طی چند سال اخير تغيير بسيار
تامل برانگيزی در جامعه مذهبی ايران به وقوع پيوسته است كه
بيشتر از همه به چشم آنهايی ميرسد كه با حال و هوای آن آشنايی
دارند و در مجاورتش زندگی ميكنند. يكی از بزرگترين اين
تحولات، تغيير در ساختار مراسم مذهبی (نمود مذهبي- اجتماعی
شيعه) است.
دوستانی كه از نزديك هياتها و
دستههای مذهبی را ديدهاند لابد ميدانند كه يك "مجلس" معمولا
از دو بخش مهم تشكيل ميشود. يكی سخنرانی (وعظ، ذكر مصيبت،
بيان احكام و از اين قبيل) كه توسط آخوند (شيخ، روحانی، طلبه و
حتی مجتهد) گفته ميشود و ديگری مداحی (اعم از نوحه خوانی يا
مولوديخوانی) كه توسط مداح اجرا ميشود. گهگاه هم، هر دوی اين
برنامهها توسط آخوندی خوشصدا عرضه ميشود.
تا پيش از اين، حتی درنظر
عوامترين مردم، وعظ وخطابه آخوند مقام بالاتری داشت و هرچند
خيليها حوصلهشان از "پامنبری" سر ميرفت و نوحه و مولودی و
سينه و كف را بيشتر دوست داشتند ولی هميشه اولويت با آخوند و
منبر بود و بعد نوحه و نوحهخوان.
حرف "آقا" هم هميشه بين مردم
ارج و قرب بيشتری داشت و هرچند او معمولا بين مردم زندگی
ميكرد ولی نوعی "فاصله"ی روحی و معنوی بين او و عوام وجود
داشت كه برای او جايگاه ارشاد وراهنمايی اخروی ودنيوی فراهم
ميكرد و اين دقيقاً بر عكس حالت "نوحهخوان" بود كه هرچند
معمولا آدم خوب و باخدايی بود و خيليها به ثواب
هايی كه او" به خاطر درآوردن
اشك مردم" كسب كردهبود غبطه ميخوردند، ولی هيچگاه در بين
مردم چنان ارج معنوی و قرب علميای نداشت كه در مقام نصيحت و
ارشاد و امر ونهی قرار گيرد. و اين حتی در مورد نوحهخوانها و
مداحان مشهور- كه جز به نرخهای گران و جمعيتهای چند هزار
نفری لب از لب باز نميكردند - هم صادق بود.
به همين خاطر هم هميشه در اعلاميهها و
پلاكاردهای مراسم معروف، اسم واعظ ومنبری درشت
تر نوشته ميشد و اگر هم از
مداحان ذكری ميشد، كوچكتر و كمرنگتر بود. چينش هر تبليغی هم
قاعدتا بيانگر سليقه و ارجيحت اجزا پيش داعی و مدعو بود.
اصلا حتی اگر جماعت صرفا برای
سينهزنی و نوحه گوش كردن (يا به ندرت شادمانی و كفزنی) به
مجلسی ميرفتند، از آنجا كه در اذهان "علم آقا" بر "صدای اين
بابا" اولويت داشت، مراسم مداح به عنوان مقدمه يا موخرهی
سخنان واعظ محسوب ميشد و اين به عنوان يك اصل نانوشته رعايت
ميشد.
حالا چند ساليست كه
به گونهای محسوس اين اولويت و ارجحيت بين آخوند و مداح جا عوض
كرده است. حالا نه فقط مداحان بطور مستقل مورد توجه قرار
ميگيرند كه حتی از طرف تجمعات مذهبی امروزيتر (به خصوص در
تهران و مشهد واصفهان و بهويژه نزد آنها كه نطفه يا شاكلهای
حكومتی دارند) توجه اصلی ملتفت آنهاست. حالا مداحی مقدمه يا
موخرهی وعظ و خطابه عالم نيست بلكه منبر و سخنران در حاشيهی
مدح و نوحهخوان قرار گرفته است.
اين مساله در اعلاميهها و
پردهنويسيها و حتی تبليغات تلويزيونی هياتهای عزاداری بزرگ
هم نمايان است و توجه تبليغاتی مشخصا بر روی نام مداحان قرار
گرفته است.
به عبارت ديگر در بين اكثريت
عوام مذهبی (يا بخش بزرگی از ايشان) ارزش فرم دين ومذهب از
محتوا پيشی گرفته و حاشيه (مداح) جايش را با متن(آخوند) عوض
كرده است.
اين "فرم" هم فرم دلنشين و
هنرمندانهای نيست تا بتوان آنرا در حوزه فرهنگ وزيباييشناسی
مورد بحث قرارداد. اين فرم در پی ارائه كاركردهای "محتوايی"
است و در مجموع رويكردی معطوف به قدرتِ "دنيايی ومادی" دارد!
به نظر من اين مطلب به هر
دليلی كه پيش آمده باشد حامل پيامهائی است كه مجموعاً
نشاندهنده گسترش بيش از پيش "ابتذال" در بين قشر مذهبی، يعنی
بخش بزرگی از جامعه ايران است. ابتذالی ناشی از ريزش پوستهی
مذهب
عقلمحور، از بدنه مذهبِ
توده.
اولين رويارويی بزرگی كه محصول
اين امر بود، انتخاب محمود احمدی نژاد به نمايندگی از اكثريت
"نوحهخوان محور"ِ قشر مذهبی ايران در مقابل اكبر هاشمی
رفسنجانی به نمايندگی از اقليت "آخوند محور"ِ قشر مذهبی ايران
است. در حاليكه اكثريت روحانيون و حتی
برخی
علمای طراز اول ايران در دور
دوم از هاشمی حمايت كردند، احمدينژاد كه از طرف جامعه مداحان
و نوحهخوانها حمايت ميشد بيشترين رای را
از طرف اقشار مذهبی و سنتی كسب
كرد. |