اخيرا شنيدم گمانه زنیهائی درباره ی ارتباط احمدی نژاد با
ما صورت گرفته و گويا روزنامه ی شرق در همين زمينه
مقالهای منتشر ساخته است . اگرچه جناح اصلاح طلب حكومتی
واقعيات را آنگونه كه خودش ميپسندد و(اكو) خواهد كرد ، اما
من لازم ميدانم درباره اين مساله نكاتی را بيان كنم ، پيش
ازآنكه ديگران بخواهند واقعيتها راقلب نمايند . اگرروزنامه
ی شرق نيز علاقه مند بود ميتواند اين مقاله را البته
بدون سانسور درج نمايد . اگرچه اين انتظاری فراتراز ساختار آن
روزنامه است .
اولين بار دكتراحمدی نژاد را دراواخر سال 1358 يعنی حدود26
سال پيش دردفترتحكيم وحدت ديدم .اوبه
نمايندگی ازطرف انجمن اسلامی دانشجويان دانشگاه علم و صنعت
ايران درآنجا بود.من هم ازطرف انجمن
اسلامی دانشكده ساختمان وابسته به پلی تكنيك تهران .غير
ازآقای احمدی نژاد ،آقایهاشمی (خواهرزاده دكتر باهنر) نيز
از سوی آن دانشگاه در جلسات دفتر شركت ميكرد همانجا آگاه شدم
كه بين انجمن اسلامی دانشجويان علم و صنعت ايران با دفتر تحكيم
اختلافاتی وجود دارد. من مستقيما درجريان اين اختلافات نبودم
برای اينكه (( دفتر تحكيم وحدت)) دراوايل سال 1358 شكل گرفت و
اولين نماينده انجمن اسلامی دانشكده ما آقای ((سعيد
نفر))بودومن. در اسفند 1358بجای اقای ((سعيدنفر))من از سوی
انجمن اسلامی به دفتر تحكيم معرفی شدم .به ياد دارم كه
اعضای شورای اول دفترتحكيم كه بصورت توافقی ونه انتخابی از
پنج دانشگاه بزرگ تهران (دانشگاه تهران- پلی تكنينك – علم
و صنعت ، شريف دانشگاه تربيت معلم ) تشكيل شده بود،بدليل اينكه
انجمن اسلامی علم وصنعت راتحت تاثير نهضت آزادی ميدانستند (
آنزمان به ليبرالها معروف بودند)بهمين دليل آنها را از شركت
دراشغال سفارت آمريكا محروم كرده بودند. در دورهای كه من
احمدی نژاد رادردفتر تحكيم ديدم ،هنوز شورای اول دفتر تحكيم
وگروهی از دوستانشان درسفارت آمريكا مستقر بودند .يعنی
آقايان ابراهيم اصغرزاده ،عباس عبدی ، ميردامادی وگروهی
ديگر كه به دانشجويان خط امام )) معروف شده بودند ، از دفتر
تحكيم رفته بودند .شورای دوم كه آنها نيز غيرانتخابی بودند
همچون حسين رحيمی (رئيس سازمان سنجش فعلی )) ،موسوی
((ازمسئولين فعلی دانشگاه تربيت مدرس ))،علی مقاری ( از
مسئولين فعلی دانشگاه تهران) ، رحمتی (وزيرفعلی راه وترابری )
وچند تن ديگردست اندركارطراحی انقلاب فرهنگی بودند .در واقع
ميرفت كه دفترتحكيم وحدت تحت تاثير جو احساسی و انقلابی ناشی
ازروزها وماههای اول انقلاب واشغال سفارت آمريكا ، دومين حركت
احساسی وهيجانی ،يعني((انقلاب فرهنگی )) را آغاز نمايد ، در
چنين دورهای بود كه شورای دوم از نمايندگان انجمنهای
اسلامی وسازمانهای دانشجوئی برای همفكری دعوت كرده
بودومن افرادی چون احمدی نژاد ودكترهاشم آغاجری (به نمايندگی
ازدانشگاه ملی ) در اين مقطع دردفتر تحكيم حضور داشتيم ،
من درآن موقع 20 سال داشتم وفكرميكنم آقايان احمدی نژاد
وآغاجری نيزحدودا 22 ساله بودند.
با تحقق ((انقلاب به اصطلاح فرهنگی )) در ارديبهشت 1359كه
بعدا همين حركت دستمايه ی گروهی از
سياستمداران حاكم برای تعطيلی دانشگاهها وتصفيه مخالفين قرار
گرفت و به يك فاجعه تبديل شد (اعضا و
نمايندگان انجمنهای اسلامی چيزی كه بعدها اتفاق افتاد
راطراحی نكرده بودند ) خودبخود دربين نمايندگان
انجمنهای اسلامی در دفتر تحكيم اختلافاتی بروز كرد .اين
اختلافات موجب شد تا نمايندگان انجمنهای اسلامی به دو
((فراكسيون اكثريت واقليت تقسيم شوند .)) اين مسائل مربوط به
دوره ی 1359 تا1362 بود.ازديگرسودرهمين دوره مطابق مصوبات
((ستاد انقلاب فرهنگی )) تعدادی ازدانشكدهها با يكديگر ادغام
شده و مجتمعهای دانشگاهی بوجود آمد. برای مثال دانشكده
مخابرات ، دانشكده كار، مدرسه عالی فنی ،مدرسه عالی
ساختمان (( مجتمع دانشگاهی فنی مهندسی)) ((دانشگاه خوجه
نصيرفعلی )) را بوجودآوردند وچند دانشكده ی علوم انسانی
دانشگاه علامه طباطبائی فعلی و...فراكسيون اقليت
دردفترتحكيم متشكل از نمايندگان انجمنهای اسلامی دانشجويان
دانشگاه علم و صنعت ايران ،دانشگاه ملی (دكتر بهشتی فعلی )،
مجتمع فنی ومهندسی ، مجتمع انقلاب
وچندين دانشكده ی ديگر بود درشكل دهی اين (( فراكسيون )) من به
(نمايندگی از انجمن ا سلامی دانشجويان فنی ومهندسی كه البته
بعداودرسال 1346 دردانشگاه پلی تكنينك ادامه تحصيل دادم )
محسن سرخو (( سخنگوی ائتلاف نهم در انتخابات رياست جمهوری
كه ازهاشمی رفسنجانی حمايت ميكرد ) ازتكنولوژی انقلاب ،
حبيب زاده ووحيد سينائی از دانشگاه ملی (ازمتهمين پرونده نظر
سنجی آقای عبدی – قاضيبان )، عليرضا علی احمدی ((ازمسئولين
ستاداحمدی نژاد)) همراه با افراد ديگر از دانشگاه علم و صنعت
و ايران وچند تن ديگرنقش اصلی راداشتيم بگونهای كه درشورای
مركزی سوم و چهارم در دفتر تحكيم وحدت كه يك شورای
انتخابی بود،من وآقای حميد رازقي( از دانشگاه علم وصنعت ايران
) كه هر دو عضو شورای رهبری ((فراكسيون اقليت ))
بوديم، توانستيم به شورای مركزی دفتر تحكيم راه يابيم و
بهمين دليل من در سال 1362- مسئول تشكيلات دفتر تحكيم
وآقای حميد رازقی مسئول امور مالی وپذيرش دفتربود. در واقع
نبض دفترتحكيم در دست فراكسيون اقليت قرارگرفت.
در اين دوره اگرچه فراكسيون اقليت هردوبه رهبری آيت الله
خمينی پايبندی داشتند، اما اكثريت مشخصا از
مواضع سياسی جناحی كه بعدا به جناح چپ حاكميت معروف شد،
حمايت ميكرد واقليت ازمواضعی كه بعدابه جناح راست حاكميت
شناخته شد حمايت مينمود . اگرچه فراكسيون اقليت تلاش ميكرد تا
مواضع نسبتا مستقلی ازجناح راست داشته باشد ، اما فراكسيون
اكثريت هيچ ابائی نداشت كه درمواضعی چون انتخابات دومين
دوره مجلس در سال ((1362 به صراحت از مواضع چپ حمايت
كرده ودر كنار آنهاقراربگيرد
بدليل همين اختلافات و فرسايشی شدن مباحث ، من در سال
1362 تصميم گرفتم برای شورای بعدی دفتر تحكيم وحدت
كانديدا نشده و از آن دفتر خارج شوم . متعاقب اين مسئله
نمايندگان ساير انجمنهای عضوفراكسيون اقليت به ويژه
نمايندگان علم وصنعت نيز زمينهای برای حضوردردفتر تحكيم
نيافتند وبيرون آمدند . اين درحالی بود كه همگی ما در سالهای
1362-1359 تلاشهای زيادی را برای تصويب اساسنامه و مرامنامه
دفتر تحكيم وحدت انجام داده بوديم .ولی بهرحال تشخيص
مااين بود كه بدون ايجاد درگيری و انشعاب ، دفتر تحكيم
وحدت را ترك گفته ولی با حفظ همان ((انجمنهای اسلامی
دانشجويان)) كه ((فراكسيون اقليت )) راپايه گذاری كرده
بودند فعاليتهای خود را تداوم ببخشيم واجازه بدهيم دفتر
تحكيم بصورت يك دست دراختيار جناح چپ قراربگيرد.
در همه اين دوران اگرچه اقای احمدی نژاد در شورای مركزی انجمن
اسلامی دانشجويان علم وصنعت ايران
عضويت داشت اما حضور او در ((فراكسيونی )) كه بعدا تحت
عنوان (( اتحاديه انجمنهای اسلامی دانشجويان و فارغ
التحصيلان دانشگاهها )) فعاليت ميكرد ومن مسئوليت دبير كلی
آنرابرعهده داشتم خيلی ضعيف بود. من بدليل اينكه از همان
ابتدا بعنوان فعال ترين فرد نقش محوری درتشكيل اين
فراكسيون را داشتم ، حضور افرادی چون دكتر عليرضا علی
احمدی ، دكتر حميد رازقی ، دكتر حشمتی ، مهندسهاشمی واينك
همگی از اساتيد دانشگاه علم وصنعت ايران واز كارگذاران آقای
احمدی نژاد هستند)) ، دكتر شريعتمداری (عضو شورای شهر تهران
)، دكتر جواد امامی از اعضای شورای مركزی جبهه دموكراتيك
ايران واز اساتيد دانشگاه علم وصنعت ايران ) راپررنگ تر از
دكتر احمدی نژاد ميديدم .
بنظر ميرسد احمدی نژاد عمدتا در مسائل مربوط به جنگ
وامور اجرائی فعال بود، تا درامورفرهنگی سياسی دانشگاهها .
با اينحال اخيرا شايعاتی مبنی بر امنيتی بودن اويا دخالت
در ترورها شنيدم، بسيار متعجب شدم. زيرا درباره او اصل چنين
فكری نميكردم . هنوز هم نميتوانم باور كنم كه اين مسائل
درست باشد .البته درهمه اين سالها بويژه تاسال 1373 كه ما با
خروج از صف بنديهای درون حكومتی درموضع مخالفت با حكومت قرار
گرفتيم ، احمدی نژاد را كمتر در فعاليتهای فرهنگی- سياسی –
دانشگاهی مشاهده و بيشتر اورا درگير امورنظامی-اجرائی ميديدم
. تا آن سال يعنی سال 1373،من وآقای احمدی نژاد، گهگاه جلساتی
داشتيم كه حول محور مسائل سياسی و فرهنگی دانشگاهها بود .
بويژه كه من اختصاصا فعاليتهای خود را در اين زمينه متمركز
كرده بودم وبهمين دليل بعنوان دبيركل اتحاديه ،نقش اصلی
رادرانسجام بين انجمنهای اسلامی دانشجويان عضوو مقابله با تند
روئيهای جناح چپ ودفتر تحكيم دردهه 1360 را برعهده داشتم .
پس ازآن كه در سال 1373و ازطريق هفت نامه پيام دانشجو،
به جبهه گيری عليه حاكميت وبعدا نظام جمهوری اسلامی پرداختم
، گروهی از دوستان و طرفداران پيشين ازجمله اقای احمدی
نژاد و دوستان فعليش ،ازمافاصله گرفتند . البته ارتباط ما
بكلی قطع نشد واز طريق دوستان مشترك به ردوبدل نظرات خود
ميپرداختيم . من بطورمرتب میشنيدم كه دوستان سابق علم
وصنعتی ،ضمن تاييد نظرات وشعارهای ((پيام دانشجو)) ، بشيوه
برخورد ما اعتراض داشتند. آنها نيز برانحراف نظام ومسئولين
ازاهداف انقلاب صحه ميگذاشتند ،اما بر اين باور بودند كه
ميبايست از طريق ديگربه اصلاح امور پرداخته شود . بياد دارم
كه در سال 1374يكی ازهمين دوستان مشترك كه اينك مسئوليت مهمی
در برنامه ريزيهای دكتراحمدی نژاد دارد، بمن ميگفت كه يك
روزمحمود ((احمدی نژاد)) به انها گفته است كه برويم دفتر
طبرزدی وبا او برخورد كنيم كه چراچنين ميكند !؟ دكتر احمدی
نژاد اگرچه درحوزه ی عدالت خواهی ومبارزه با فساد، تبعيض
وباندهای قدرت ، تحت تاثير جريان پيام دانشجو قرار داشت، اما
به لحاظ فرهنگی – سياسی درنقطه روبه روی ما قرار گرفته بود
وحتی در دهه 70 ازكارگزاران اصلی بر هم زدن جلسات و تجمعات
دگر انديشان و مخالفان . در دانشگاه علم و صنعت بود . من
و آقای دكتر احمدی نژاد اما روزی همفكر و هم سنگر بوده
ايم. روز ديگردردوجبهه مقابل قرارگرفتيم .
او در جبههای كه آنرا راست افراطی اش ميخوانيم ومن در جبهه
مخالفين واپوزيسيون . بهمين دليل اواينك درجايگاه رياست
جمهوری اين نظام اگرچه با يك انتخابات غير دموكراتيك است ومن
بعنوان زندانی سياسی اين رژيم . با اينهمه اختلاف و فاصله
او را مثل ساير اعضای راست افراطی بحساب نمی آورم .
ازاوانتظار ندارم كه احزاب ، مطبوعات و زندانيان سياسی
راازاد كند .زيرا ميدانم كه به چنين چيزهائی اعتقاد ندارد. اما
براين عقيده هم نيستم كه او يك آدمكش است يا اينكه
ميخواهد ، سياست مشت آهنين راحاكم كند،
من محمود رااينگونه نشناختم . اتفاقا از اينكه او وسايرهمكاران
دانشگاهيش موفق شدند با طرح شعارهای اقتصادی — اجتماعی ،
ارايش نيروها رادربالاترين سطح قدرت را برهم بريزند
ورفسنجانی را به حاشيه برانند، خوشحال هستم. زيرا يكی از
موانع اصلی در راه تحقق دموكراسی و عدالت خواهی در ايران،
بافت قدرت است كه((رفسنجانی)) پايه ی اصلی آن ميباشد .
محمود و دوستانش آگاهانه يا نا آگاهانه !؟ ((تبر)) برداشته
به ريشهای زدند كه البته پيش از آن وطی 11سال گذشته،
ديگران ، تار و پود آنراسست كرده بودند ! آنها با ورود به حوزه
ممنوعه قدرت كه ويژه طبقه روحانيون بود، بنحوی رقابت
دانشگاهی – روحانی را به راه انداختند. راست افراطی البته از
جنس دانشگاهيش به اين دليل كه در مواجه اصولی با
اصناف و افراد ، براولی تاكيد ميكند، فرش از زير پای صنوف
قدرتمند وخود محور ميكشد. اين اقدام البته در نهايت آب
به آسياب مردم و دموكراسی خواهان خواهد ريخت . علم و
صنعتیها حوزه ممنوعه را فتح كردند اما بايد مراقب چند مسئله
باشند :
1: بخشی از مردم از اينرو به آنها اعتماد كردند كه آنان را
عليه قدرت وازجنس خود ميديدند . بافت قدرت اما بگونهای است
كه تمايل دارد علم وصنعتیها، دست بوس بوده ومراتب بندگی راهر
روز بجا آورند.علم وصنعتیها بايد معلوم كنند كه در جبهه مردم
خواهند ماند يا برای حفظ خود مجيز قدرت راخواهند گفت؟ چرا
كه زمان داوری بزودی فرا خواهد رسيد.
2: اگر چه كه علم وصنعتی ها ، پشت رقيبی قدرتمند چون
رفسنجانی را به خاك ماليده اند، امابايد آگاه باشند، مادام
كه قدرت ثروت در دست رفيقان وحاميان وكارگزاران رفسنجانی
قراردارد،او همچون يك رئيس جمهور در سايه خواهد بود .
3: نظاميها درتلاش هستند تا علم و صنعتی ها بنفع
سياستهای خود مصادره كنند . محمود بايد بداند كه بدهكاری
زيادی به انها ندارد. ورای سازی شبكه نظامی برای او
بيش از 5 ميليون رای نبوده است . اگرنظامیها دراين سياست خود
پيروز شوند ،مرگ علم وصنعتیها حتمی وقطعی خواهد بود .
4: علم و صنعتی ها بايدآگاه باشند كه اين مملكت به دليل
سياستها وعملكرد 26ساله ی ((حوزه ایها ))در انزوای كامل بين
المللی قرار دارد ، بهمين دليل ، تلاش آنها برای تحقق
وعدههائی كه به مردم داده اند چندان سهل نخواهد بود
بلكهبیثمر هم مينمايد. بهمين دليل بايد مراقب باشند كه به
اعتماد پا برهنهها وفقرا وآنانيكه كه برای وعدههای غير
قابل تحقق رای داده اند خيانت نكنند ودامن دانشگاه را لكه دار
ننمايند. پذيرش چنين مسئوليتی از سوی علم و صنعتیها در
شرايط فعلی يك اشتباه محض ومطلق بود بايد توجه داشته باشند كه
اين اشتباه به خيانت بدل نشود .
5: علم و صنعتیها را آدمهای عمل گرا وحدودا تكنوكرات
ميدانم آنها از جنس متفكرانشان در ((حوزه))،((بازار))
و((پادگان)) نيستند . ((امير كبيریها )) به علم وصنعتیها ))
طمع شعله نميبندند ... اما آياهنوز اميد اندك شرری هست!؟...
6: ((امير كبيریها)) هنوز بر حرف اولی خود باقی هستند . اشكال
در ساختارقدرت ،ارايش نيروها درقدرت راهبردها ،سياستها
وبرنامههاست .تا اين امور اصلاح نشود ،بی عدالتی، فقر،
فسادوتبعيض پابرجا خواهد بود وراه به تركستان است . ضمن اينكه
انتخابات نيز غير دمو كراتيك بوده است واين مسئله بهيچ وجه
قابل اغماض وچشم پوشی نيست.
7: تا آنجا كه من آگاهی دارم ،آن بخش از مردم كه به دكتر احمدی
نژاد رای داده اند ،برای فقرزدائی وايجاد رفاه نسبی .مبارزه با
مفاسد اقتصادی - اجتماعی ، دست به چنين اقدامی زد ند .اكثريت
رای دهندگان به او چنين انتظاری دارند .اقليتی نيز كه دربسيج
،سپاه و برخی مراكز مذهبی جمع شده اند،ازاحمدی نژاد انتظار
گسترش اصول گرائی اسلامی دارند . منطق آنها از اصولگرائی
عبارت است از جنگ با آمريكا و
اسرائيل مبارزه بامردم به نام مبارزه بابیحجابی،
وسركوب دگر انديشان ... .درعين حال20ميليون از مردم ازجمله
نگارنده اين سطور به دلايل گوناگون انتخابات را تحريم
كرده و شديدا مخالف نظرات ((علم وصنعتیها))هستند.و
10ميليون رای دهنده بههاشمی رفسنجانی درموضع رقابت با
ديدگاههای ((علم وصنعتیها)) قرار دارند.
بنابراين علم وصنعتیها بايد آگاه باشند كه وضع امروز با26
سال گذشته تفاوتهای زيادی دارد. مبادا در دام اصول گرائی
اسلامی گرفتارآيند . چرا كه ، تعداد كسانی كه از اصول گرائی
اسلامی دفاع ميكنند به 10 درصد
ملت ايران نخواهد رسيد. اگر ((محمود))ميخواهد رئيس جمهوری
بدتراز خاتمی نشود نبايد به دام افراطیها بيفتد . او بايد
فكر كند كه اگر شعار اقتصادی ومبارزه با فقروفسادرا سر نمی
داد ، چند درصداز مردم ايران به او رای ميدادند؟ غير از احمدی
نژاد ، 3 تن ديگر از اصول گرايان نيز كانديدا بودند كه اولی
يعنی محسن رضائی قبل از رای گيری مجبور به ترك صحنه گرديد
ودومی كمتر از 2 ميليون رای بدست نياورد وسومی نيزهاكذا. پس
مردم بدليل اصول گرائی دينی به احمدی نژادرای ندادند
.بلكه از اوخواستار اجرای عدالت وبرخورد با متجاوزين به حقوق
مردم ميباشند .
دوران اصول گرائی دينی وشعارهائی چون صدور انقلاب به اين سو
وان سو وشعاردروغين تشكيل حكومت جهانی اسلام بسر آمده وخريداری
ندارد . اگرچه از((علم وصنعتیها)) انتظار تشكيل دولت مدرن
ودموكرات يك انتظارغير منطقی ميباشد اما میتوانند به تشكيل يك
دولت رفاه كمر همت ببندند.
از چند سال پيش شنيده بودم كه ((محمود )) بعنوان شاگرد ((ايت
الله مصباح يزدی )) در محضر ايشان آمد وشد ميكند . آيت الله
مصباح يزدی دربين ((حوزه ایها)) واكثريت مردم ايران وجهان
بعنوان يك روحانی افراطی شناخته شده ميباشد .اگر ((محمود در
سمت رياست جمهوری نيز بخواهد ارادت فكری خود به اين روحانی
افراطی وتند رو را حفظ كند ، فاجعهای هزار بار بدتر از انچه
كه به بار آمده ، به بارخواهد آمد .((محمود)) بايد تلاش كند
استفاده از انديشههای عالمان دانشگاهی ومتخصصان در زمينههای
گوناگون را جانشين انديشههای انتزاعی ، كلی و شعاری پيروان
((افلاطون )) و((ارسطو)) بسازد وتلاش كند زمينهای فراهم آورد
كه ((روحانيون )) به سراغ شغل و حرفه اصلی خود يعنی مساجد
باز گردند وبه تبليغ معنويت ، وعظ وخطابه وتدريس علوم دينی
،همانگونه كه ((ايت الله سيستانی )) و((ايت الله منتظری ))
عمل ميكنند عمل نمايند
زندانی سياسی مهندس حشمت
الله طبرزدي
زندان اوين--- بند350 كارگری 2
مرداد 1384 |