از من خواسته
شد،
در گراميداشت دكتر محمدرضا شفيعى كدكنى، يادداشتى بنويسم.
بى درنگ وجه غالب شخصيت ايشان در جمله «شفيعى پلى ميان گذشته و
آينده» از حافظه من رويش كرد. آرى... دكتر شفيعى كدكنى برخى
شعرهاى درخشان و ناظر به معانى عميق اين زمانى دارد،
كه به راستى «نو» و نوآورانه است و مى دانيم كه بن و ريشه چنين
بيان و تعريفى از شعر، نيمايى است و نه مثلاً برآمده از
شيوه هاى ابوشكور بلخى.
اما تفاوت شاخص شفيعى كدكنى اين است كه شعرايى از نوع ابوشكور
بلخى را هم به همان عرض و عمق و ارزش نيما يوشيج مى شناسد و به
آن اهميت مى دهد. در باب شعراى برجسته ايران نيز توان گفت
شفيعى استادى است خود برجسته و دانا به اين واقعيت كه شناخت و
شرح آن نمونه هاى-
هر كدام يكتا- هنرى ديگر است كه مى توان و بايد فراشان گرفت.
هم از لابه لاى خطوط و اوراق پژوهيده شفيعى مى توان به نگاه و
نظرگاه اجتماعى اين مرد ريزنقش سبك استخوان دقيق پى برد. در
اثبات آنچه آوردم، هم به قصد كوتاه كردن سخن، اشاراتى دارم به
مقدمه مفصل و پرحوصله «اسرارالتوحيد- فى مقامات الشيخ
ابى سعيد» كه به راستى هيچ كم ندارد از موازين علمى تحقيق با
معيارهاى اين زمانه اى؛
و نظير چنين كوشش جانفرسا و شيفته وارى را در آثار آن پير خرد،
حضرت استادمحمدعلى موحد ديده ام،
در بازشناسى شمس الحق تبريز و بگويم كه شفيعى مى تواند مفتخر
باشد بدين قياس و بى گمان ستودنى اند زحماتى كه هر يك برخود
هموار كرده اند در بازشناسى چهره هايى گم در كلاف تاريخى چنين
و چنان كه ما داشته ايم و داريم. دريغم مى آيد ناگفته بگذارم
همدلى و هم باورى خود با استاد محمدرضا شفيعى كدكنى كه در همين
مقدمه آورده است به تحقيق كه در زبان فارسى و ارجمندى نثر درى
گذشتگان سه كتاب اند سرآمد همه آثار، منثور و آن سه اثر
عبارتند از : «تاريخ بيهقى بوالفضل - تذكره الاوليا عطار- و...
مقامات بوسعيد محمد منور» به درستى كه چنين است. اگر نوشنده و
نيوشنده زبان مادرى باشى
|