنچه از سوى برخى نوانديشان مذهبى، «دموكراسى قدسى» خوانده مى شود تفاوت داشت كه مفهوم و غايتى جز تئوريزه كردن وضع موجود ندارد.

خاتمى به رغم ناخرسندى و حتى ابراز مخالفت و انتقادهاى نظرى روشنفكران و اهل نظر - كه الحاق هر پسوندى را به «دموكراسى» برنمى تافتند و آن را به مثابه يك عامل پارادوكسيكال موجب تهى شدن يا محدوديت مضمونى دموكراسى مى دانستند - از تعبير «مردمسالارى دينى» بهره گرفت كه به تدريج به واژگان رايج مجموعه حاكميت تبديل شد.

اين شيوه تلفيقى در موارد ديگر نيز ادامه يافت: «آزادى» و «دين»، «عقلانيت» و «معنويت»، «جامعه مدنى و جامعه ولايى«، «حقوق اساسى ملت» و «حق حاكميت»، «سنت» و «نوگرايی"

خاتمى با وجود برخوردارى از دانش گسترده در زمينه‌هاى حقوق و فلسفه سياسى و آگاهى كامل به ظرفيت معنايى واژه‌هايى كه شجره نامه و تبار تاريخى و جامعه شناختى خاص خود را داشتند، هوشمندانه و زيركانه دست به كار آفرينش و ترويج دايره واژگانى خاصى شد كه در مجموع «منشور دولت واسطه» تلقى مى شود.

او با آنكه از آغاز با وجهه اى متفاوت و متمايز از دولت‌هاى پيشين و عمدتاً با رويكردى انتقادى نسبت به مناسبات قدرت و مردم و با تأكيد و پافشارى بر حاكميت مطلق قانون به صحنه آمده بود و به لحاظ همين تغيير و تفاوت در گفتمان مورد اقبال شگفت انگيز و غيرمنتظره مردم قرار گرفت، اما در ادامه راه انگاره تازه اى را براى پيشبرد و تعميق و استوارى و ماندگارى گفتمان مورد نظرش ترجيح داد كه به نظر من آلياژى از خصوصيات دو الگوى «دولت سازگار» و «دولت ملى» بود.

به اين ترتيب خاتمى با تكيه بر تجربيات يكى، دو سال آغازين رياست جمهورى اش و با ارزيابى واقع بينانه و عقلانى ويژگى‌هاى ساختارى نظام قدرت در ايران امروز و با شناسايى دقيق كانون‌هاى آشكار و پنهان تأثيرگذار بر حاكميت و نيز با درك منطقى از محدوديت‌ها و مقدورات خويش به ويژه در عرصه افكار عمومى و ميزان تأثيرگذارى نخبگان، سرانجام بر وسوسه انتظارات حداكثرى فائق آمد و تحقق دموكراسى محض و جامعه مدنى خالص را در پيشگاه «تئورى بقا»ى گفتمان واقع گرايى پيشكش كرد و به الگوى ميانه اى رسيد كه در قالب «دولت واسطه» متجلى شد.

از آن پس خاتمى به گونه اى جوانمردانه و ايثارگرانه با مشربى از جنس «عارفان ملامتى» در ميانه صف بندى دو اردوگاه «حاكميت» و «مردم» سينه سپر كرد و از هر دو سو آماج خواسته‌ها و فشارها قرار گرفت، اما هرگز حاضر نشد جا خالى كند. او موج دامن گستر انتظارات اجتماعى مردم و مطالبات اصلاح طلبانه جبهه منتقد دوستان و همفكران خود را هر روز بيش از پيش تحمل مى كرد و به لحاظ آنكه با مبادى و سرچشمه‌هاى اصيل و ناب اين موج همسويى و خويشاوندى داشت و اساساً خود منادى آن بود، مى كوشيد به روش و شيوه خاص خود آن را با دستگاه‌هاضمه حاكميت سازگار كند. از سوى ديگر نيز ناچار بود از هرگونه شائبه ساختارشكنى بپرهيزد و بنابراين بخش ديگرى از هويت و حيثيت خويش را گروگان ذهنيت زدايى و تحكيم اعتماد مجموعه حاكميت قرار داده بود.

به اين ترتيب و به ادعاى من، بزرگترين دستاورد خاتمى در دوران رياست جمهورى اش خلق و ادامه حيات «دولت واسطه» بود كه در واقع ايجاد طراز تازه اى از دولت در يك نظام ايدئولوژيك به شمار مى رود. دولتى كه ماهيت كاملاً ملى دارد و رويكردى دوسويه.
بررسى تأثير الگوى «دولت واسطه» بر ساختار اجتماعى ايران نيازمند مجال گسترده ترى است، اما بى ترديد پايمردى و جانفشانى شخص خاتمى براى استمرار اين الگو به ويژه خويشتندارى او در برابر فشارهاى دوجانبه - هم از سوى جبهه منتقد و ناراضى اصلاح طلب و هم از سوى بخش‌هاى اقتدارگراى حاكميت و عقبه افراطى آن - نقشى متمايز، استثنايى و مثال زدنى براى خاتمى به عنوان يك «شخصيت ملى» در تاريخ ايران رقم زده است.
من اعتقاد دارم كه آنچه خاتمى را در تحقق «دولت واسطه» كامياب ساخت، علاوه بر ويژگى‌هاى برجسته اخلاقى و شخصيتى و منش فرهنگى و فرهيخته اش، دو چيز بود:
1- فرهمندى شخصيت او كه عمدتاً ريشه در خلوص اعتقادى و باورمندى دينى او داشت كه از قضا برخلاف روال رايج، كمتر بروز و ظهور مى يافت و جز نزديكان او كمتر كسى متوجه آن همه تعبد خالصانه در حوزه خصوصى خاتمى مى شد.

2- عقلانيت هوشمندانه و زمان شناسانه اش كه به زيركى و چابكى گوهركاران، دُرّ زمانه اش را به ظرافت سُفت و بر گردن تاريخ معاصر ايران آذين كرد. سزاى چنين مردى نيست كه هرگز بدرقه اش كنيم كه وداع با خاتمى، وداع با يكى از فاخرترين دوره‌هاى تاريخ سرزمين ماست.

 

* ناداني/ پاره كردن