جهان

        www.peiknet.com

   پيك نت

 
صفحه اول پیوندهای پیک بايگانی پيک  

infos@peiknet.com

 
 
  20 سال پس از پروسترويكا
نوزادی كه نمی‌ دانستند
از مرگ او، سال ها گذشته
 
 
 
 

نوشته Jean-Marie CHAUVIER

برگردان "آزيتا نيكنام"(لوموند ديپلماتيك ژوئن)

» دنيايی خلع سلاح شده و مسالمت آميز، بدون بلوك های نظامی، كه در دمكراسی، خود گردانی، حفظ محيط زيست و سوسياليسمی اصلاح شده وجود دارد» . چنين بود وعده های ميكائيل گورباچف وسياست معروف به گلاس نوست و پرسترويكا

تحاد جماهير شوروی فروپاشيد، بلوك شرق منحل شد، اين همه بيست سال پيش اتفاق افتاد. و تغيير و تحول نظم جهانی كه در بهار ۱۹۸۵ در مسكو آغاز شده بود، همچنان ادامه دارد.

شبی، در زمستان ۱۹۸۴ در پيستونداُ واقع در ساحل ابكاز گرجستان، ادوارد شوارنادزه به گورباچف چنين گفت : »همه چيز پوسيده ، بايد تغييرشان داد».

از مدتها پيش، جامعه زير زمينی، در پس ظاهری از بتون صاف و يكدست ، تونل های خود را حفر می‌كرد. » در سال های گلاس نوست » ، هيچ لحظه رويارويی با « حقيقت « ای وجود نداشت كه مدتها پيش از » چرخش بزرگ تاريخی » حاضر و پخته نشده باشد.

به دور از صحنه های وحشتناكی كه از طرف رسانه های گروهی به نمايش گذاشته شدند، اتحاد شوروی بعد از استالين دچار تحولا ت عميقی شده بود : قدرت، نظام، جامعه، فرهنگ، ذهنيت ها. علايم هشدار دهنده تغييرات جمع شده بودند؛ علايمی كه برای دستگاه های تجزيه و تحليل باسمه ای كه متعصبانه ضد كمونيست بودند، نامريی ماندند : تغيير ساختار های رسمی و يا زير زمينی، رفتار های مربوط به زاد و ولد و عادات اجتماعی، بازگشت احساسات ملی و مذهبی، كثرت گرايی واقعی در منافع و در افكار عمومی، ادبيات، سينما، موسيقی و حركت های غير رسمی جوان ها.(1)

در بهار ۱۹۸۵، آنچه غير قابل تصور بود، بوقوع پيوست: كرملين تغيير روش داد و ميكائيل گورباچف بالای قلعه سرخ، ظهور كرد، كسی كه با كارهايش چهره دنيا را تغيير داد. از سال ۶۸ به بعد، رژيم برژنفی در محافظه كاری، فساد، ماجراجويی نظامی در افغانستان و پير سالاری فرو رفت و از فوريه ۸۲ در سطح بالای قدرت زنگ خطر بحران به صدا درآمد (۲). نيكلا ريژكف كه بعد ها نخست وزير گورباچف شد ،اين چنين نقل می‌كند : «فضای كشورغير قابل تنفس شده ، فراتر از آن مرگ بود. در سال ۸۲ برای اولين بار بعد از جنگ، در آمد واقعی مردم افزايش نيافت، همه چيز راكد مانده بود : سطح زندگی، خانه سازی، ساختن مغازه ، مدرسه، مهد كودك ... و از همه اينها بدتر فضای اخلاقی بود». (۳)

يوری آندروپوف كه در نوامبر ۸۲ جانشين برژنف شد از روسای ك. گ. ب. بود؛ او شناخت عميقی از خرابی اوضاع داشت و دست به نخستين اصلاحات زد. بعد ازمرگ زود رس او، كنستانتين چرننكو كه طرفدار برژنف بود به قدرت رسيد و اين امر، باز يك سال انتظار را تحميل كرد تا در يازده مارس ۸۵ با مرگش ، مقام دبير اولی حزب كمونيست اتحاد شوروی، بدون كوچكترين اعتراضی به ميكائيل گورباچف واگذار شد (۴). «همدست» های اصلی او در دفتر سياسی، ادوارد شوارنادزه، وزيرجديد امور خارجه و الكساندر ياكوولوو، تئوريسين حزب بودند.

در طول سالی كه سپری شده بود، گورباچف طی فراخوان های پی درپی در جهت بازبينی كلی حيات اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، تصويرخود را به عنوان اصلاح طلب، تكميل كرد. در لندن، هنگام سخنرانی در مقابل مارگارت تاچر، نگرش خود را اعلام كرد كه برای يك رهبر اتحاد شوروی عادی نبود، او گفت : «اروپا خانه مشترك ماست، خانه است و نه صحنه عمليات نظامي». و در شهر رم، منقلب از مرگ رهبر كمونيسم اروپايی، انريكو برلينگور، در بزرگداشت مرگ او كه از طرف مردم ايتاليا برگزار شده بود، شركت كرد: يعنی «كمونيسم ديگري» می‌تواند «واقعي» باشد ؟.

در آوريل۸۵ در پلنوم كميته مركزی و سپس در كنگره بيست و هفتم در فوريه - مارس ۸۶ (٥)، به اصلاحات ريشه ای، چراغ سبزداده شد و بدين سان، رده بالای حزب، انجام اصلاحات محتاطانه را برگزيد.

اما متفكرين( مژدونارودنيكی : بين المللی ها ) كميته مركزی وامور سياسی، اقتصاد دان های شهرك های علمی سيبری و يا مسكو، مخفيانه ايده های گستاخانه تری را بيان می‌كردند. آنها چيزی بيش از اصلاحات جزيی را تدارك می‌ديدند.

نويسندگان، سينماگران، شاعران، خواننده ها و خبرنگاران به صحنه آمدند وسد حقايق تلخ را شكستند. تابو ها و ممنوعيت ها در هم شكسته شد؛ باز بينی رنج آور با اميد به دنيايی عادلانه تر در هم آميختند. در چنين فضای پرشور، رنج آور و رمانتيكی، گلاس نوست هجوم آورد و صد ها مخالف سياسی كه هنوز در زندان ها بودند، آزاد شدند. گورباچف می‌گفت: «ملتی حيثيت خود را دوباره به دست آورد». در ابتدا، يعنی تا سال ۱۹۸۸ اوضاع بر اين منوال بود. ابتكار عمل های اجتماعی مستقلی بوجود آمدند ، كه بعد از ١٩٩١ از بين رفتند.

»سال های گلاس نوست» حامل ارزش های « بديل»، سوسياليستی، بشردوستانه و محيط زيستی بودند. ولی از اين « صد ها گل » تنها گياهان تجارتی باقی ماندند. بعضی ها آنرا آخرين بارقه اتوپی، قبل از به خاك سپردن هر نوع توهمی دانستند و ديگران آن را جلوس آزادی پنداشتند . درواقع مسئله ، ماجرای عينك و كيف پول بود يعنی مسئله ديدگاه و وضعيت مالی.

اگر امروز با بينشی كه از « لحاظ سياسی مقبول» است به واقعه پرسترويكا بنگريم به اين نتيجه می‌رسيم كه پروسترويكا، سالن انتظاری بود كه در آنجا شاعران، پيش از حركت به سمت بازار رهايی بخش، مردم را سرگرم می‌كردند.

در سال های ٨٥-٨٧ ، نويسندگان متن های نويد بخش مخفيانه عمل می‌كردند. اينها نمايندگان «تجاري» كومسومل ، شركت های خودگردان شده ، « شركت تعاوني» های خصوصی و يا شركت های مشترك المنافع و شبكه های مافيايی بودند. محل رشد و نمو ثروتمندان صاحب امتياز(اليگارك های) آينده سرمايه های مالی كه به سرعت فعاليت های خود را در قبرس، جبل الطارق و سويس بسط دادند .

بازيگران خارجی نيز حضور داشتند مثل رونالد ريگان، رييس جمهور آمريكا كه در سال ۱۹۸۳ فعاليت های خود را در جهت دفاع استراتژيكی درمقابل امپراطوری شر اعلام می‌كند. او قسم خورد كه قدرت اتحاد شوروی را به زانو درخواهد آورد. وزارت امور خارجه ، سيا، كنگره آمريكا، راديو آزاد اروپا و اسووبودا و بنياد های متعددی خود را وقف مبارزه عليه كمونيسم كردند. در ۱۹۸۳ است كه « سازمان ملی اندومنت برای دمكراسی » ( يكی از سازمان های هماهنگ كننده انقلابات اخير در گرجستان، اوكراين و قرقيزستان) به وجود آمد. طبق استراتژی دور انديشانه برژينسكی مخالفان كشور های بلوك شرق، جنبش همبستگی لهستان، مقاومت افغان ها و شبكه های اسلام گرا از حمايت های اخلاقی و مالی برخوردار شدند. در اين ميان نبايد نقش تاريخی پاپ ژان پل دوم را فراموش كرد. مجمع جهانی عليه كمونيسم، اتحاد كشور های ضد بلشويك ( كه در آن مهاجران ناسيوناليست بالت و اوكراينی فعاليت می‌كردند) ، فرقه « مون » و بخش ديگری از دست راستی های خشن نيز در اين «جبهه» حضور داشتند.

رسانه های گروهی غربی نيز در جنگ سردی كه توسط نبرد(اروميسيل) موشك های اروپايی دامن زده می‌شد، فعال بودند. تصوير شيطانی ای از اتحاد شوروی داده می‌شد: نظامی « ژرژ اورولي» كه آماده بلعيدن همه كره زمين است َِ؛ جامعه و فرهنگی توتاليتر كه هيچ تغييری در آن قابل تصور نيست؛ و در نتيجه، افسانه گورباچف اصلاح طلب، اختراع صرف ماموران متنفذ ك . گ. ب. است : اما رويايی كه خبرنگاران آن را ازبين می‌برند به سرعت مشاوران اصلاحات ليبرالی را جذب می‌كند. آندراس آسلوند، اقتصاد دان( كه با جفری ساش و سازمان جهانی پول يكی از منابع الهام اصلاحات دوران يلسين هستند) از همان سال ۸۴ در اتحاد شوروی حضور دارد. ژرژ سوروس سرمايه دار، اولين بنيادش را در مسكو در سال ۱۹۸۷ بوجود می‌آورد، يعنی دو سال قبل از فروپاشی ديوار.

ولی در نهايت اين واقعيت های مادی بودند كه ورای فكر ها و آدمهای حاضر در صحنه، تغييرات را ناگزير كردند.

نخست آنكه مواد اوليه ابدی نبودند، استخراج نفت راكد مانده بود و قيمت آن كاهش می‌يافت .ارزش آن در داخل به بيست در صد سطح جهانی رسيده بود؛ حتی صدور آن به كشور های سوسياليستی نيز در حد پايين تر از قيمت جهانی باقی مانده بود؛ برای صاحبان اين منابع( به ويژه روس ها) ، افزايش صدور مواد به قيمت بازار جهانی و به كشور هايی كه واحد پول قوی داشتند، بسيار وسوسه آور بود.

سپس، برای مدرنيزه كردن، ناگزير بايد سرمايه گذاری می‌شد؛ اما به علت تحريم اقتصادی آمريكايی ها، به ويژه ماده قانوني« جاكسون وانيك» ، كه امكانات تجارتی را منوط به حق مهاجرت يهود ی های شوروی می‌دانست ، و به سبب امتناع اتحاد شوروی از گشودن كشور به روی سرمايه های خارجی، اين سرمايه گذاری ها با مانع روبرو می‌شدند.

بازوی كار كمياب شد و مهاجرت های روستايی ( ۹۳ ميليون نفربين سال های ١٩٢٦-١٩٧٩) در جا زدند و رشدجمعيت در كشور های اسلاو كاهش يافت؛ در حاليكه بخش های مسلمان نشين رشدی بالا داشتند وبا مشكل كمبود كار روبروشدند. ولی هيچ كنترلی نه بر رفتار های زاد و ولد و نه در باره مشكل كار وجود داشت.

ديگر رويای شرق دور سيبری معنی نداشت وطرح های بزرگ مثل طرح راه حمل و نقل در سيبری بين «بايكال و امور» با كمبود بازوی كارروبرو شده بود. از غرب تا شرق، مهاجرت ها لغو شد. رويای شاعرانه پيش كسوتان از بين رفت وحتی حقوق های گزاف نيز ديگرشوقی به وجود نمی‌ آورد.

«اقتصاد در سايه» ، مبادلات غير قابل كنترل ( تجاری و يا پاياپای)، سرقت اموال عمومی، كار های غير رسمی اعلام نشده، نظام برنامه ريزی شده را متزلزل كرد. اين دنيای غير رسمی كه در دست شبكه های قبيله ای و جنايتكار قرار داشتند، دولت اتحاد شوروی را از درون به فساد كشاند و سپس به روسيه يوريس يلسين هجوم آورد(۶). و بالاخره مسابقه تسليحاتی به راه افتاده توسط آمريكايی ها ، ديگر از لحاظ مالی قابل تحمل نبود و برتری تكنولوژيك آمريكايی ها ، به گواهی برنامه «ای. د. اس. » آشكارشده بود.

خلاصه، شيوه های وسيع توسعه ديگر كاركردی نداشتند و نظام، كنترل بر رفتار های اجتماعی را از دست داده و برای رقابت ديگر از نفس افتاده بود. مسكو ديگر نمی‌ توانست همچنان به حمايت از كوبا و جنبش های كمونيستی و ضد امپرياليستی ادامه دهد.

با اين وجود اتحاد شوروی در ١٩٨٥ كشوری نبود كه مخالفين اعلام می‌كردند يعنی كشور «زئير» به اضافه بمب اتمی؛ بلكه در بخش های پايه ای مثل ذغال سنگ، فولاد، مواد سوختی و در زمينه های پيشرفته تر مثل فضا، اتم، برق، پژوهش های پايه ای ، توانايی های انحصاری در زمينه فناوری های صنعتی، آموزش و پرورش، دستيابی توده ها به تعليم و تربيت و فرهنگ، هواپيما، موشك، سلاح، ماشين ابزار و ماشين های كشاورزی، غله، كتاب، فيلم شهر ك های علمی و مدارس معروف در سطح جهانی در رشته های رياضی، فيزيك ، كشاورزی، سينما و غيره كشوری پيشرفته بود ؛ اينها خيال و رويا نبودند.

سيستم برق رسانی واحدی به احتياجات ۲۲۰ ميليون نفر جواب می‌داد( از ۲۸۰ ميليون نفر) .حدود هشتصد شهر به شوفاز مركزی شهری مجهزبودند. در سالهای ۱۹۸۰،چهل و هشت در صد جمعيت فعال در بخش صنعت شاغل بودند در حاليكه اين رقم در سال های ۵۰ فقط ۳۰ تا ۳۵ در صد بود. اكثريت جمعيت شوروی ديگر «شهري» شده بودند (۷). و در سال های ۸۰ آنها ديگر به جامعه ای كه بطور گسترده ای شهری شده بود، تعلق داشتند؛ در حاليكه شيوه زندگی روستايی در شهر های كوچك ادامه می‌يافت. دبيرستان در همه جا عموميت می‌يابد. سطح مصرف، تجهيزات خانگی، زندگی فاميلی و تفريحات از الگو های مقتصدانه سال های بعد از جنگ بسيار فاصله می‌گيرد. (۸)

اين رفاه مادی، مانع نشد كه نويسندگان، سينما گران، خوانندگان و گروه های موسيقی راك، نارضايتی اخلاقی عميقی رادر آثارشان بيان كنند. بيمه های اجتماعی ابتدائی، آموزش و پرورش مجانی و سرويس های درمانی حداقل، وسايل حمل و نقل ناچيز، آب، شوفاژ، برق برای شهروندان تامين است. در سال های ۸۰-۷۰ دنيای روستايی از دهها سال عقب ماندگی مادی و اجتماعی و از موقعيت شبه شهروند بيرون می‌آيد (۹). تحرك اجتماعی فوق العاده، غير مذهبی كردن اذهان، عشق و علاقه به مطالعه، ميل به هنر و پژوهش نيز بخشی از بيلان اين مدرنيزاسيون هستند.(۱۰)

اما پيشرفت های اجتماعی و بهداشتی وسيع در جا می‌زند. اميد حيات متوسط در سال ۱۹۲۳، سی و چهار سال بود و در سال ۶۵ به ٦/٦٤ ۶/۶۴ سال (برای مردها) و ٣/٧٣ سال (برای زنها) می‌رسد؛ امری كه اتحاد شوروی را به كشورهای غربی شبيه می‌كرد. سپس اين شاخص ها راكد می‌مانند و يا كاهش می‌يابند تا دوباره در سال ۸۷ افزايش پيدا كنند (۶۵ سال برای مرد ها و ٦/٧٤ سال برای زن ها ) قبل از آنكه از نو در سال های ۹۰ ، مانند بسياری از شاخص های بهداشت عمومی فرو ريزند. كاهش زاد و ولد و افزايش ناگهانی مرگ و مير با هم جمع می‌شوند و موجب كاهش قطعی و پايدار جمعيت می‌شوند .(۱۱)

از طرف ديگر، در دوران برژنف، شيوه زندگی غربی شد: مسكن خصوصی، مسابقه برای خريداجناس، تضعيف سنت های قومی روستايی و يا مالكيت اشتراكی. جامعه مصرفی ( محرومی) به وجود آمد كه مجذوب موفقيت های غرب بود.

اما وزن ويژه صنايع استخراجی و سنگين، عقب ماندگی دركشاورزی، صنعت، شيمی، الكترونيك و كامپيوتری كردن، دلايلی هستند كه می‌توان به عنوان نقص اين اقتصاد «بد» اداره شده، برشمرد، كه از سوی ديگر محيط زيست را به شيوه مناطق صنعتی غربی سال های ۵۰-۳۰ با بی‌مسووليتی تمام، ويران می‌كرد (۱۲). شاخص ديگر تاخيری كه تشديد شد، سهم ماشين و تجهيزات در صادرات بود كه كاهش می‌يافت ( ۲۰ در صد در سال های ۶۰ به ٥/١٥ در صد در سال ۷۸ رسيد) در حاليكه صادرات مواد سوختی و انرژی زا از ۲۰ به ۶۰ در صد رسيد .(۱۳)

» گلاس نوست « پيش بينی اقتصاد دان ها را عموميت داد. سقوط نرخ رشد در آمد ملی و باز دهی كار، كاهش سود آوری سرمايه های جاری، افزايش طرح هايی كه ناتمام ماندند، تاخير در مكانيزه كردن های دشوار، ماشينی كردن، كامپيوتری كردن ( دهها هزار كامپيوتر شخصی در ۱۹۸۵ در مقابل هفده ميليون در آمريكا) و نسبت تجهيزات از كار افتاده و از دور خارج شده افزايش می‌يابد. اين تازه آغاز كار است (۱۴). و بالاخره ضايعه های محيط زيستی شناخته شده مثل آلودگی ولگا و درياچه بايكال، خشك شدن دريای آرال و يا آنهايی كه قابل پيش بينی نبودند، مانند چرنوبيل در آوريل ۱۹۸۶.

از اين پس بحران به «قلب نظام» سرايت می‌كند. اين امر در «اقتصادی رخ می‌دهد كه ديگر تقريبا همه مشخصات يك اقتصاد صنعتی توسعه يافته را دارد وحركت انتقادی از نظام استالينی كه از سال ۵۳ آغاز شده ولی هيچگاه به اتمام نرسيده بود، را كامل كرد»(۱٥) .

در فهرست موجود بايد بر »بحران كار «تاكيد كرد: بازدهی كم، غيبت در كار، مرخصی استعلاجی، استراحت برای سيگار كشيدن، جلسات سنديكايی و ديگر فعاليت های ورزشی يا فرهنگی حين ساعات كار، بی‌ثباتی نيروی كار. دلايلی كه برای اين امر عنوان می‌شد از اين قرار بود: فقدان تشويق مالی، هم سطح بودن حقوق ها، كثرت كارمند و امنيت شغلی. از ٥/١٣١ ميليون جمعيت شاغل ده ميليون «اضافه» انگاشته می‌شوند ؛ در حاليكه در جاهای ديگر مشكل كمبود نيروی كار وجود داشت ( ۲۵ در صد پست ها خالی بودند). نه سازماندهی علمی كار و تايلوريسم در اتحاد شوروی موفق شد و نه فورديسم: ديگر در آمد بيشتر برای تشويق به كار كافی نبود؛ زيرا محصولات مصرفی لازم به اندازه كافی وجود نداشتند. بين سال های ۷۱ و ۸۵ كميت اجناس دو برابر شد و مقدار پول سه برابر. برای كارگران در جستجوی كار، ديگر تنها حقوق مناسب كافی نبود؛ بلكه آنها در جستجوی شركت هايی بودند كه به همراه كار، خانه، مهد كودك و كودكستان را با بهترين شرايط پيشنهاد می‌كرد.

توازن نيرو به ضرر كارفرمايان بود. در سال ۸۵ كارفرمايان خواستارحق اخراج شده و موفق شدند تا به اصلاحيه ای كه يك سال قبل از آن طرح ريزی شده بود، دست يابند. اين اصلاحيه طرحی بود برای «حرفه ای سازي» آموزش متوسطه كه در آن هنوز آموزش های عمومی به عنوان پايه اصلی و مشترك، مسلط بودند.

از زمان اصلاحاتی كه توسط نخست وزير الكسی كاسيگين در سال ۶۵ انجام شد، نخبگان تكنوكرات ، نوعی « سرمايه داری » غير قابل اعتراف را در خفا مطالبه وحتی طرح ريزی می‌كردند: سود وبازدهی، آزادسازی حقوق ها از قيد هم سطح سازی ای كه از طرف مركز تحميل می‌شد، بازار كار واقعی و بيكاری اعلام شده، هنر اداره كردن شركت ( «ماناج منت») به شيوه آمريكايی، پيدايش »كار فرما» ی مالك، حق ثروت اندوزی شخصی، رقابت آزاد، تبليغات تجارتی، كار خردسالان و نوجوانان، پايان كمك رسانی های اجتماعی، گشودن مرزها وغيره...

در آن زمان، جامعه از يك اكثريت قاطع حقوق بگير تشكيل شده بود(۱٦). پايان رشد، مانعی برای ارتقا اجتماعی بود. دستيابی به مالكيت و به منابع ثروت مالی، شرايط را تغيير داد و توده كارگران كه با وعده های «خود گرداني» و يا مالكيت گروهی فريب خورده بودند به اين ترتيب از توزيع وسيع اموال عمومی بی‌نصيب ماندند. «طبقه متوسط» در شوروی( معلم، مهندس ، دكتر ، محقق) كه دارای سطح در آمد پايينی بود، ولی به شكلی نمادين جز اقشار مورد توجه نظريه سوسياليستی ای قرار داشت كه برای ارزش های غير مادی فرهنگ ارجحيت قايل بود، از همه بيشتر توسط بازار لطمه ديد. ليبراليسم پايه های اجتماعی خود را درميان تجار جديد، روشنفكران هميشه حاضر در رسانه های گروهی و گروه صاحب منصبان متجدد، پيدا كرد.

اصلاحات ۸۶-۸۸ ابتكار عمل های شخصی را در شركت های خصوصی و تعاونی ها آزاد كرد. اين اصلاحات با از بين بردن انحصار دولتی بر تجارت خارجی ، برای جرياناتی كه در «سايه» عمل می‌كردند امكان پول شوئی ، به دست آوردن منابع ديگر و « فرار» به بهشت های «آف شور»* را به وجود آورد. سرزمين اتحاد شوروی به طعمه ای برای غارت مواد اوليه و فروپاشی سرزمين ها تبديل شد. علاوه بر تمايل كشور های حاشيه ای به استقلال، تمايل جدايی طلبانه نيز توسط گروه يلسين كه طرفدار انحلال اتحاد شوری بود، تشويق شد. در واقع اين شرطی بود برای گسست غير قابل بازگشت به نفع نخبگان روس، برای آزاد سازی قيمت ها، خصوصی سازی گسترده وجذب رانت های نفتی. به اين ترتيب موانع سال ۱۹۸۵ از ميان برداشته شدند: نابرابری به عنوان عامل محركه، مسابقه برای پول، مبارزه برای ادامه حيات، حذف « آدمهای زيادي» به مدد مرگ و مير شديد در تصادف های كاری و غيره، ظهور نسل جديدی « كه بدنبال همه اينهاست » ...

به مشكل « بحران كار» ، در توازن قوای جديدی برخورد شد ، كه در آن توده كارگران از لحاظ اجتماعی سقوط كرده و مجبوربه قبول «انعطاف پذيري» شغلی بودند. درسال ۲۰۰۵ يك آگهی تبليغاتی برای » بيزنس ژورنال مسكو»، مكتب جديد كار را با عبارتی از هنری فورد پدر، اين طور خلاصه می‌كرد: « برای بكار واداشتن آدمها دو راه وجود دارد ، ميل به دستمزد و ترس از دست دادن آن»(١٧).

عامل كليدی اين تغيير جهت، همانا استحاله صاحب منصبان حكومتی است كه با محافل تجاری نوين كه از طرف قدرت حمايت می‌شوند، طبقه جديد ثروتمندان را تشكيل می‌دهند. آيا برای فروپاشی نظام و انحلال شوروی بديل ديگری وجود داشت؟ ويكتور دانيلو، مورخ عالم دهقانی كه رييس بخش پژوهش در باره طرح اشتراكی سازی استالينی در سال های ۳۰ بود، نظريه سرنوشت محتوم را مورد اعتراض قرار می‌دهد: « دست كم تا پاييز ۸۸ نه ورشكستگی اقتصادی ونه اجتماعی و نه مالی وجود داشت. اين گروههای منافع طلب خود مركز بين بودند كه هرج و مرج به وجود آوردند». بر طبق انتقاد ی كه می‌توان آنرا «كنزی وار» ناميد، گورباچف فرصت يك گذار تدريجی تحت كنترل دولت را كه تا سال ۸۸ ، اقتصاد دان هايی چون «ابل آگانبگيان » ، «نيكلائی پتراكف»، و «ليونيد آبالكين» به او توصيه می‌كردند، را از دست داد. به عقيده آنها، اين دوره می‌توانست كمی طولانی باشد و از ده تا پانزده سال طول بكشد؛ ساختكار های بازار می‌توانست با حفظ نقش دولت و تضمين های اجتماعی شوروی وارد عمل شود؛ «پروستريكا هنوز منزلت والايی داشت؛ مردم خوش بين بودند؛ شوروی وجود داشت؛ نيروهای دمكراتيك امتياز داشتند. تازه، گورباچف می‌توانست با وجود آوردن يك حزب كمونيست اصلاح طلب، پايه های اجتماعی خود را گسترش دهد».(۱۸)

اما « مداوای معجزه گر» اگور گايدر و مشاورينش «انراس اسلاند» و «جفری ساكس» سرنوشت ديگری را رقم زد. تاريخی كه راجع به پروسترويكا مدون می‌شود، بايد بدون از ياد بردن فشار های بين المللی، روند اصلاحات و تصميمات سياسی را كه موجب تسريع نتيجه نهايی شد، روشن كند. بين سال های ۸۵ تا ٨٩ ميزان وام های خارجی از ۹/۲۸ به ٥٤ ميليارد دلار رسيد. در سال های ۹۱-۹۰ كشور های موسوم به « گروه هفت» و« اف ام ای » راهی را كه بايد دنبال می‌شد، نشان دادند؛ به ويژه، راه خصوصی سازی كه مشروعيت آن امروز به طور وسيعی زير سوال رفته است. رئيس جمهور يلسين، وام های مشروط و به دنبال آن تحت قيموميت قرار گرفتن دولت روس را پذيرفت و اين چنين « گذار به سوی دمكراسی و بازار » بطور واقعی آغاز شد.

توزيع ثروت و قدرت با پويايی نابرابرانه و ستيزه گرش، فروپاشی اتحاد و گشودن سرزمين هايی كه شوروی را تشكيل می‌دادند با عطش و اشتهای خارجی در هم آميختند و بحرانی از نوع جديد بوجود آوردند كه امروز، بيست سال بعد از ۱۹۸۵ ما شاهد شديد ترين نوع آن هستيم. «انقلاب ها» ی اوكراين، قفقاز و آسيای ميانه به عنوان « پيامد دوم » پرسترويكا ظاهر می‌شوند: يعنی اينها ادامه فروپاشی است و همچنين محصول شرايط نوينی كه در آن تنش ها به طور ماهرانه ای از طرف « تبليغات سياسی برای دمكراسي» غربی استفاده می‌شود .

اما چه كسی تصور می‌كرد كه از همان سال ۱۹۸۵ ، سردمداران شوروی توسط سرمايه داری « متحول » شده باشند؟ «اياكولت» رئيس تئوريسين های حزب كمونيست در نامه ای به گورباچف بازسازی و احيای اقتصاد بازار را توصيه كرد . « مالكيت به مثابه دليل آزادی »، اداره اقتصادی در« اشكال وابسته به بانك ها» و بازارسرمايه ها و.... پايان موقعيت انحصاری حزب كه به عنوان «انجمن شواليه های شمشير دار» از آن نام برده می‌شود!

اين متن در ۳ دسامبر ۸۵ (۱۹) نوشته شد و به اياكوف ، لقب «معمار پرسترويكا» اعطا گرديد.

* مناطقی كه در آن هيچگونه كنترل دولتی برای فعاليت های مالی اقتصادی وجود ندارد. م

(۱) درباره «سی سال پركاری » كه اتحاد شوروی را پس از مرگ استالين در ١٩٥٣ تغيير دادند به كتاب «اتحاد شوروی جامعه ای در حركت» مراجعه شود. انتشارات دو لوب ۱۹۸۸

» (۲) پراودا» ١٤ فوريه ١٩٨٢ با امضای اقتصاد دان اصلاح طلب ابل آگانبگيان

(۳) پرسترويكا، ايستوريا...نوشته نيكلای ريژكف، مسكو، ۱۹۹۲

(۴) به پيشنهاد آندره ی گروميكو وزير خارجه و آخرين رهبر تاريخی ، چيزی كه رقبای احتمالی را ساكت كرد.

(۵)فهرست های برگزيدگان ، توسط حزب ـ دولت در سطوح مختلف قدرت مورد كنترل قرار داشتندُ، آنها اغلب با بوروكراسی اشتباه گرفته می‌شوند، كه گسترده تر از آن بود ، ولی روشنفكران در آن جا نداشتند.

(۶) روسيه جرم و جنايت نوشته نادين ماری شوارزنبرگ، پاريس ، پوف، ۱۹۹۷

(۷) البته در مناطق نيمه روستايی و در شهر های روستايی.

(۸) جامعه معاصر شوروی ، بازيل كربله ، پاريس ، ۱۹۸۰

(۹) در اين دوره است كه ساكنان كولخوز ها ، صاحب گذرنامه داخلی می‌شوند، واين شناسنامه به شهروندان شوروی اجازه می‌دهد تا آزادانه در داخل اتحاد شوروی سفر كنند.

(۱۰) راجع به مدرنيزاسيون در اتحاد شوروی ، كتاب موشه لوين به نام قرن شوروی ، لوموند ديپلماتيك ۲۰۰۳

(۱۱) مراجعه كنيد به كتاب چشمگير كلود كابان و النا چيزتاكوا روسيه چشم انداز های اقتصادی و اجتماعی، پاريس ۲۰۰۲

(۱۲) از كمونيسم تخيلی تا سرمايه داری واقعی در منازعات سبز بروكسل ۱۹۹۲

(۱۳) تكان دادن كوهها، برای انقلاب اقتصادی شوروی، نوشته آگانبگيان، انتشارات لافون، پاريس۱۹۸۹

(۱۴) بيست سال بعد،اين پيش بينی ها تشديد ميشوند:تجهيزات، زير ساخت ها، وسائل حمل و نقل عمومی ، مسكن و...ناگزير كهنه و از كار افتاده بودند.

(۱۵) ژاك ساپير: نوسانات اقتصادی در شوروی ۱۹۸۵-۱۹۴۱ پاريس ۱۹۸۹

(۱۶) در روستاها می‌بايد كارگران كشاورزی كه در مزارع دولتی(سولخوز) كار می‌كردند را از اعضای تعاونی ها (كالخوزها) كه نيمه حقوق بگير هايی بودند كه در تعاونی ها مشغول كار بودند، جدا كرد، آنها هم از توليدات كشاورزی خانوادگی زندگی می‌كردند و هم از دستمزد پولی و جنسی ای كه به محصولات و يا كمك های اجتماعی وابسته بودند.

(۱۷) «ايزوستيا مسكو، ۲۸ دسامبر ۲۰۰۴

(۱۸) بخوانيد لا. كوزال، ر.و. ريوكينا جامعه شناسی پرسترويكا.....سرمقاله ، مسكو ١٩٩٨

(۱۹) الكساندر ياكولف، گوركايا چاچا .....