ايران

www.peiknet.com

   پيك نت

 
صفحه اول پیوندهای پیک بايگانی پيک  

infos@peiknet.com

 
 
 

خانم عبادی خود را تسكين ندهيم
رئيس جمهوری مقتدر رفت
و رئيس جمهور بی‌اختياری آمد!
اين كلام سردار ذوالقدر جانشين فرماندهی كل سپاه جان كلام است:
احمدی نژاد پيروزيش را مديون يك "طرح پيچيده و چندلايه" است
.

 
 
 
 
 

اين روزها سخنی از قول خانم شيرين عبادی در رسانه ها نقل مي‌شود كه جای تامل دارد. ايشان ظاهرا با اشاره به روی كار آمدن محمود احمدی نژاد گفته است: "يك رييس جمهور كم اختيار رفت و يك رييس جمهور كم اختيار بجای او آمد!"

اين سخن صرفنظر از اينكه انتساب آن به خانم عبادی درست باشد يا نه دارای دو خطای جدي است.

نخست اينكه بجای تكيه بر تفاوت ماهوی ميان محمد خاتمی و محمود احمدی نژاد بر شباهت ادعايی ظاهری آنان انگشت مي‌گذارد كه گويا هر دو "كم اختيار" هستند. نتيجه اينكه بقول احمد زيدآبادی "اتفاق خاصی نيفتاده" آمدن احمدی نژاد بجای خاتمی، انتخاب معين يا لاريجانی يا كروبی ‌يا رفسنجانی هيچ فرقی ندارد، چون به هر حال همه آنان "كم اختيار" مي‌بودند.

اين ادعا دربرابر اين پرسش پاسخی ندارد كه اگر چنين است، پس چرا دستگاه قدرت و ثروت تمام نيروی خود و تشكيلات سپاه و بسيج و حزب 300 هزار نفره حقوق بگير شورای نگهبان و ... را با بكارگيری انواع و اقسام تقلب ها و سناريوها بسيج كرد كه يك فرد "كم اختيار خاص" را رييس‌جمهور كند. چرا آنان انتخابات اين مقام "كم اختيار" را به حال خود رها نكردند كه اگر نه معين يا كروبی لااقل هاشمی رفسنجانی آن را بدست بگيرد؟

اما خطای دوم و اصلی، ناديده گرفتن همان واقعيتی است كه موجب خطای نخست مي‌شود، همان دليلی كه موجب مي‌شود شورای نگهبان و نظاميان و بيت رهبری برای قرار دادن يكی از عوامل خود در همين مقام "كم اختيار" آماده بودند تا كودتا و جنگ داخلی به پيش روند.

در واقع ادعای اينكه رييس جمهوری در ايران كم اختيار است ناشی از يك نگرش حقوقی به اختيارات و اقتدار رييس جمهوری است نه يك نگرش سياسی واقعی. هاشمی رفسنجانی هم طبق همين قانون اساسی رييس جمهور بود. اما مجلس و شورای نگهبان و رهبری و مجمع تشخيص مصلحت همه با او هماهنگ بودند. به همين دليل در دوران هاشمی بحث اختيارات رييس جمهور هيچگاه مطرح نشد. حتی در بين نخبگان برعكس چنين شايع بود كه "قدرت جايی است كه رفسنجانی در انجاست" و استدلال مي‌شد: طبق قانون اساسی قبلی رييس‌جمهور كم اختيار بود و قدرت دست نخست وزير و بيش از ان در مجلس بود و هاشمی هم در راس قدرت يعنی رييس مجلس بود. اما با تغيير قانون اساسی و حذف نخست وزير اكنون همه اختيارات در دست رييس جمهور جمع شده و رهبر هم مترسك است و هاشمی رفسنجانی به رياست جمهوری و كانون جديد قدرت رفته است.

اين تفسير غالب آن دوران از رييس جمهوری هاشمی رفسنجانی از جمله در اپوزيسيونی بود كه اكنون صحبت از بي‌اختيار بودن رييس جمهور مي‌كند.

می بينيم بي‌اختيار يا با اختيار بودن رييس جمهور ربطی به مسايل حقوقی و قانون اساسی ندارد، بلكه به تناسب قوا، به هماهنگی قوا ارتباط دارد. اتفاقا خاتمی مقتدرترين رييس جمهور تمام دوران 26 ساله اخير ايران بود. اين اقتدار هم ربطی به اين نداشت كه خاتمی شخصيتی مقتدر يا غيرمقتدر داشت. اقتدار خاتمی به انديشه های طرح شده از سوی او و رايی بود كه در پشت سر او قرار داشت. خاتمی در شرايطی رييس جمهور بود كه دستگاه قدرت و ثروت برايش شش ماه مهلت رييس جمهوری تعيين كرده بود، در شرايطی كه همه اركان قدرت دربرابر او ايستاده بودند: از رهبر و بيت رهبری گرفته تا مساجد و پايگاه های بسيج، از مجلس گرفته تا شورای نگهبان، از قوه قضاييه تا مجمع تشخيص مصلحت، از نيروی انتظامی تا سپاه، از راديو و تلويزيون تا شب نامه ها و بولتن های محرمانه و ... او در اين شرايط كار كرد. اختيارات قانونی خاتمی از اختيارات هاشمی رفسنجانی كمتر نبود. اما با هاشمی رفسنجانی مقابله نمی‌ شد با خاتمی مقابله مي‌شد.

اكنون احمدی نژاد در شرايط عكس خاتمی كار خواهد كرد. همه نهادها در حال حاضر با او هماهنگ هستند. همه جمع شده اند تا به او ظاهر "مقتدر" بدهند. ديگر بحث اختيارات رييس جمهور مانند دوران خاتمی مطرح نخواهد بود. با اينحال احمدی نژاد يك رييس جمهور كم‌اختيار است. كم اختيارتر از هاشمی و خاتمی. اين دو، اقتدار خود را هرچه بود مديون جايی ديگر نبودند. پشتوانه هاشمی رفسنجانی جايگاهی بود كه از قبل در ساختار قدرت داشت و پشتوانه محمد خاتمی انديشه ها و 20 ميليون رايی بود كه مردم به او داده بودند. اما احمدی نژاد مديون نيروهايی است كه با استفاده از سازوكارهای غيرانتخابی، غيرمردمی و عوامفريبانه او را به قدرت رسانده اند، مديون آنان كه سكان شورای نگهبان را بدست دارند، فرماندهان قدرت طلب سپاه و بيت رهبری، مديون خاندان مصباح يزدی و مداحان دريده و بي‌فرهنگ. بقول ذوالقدر جانشين فرمانده سپاه، احمدی نژاد پيروزيش را نه مديون خودش بلكه مديون يك "طرح پيچيده و چندلايه" است.

احمدی نژاد از اين جهت نيز كم اختيار است كه برخلاف محمد خاتمی برای افكارش از مردم رای نگرفته است، برعكس با پنهان كردن افكارش رای گرفته است. به همين دليل حتی اختيار سياست‌اش نيز در دست خودش و مطابق ميل و افكارش نيست، بلكه در جايی است كه مردم او را براساس وعده هايی كه شنيده اند بايد بكشانند.

همين كم اختياری واقعی است كه در تناقض با ظاهر مقتدری كه به او مي‌خواهند داده شود قرار مي‌گيرد و با اولين تنش ها، زمينه برخوردها و انفجارهای بزرگ درونی و بيرونی آينده را فراهم مي‌كند. آنچه هاشمی و خاتمی در زمان خود بدليل پشتوانه واقعی قدرت كه داشتند مي‌توانستند از ان اجتناب كنند، احمدی نژاد بدليل بي‌اختياری واقعی نمی‌ تواند از آن اجتناب كند.

خود را تسكين ندهيم كه يك رييس جمهور كم اختيار رفت يك رييس جمهور كم اختيار بجای او امد. بگوييم يك رييس جمهور معتقد به دمكراسی رفت يك رييس جمهور معتقد به فاشيسم جای او آمد. اين پرسش كه: ما در كجا ايستاديم و در حد توان خود چه كرديم كه اين اتفاق نيفتد؟ بحثی ديگرست.

(نقل از سايت راه توده)