طيف
شيراز دفتر تحكيم وحدت، كه پايه های انشعاب در دفترتحكيم وحدت
با شكل گيری آن ريخته شد، از جمله بازی خورده های اين دوره از
انتخابات رياست جمهوری و ديگر بازی های سياسی پشت پرده برای
مقابله با اصلاحات بود. آنها برای بيت رهبری پل عبور شدند، اما
رهبری راست ترين بخش بسيج را به آنها ترجيح داد! لُب كلام
اينست!
پس از
انتخابات«احمد علمشاهي» عضو كميته تشكيلات طيف شيراز يك
مصاحبه كرده و گفت است:
دفتر
تحكيم وحدت از اين پس( يعنی با رفتن دولت خاتمی و آمدن دولت
بسيج و لباس شخصی ها!) بيشتر اهميت پيدا ميكند، اما بايد از
صفر بازسازی شروع شود.
انجمنهای اسلامی بايد با
پرداختن به درون و بازخوانی عملكرد هشت ساله خود در دوره
دولت اصلاحات، ساختاری جديد برای خود ايجاد كنند و دردها و
اشتباهات گذشته را التيام دهند. ( اين سخنان و وعده
ها را بايد خوب بخاطر سپرد و يكسال ديگر با همين 25- 26 ساله
هائی كه يكباره رهبر و ليدر شدند دوباره مصاحبه كرد و نتيجه را
سئوال كرد!)
معتقديم وظيفه اصلی
ما بالا بردن عقلانيت سياسی جامعه و پرهيز از ورود به عرصه
سياسی، نقد عملكردها و تبيين ديدگاههاست، ولی اگر چنانچه در
مقطعی وظيفه تاريخی خود بدانيم كه از كانديدای خاصی حمايت
كنيم اين كار را خواهيم كرد. در آن مقطع بين گزينههای موجود
كروبی را به لحاظ سابقه بيشتر و نزديكتر بودن به ايدئولوژی
فكريمان بهترين گزينه ميدانستيم، همچنان كه رای ميليونی وی
ثابت كرد كه ما در تحليل اشتباه نكرديم.
خبر نگار
ايسنا: پس چرا رسما حمايت نكرديد ؟
علمشاهی: پيشگامی خود را حفظ
كرديم. توانستيم بخش عمدهای از آرمانخواهی خود را حفظ كنيم،
چرا كه محدود شدن به يك كانديدا از طرح بسياری از ايدهها
جلوگيری ميكرد. ما معتقد نيستيم كه حفظ اصلاحطلبان ميتوانست
جامعه را نجات دهد، اگر به شعارهای همه كانديداها نگاه كنيد،
همه به حداقلهای اصلاحطلبی و تداوم آن معتقد بودند. در حقيقت
اين جامعه ايران بود كه كانديداها را وادار كرد تا به اين
شعارها تن دهند، فضايی كه خاتمی در ايجاد آن موثر بود.
جريان دانشجويی در انتخابات
دور دوم شوراها شيب مثبتی در پيش گرفت و با شيب مثبتتر تلاش
كرد تا وارد عرصه سياسی شود. در مجلس هفتم نيز برای فراهم
كردن بستر مناسب تلاش شد ولی بعد از آن با استراتژی دوری از
قدرت تلاش كردند نقش خود را چه با تحريم، تشويق به شركت و
تعيين مصداق ايفا كنند و غاطبهی جريان دانشجويی عملا دست از
فضای انفعال برداشت.
در آينده جريان دانشجويی در
بخش عمدهای صرف پرداختن به درون ميشود. بعد از اين شوك جدی
كه به احزاب مختلف وارد شد، يكی دو سالی به خود خواهند پرداخت
و دولت نيز چون يكدست شده خطری را از بابت اين جريان حس
نميكند. بهتر است جريان دانشجويی نيز از تندروی گذشته دست
بردارد و با پيشرفت احزاب و رشد مردم، نقش اجتماعی خود را ايفا
كنند.
( به اين ترتيب، سپرده شدن
شورای شهر به طيف بسيج و لباس شخصی ها و مجلس فرمايشی هفتم از
دستآوردهاست و كارحزبی هم خوب نيست، اما ايشان اميدوار است تا
دو سال ديگر با پيشرفت احزاب جنبش دانشجوئی هم نقش اجتماعی(
ظاهرا غير حزبی!!) خود را ايفاء كند. ضمنا چون دولت يكدست است
فضای اين تحزب فراهم میشود زيرا دولت يكدست ديگر از زقيب بيم
ندارد. اما اين كه اگر فضا باز بماند و اين احزاب رشد كنند و
بخواهند دولت جديد را تشكيل دهند دولت غالب با آن ها چه خواهد
كرد؟ لابد پاسخ را بايد يك نابغه ديگر در طيف شيراز بدهد!)
بقيه
اظهار نظرهای اين نابغه جنبش دانشجوئی را بخوانيد:
در اين انتخابات آنچه بيش از
همه اتفاق افتاد، اين بود كه مردم به تمام نخبهها و احزاب
«نه» بزرگی گفتند و بيش از همه به رويكرد عدالت روی آورند. (
صدا و سيما در قطع ارتباط نخبگان با مردم نقش نداشته، بستن
مطبوعات نقش نداشته، بگير و ببندها و رای گيری پادگانی نقش
نداشته و....)
اعتراف ميكنم كه ايراداتی
داشتيم و بيش از حد به حوزه سياسی پرداختيم و در حالی كه در
اين مجموعه بايد نيرو تربيت كنيم( توجه كنيد كه دانشجو چند
سالی در دانشگاه هست و سپس جذب قشربندی های طبقاتی جامعه
میشود. آنچه كه در جامعه میگذرد در دانشگاه منعكس میشود و
نه برعكس. درعين حال كه در سراسر اين گفتگو بحثی از حقوق صنفی
دانشجويان در ميان نيست. يعنی موتور محركه صنفی دانشجويان كه
گرايش های سياسی تازه از اينجا آغاز میشود و با كل خواست های
مردم در پشت درهای دانشگاه ها پيوند برقرار میكند.) ولی اين
مجموعه اين قدر به بيرون پرداخت كه خودش را فراموش كرد.
پرداختن به بحثهای سطحی سياسی و نه ايدئولوژيك و فاصله گرفتن
از زيرساخت خود موجب اضمحلال از درون شد.
بيانيه دفتر
تحكيم
پس ازآن مصاحبه شيرازی، بيانيه علامه ای را هم بايد خواند. آن
هم پس از اينهمه تحليل داخلی و خارجی از انتخاباتی كه انجام
شد. بيانيه نيست، ذكر مصيبتی است كه خود بيش از ديگران بايد
پای آن گريه كنند:
انتخابات رياست
جمهوری نهم در شرايطی به ايستگاه آخر
رسيد كه بخشی از
حاكميت در رفتاری متفاوت با شيوههای كلاسيك و گذشته, توانست
در سناريويی پيچيده و چند مرحلهای، فرد دلخواه خود را بر
كرسی رياست جمهوری بنشاند و بدين ترتيب با اخراج كردن
اصلاحطلبان حكومتی از قدرت, تمامی اركان حكومت در دست طيف
نوظهور و برساخته رأس هرم قدرت با عنوان نو محافظهكاران
ايراني,تمركز يابد. اين جريان كه شاخصه اصلی آن فقدان هويت
مستقل و ريشهدار در سياست و جامعه ميباشد, اينك خوشحال از
فتح سنگر آخر, به عملی كردن روياهای شيرين خود میانديشد.
غافل ازآنكه بازی اصلی تازه شروع شده است و با انتقال مسئوليت
به صاحبان اصلی قدرت، همگان منتظر جامه عمل پوشاندن به وعده
های داده شده هستند.
( حرف هائی كه
جلوتر از اين بيانيه گفته شده و اصطلاحاتی كه فاقد توضيح
پيوندهای اجتماعی است. مثل "طيف نوظهور..."، "فقدان هويت مستقل
و ريشه دار... "عملی كردن روياهای شيرين..." كه اگر درباره
دلائل و پيوندهای اين انگيزه ها و رويا انديشه شده و كشف شوند،
آنوقت دقيق تر دانسته میشود به كجا میرويم.)
انتخابات رياست
جمهوری نهم به خوبی فقدان دموكراسی و نهادينه شدن سنتها و
الزامات مردمسالاری در ساختار قدرت را آشكار كرد و به روشنی
نشان داد همواره خروجی صندوقهای رای مفيد به حال دموكراسی
نيست و چه بسا در شرايطی چون انتخابات اخير كه با
ردصلاحيتهای گسترده، سلب حق كانديداتوری زنان, دخالت سازمان
يافته عناصر غير مسئول به نفع نامزدی خاص, تناسبی با انتخابات
آزاد, عادلانه و سالم و تاثير گذار در سرنوشت مردم نداشت,
ياريگر اقتدارگرايان و مخالفان دموكراسی خواهد شد.
( دفاع
شرمگينانه از تحريم انتخابات و واگذار كردن نهادينه شدن
دمكراسی به دست های غيب و نه خود مردمی كه آقايان بايد نقش
آگاه سازی آنها را برعهده میگرفتند. روی ديگر سكه امام زمانی
كه مصباح يزدی و آيت الله مشگينی میگويند.)
بخش ديگری از
اين بيانيه فاضلانه را بايد خواند تا دانست چرا توده مردم حرف
های اينچنينی اساسا متوجه نمی شوند كه اعتباری برای آن قائل
شوند. در حاليكه حرف های ساده آن كه برای فريب مردم به ميدان
میآيد را خيلی زودتر میفهمند. مداح ها دراين انتخابات بيشتر
از تحكيمی ها موفق نبودند؟)
بخوانيد اين
كلام بيگانه با مردم را:
" در اين
انتخابات به شكلی قطعی و كفايت بخش ثابت شد كه در غياب
مشخصههای كيفی
و محتوايی
دموكراسی چون خرد بنيادی
و
خود بنيادی
مشروعيت و
مبانی نظری
حكومت, آزادی و
امنيت بيان, آزادی مطبوعات و نبود انحصار رسانهای دولت،
فعاليت آزادانه و مصون از تعرض احزاب و تشكلها,
جامعه مدنی پويا،
تكثر منابع قدرت, تفكيك واقعی
قوا, آزادی حق انتخاب شدن، برابری فرصتهای تبليغاتي, نبود
زندانيان سياسي- عقيدتي, بیطرفی نهادهای ناظر و مجری
انتخابات, واجد اقتدار مشروع و صاحب اختيار بودن محصول
انتخابات و احترام به حقوق بشر, انتخابات سرابی بيش نيست كه نه
تنها نمی توان انتظار رايحه خوش دموكراسی را داشت, بلكه بايد
نگران اسارت در حصارهای بلند و محنت آور اقتدارگرايی بود...
دعوت كنندگان به عدم شركت در انتخابات به روشنی ارزش امتناع از
رأی و هنر استفاده بجا و مفيد از سرمايه های اجتماعی را
دريافتند و آموختند كه نميتوان برنده بازی از پيش باخته بود
و انتخاباتی كه حتی اطمينانی نسبت به سلامت و صحت آن وجود
ندارد, شايسته شركت و راهبری به سوی منافع ملی و دموكراسی
نيست.
دخالت سازمان يافته و گسترده نيروهای نظامی و غير مسئول و
تاثيرگزاری بر نتايج انتخابات به شهادت اظهارات آقايان كروبي,
هاشمی رفسنجانی و معين, از ديگر وجوه تاريك اين انتخابات بود
كه قطعا پيروزی متخب نهايی بدون موهبت فوق امكان پذير نبود,
اين پديده تلخ كم و بيش بر فضای سياسی پرتو افكنده است, اعتبار
و سلامت انتخابات را مخدوش ساخت و نشان داد كه انتخابات به جای
آنكه تبلور و تجلی اراده رای دهندگان باشد، ابزاری در دست
اراده ای قاهر است كه میكوشد لباس انتخابات را بر انتصاباتش
بپوشاند.
در بخشی از اين بيانيه آمده است: بیترديد افشاگريهای
شجاعانه و درخور تحسين حجت الاسلام مهدی كروبی كه به ناحق
اراده قاهری از ورودش به مرحله دوم انتخابات ممانعت بعمل آورد،
در بيان تخلفات صورت گرفته و معرفی صحنه گردانان دخالتها و
تبديل انتخابات به انتصابات, بعنوان سندی متقن در تاريخ
ماندگار خواهد شد .
( به اين ترتيب بود كه صحنه خالی شد تا آن كه مصمم به گرفتن
قدرت بود با 300 هزار بسيجی كار را تمام كند. سئوال بسيار ساده
اينست: اگر آن قدرت قاهر میتوانست بدون انتخابات قدرت را
بگيرد و قبضه و يكپارچه كند، چرا چنين نكرد و وارد اينگونه
سازماندهی و تخلفاتی شد كه همچنان گريبانش در آن گير است؟ و
اگر اين قدرت را نياز داشت از طريق انتخابات بدست آورد، چرا
اين ابزار را رها كرديد تا او بدست بگيرد؟ چه تضمينی وجود دارد
كه در آينده و در دولتی كه اختيار قوه مجريه را بدست ميگيرد،
از اين پس از انتخابات استفاده كند و يا اگر چنين كند نيازمند
اين همه هزينه و سازماندهی برای آن باشد؟ شاه هم انتخابات
برگزار میكرد. اين قلنبه نويسی ها را مردم نمی فهمند، اما
اين احتمال كه بتوانند پشت آن پنهان شوند تااشتباهات بزرگ خود
را انكار كنند در جامعه امروز ايران ناممكن است. اين، آن پنبه
ايست كه بايد از گوش بيرون بكشند. چه از تبارعلامه باشند و چه
از تبار شيراز!)
ادامه را
بخوانيد:
" بررسی نتايج
انتخابات نوعی آشفتگی و عدم تعادل را منعكس میسازد كه ريشه آن
را بايد در قرارگيری جامعه ايران در دوران گذار جستجو نمود.
بخش تعيين كننده نيروهای سياسی اجتماعی ايران با
افول رويكرد اصلاح
از درون ساختار
قدرت و روی گردانی از مناديان تداوم اصلاحات دوم خردادی و
عدم هژمونيك شدن
برنامه و
استراتژی مبارزاتی جايگزين در نوعی تعليق بسر میبرند و ترجيح
ميدهند انرژی و پتانسيل خود را برای شكل گيری فصل نوين جنبش
اجتماعی ذخيره كنند.
( درباره روز 28
مرداد لطيفه های راست و دروغ جالبی نقل میشود. يكی هم اين بود
كه يك توده ای به توده ای ديگر در خيابان برخورد میكند و به
او ميگويد: رفيق! كودتا شده، بايد يك كاری كرد.
آن رفيق
میگويد: من چاپ جديد "دوتاكتيك..." لنين را امروز خريده ام و
دارم میروم خانه كه بخوانم.
اولی میگويد:
اينها را بايد از قبل كودتا میخواندی رفيق! كه حالا به آن عمل
كنی.)
وقتی در اين
بيانيه میآيد كه قرار است نيرو را ذخيره كنند سياسيون برای دو
سال بعد، بیاختيار به ياد اين نوع لطيفه ها میافتند، آنها كه
موی سرشان را در آسياب سفيد نكرده اند.
ادامه اين
بيانيه فاضلانه را بخوانيد:
" شرايط
آنوميك
و توده وار
جامعه ايران بصورت ذرات ازهم گسيخته
كه فاقد وجود
رابطه انداموار
بين توده مردم و
نخبگان سياسی - فكری است، از ديگر عوامل موثر در شكلگيری
نتايج اين انتخابات ميباشد. در واقع گروه سياسی مرجع و دارای
اتوريته در جامعه ايران وجود ندارد و حتی بين اجزا جامعه
مجاری ارتباطی
مناسبی وجود
ندارد. بخشهايی از جامعه روشنفكری ايران در اقدامی عجيب
گفتمان تحول و مقاومت در ايران را به چارچوبهای ليبراليستی و
خواست طبقه متوسط به بالا تحديد كردند و از نيروی طبقات محروم
غفلت كردند و حتی بخشهايی از آنان تا آنجا پيش رفتند كه
مرحله دوم انتخابات را جنگ فقر و غنا و رويارويی محرومين و
مرفهين جلوه دهند.
نتيجه انتخابات
به معنای رويگردانی افكار عمومی از گفتمان مدرن, تجددخواه و
اصلاحات نيست، بلكه عدم رأی آنان به كانديدای اصلاح طلب ريشه
در مخالفت با نحوه و چگونگی فرآيند تحقق خواستهها و عدم
ارائه راهكار اجرايی موثر و متفاوت با گذشته ازسوی اصلاح طلبان
حاضر در صحنه انتخابات بود.
جامعه ايران
نيازمند شكل گيری نخبگان و گروههای مرجع جديد است كه در وهله
اول بتوانند با دركی درست از شرايط جامعه و نيازهای مردم
افتخار اعتماد عمومی را كسب كنند."
( ظاهرا اين
نخبگان جديد كه میخواهند عنان جنبش عمومی مردم ايران را بدست
بگيرند بايد نويسندگان اين بيانيه و آن مصاحبه باشند كه در
بالا خوانديد.)
جناح راست اگر
شتر قدرت را سه تركه هم سوار شود، نبايد تعجب كرد! ما تاب
بازخوانی و ويراستاری بقيه اين فرمان از بالا را نيآورديم. روی
سايت خبرگزاری های داخل كشور و يا سايت های ديگر سياسی خارج از
كشور میتوانيد بخوانيد. ما توصيه نمی كنيم. ماجرا همين است
كه در بالا نوشتيم.) |