نا به مقتضای سنّ و سال، چندان حال و حوصله ی نشستن پای
تلويزيون وفيلم تماشا كردن ندارم. امّا وقت
هايی ميشود كه داستان يك فيلم در حافظه ی آدم حسابی جا خوش میكند و چه بسا
بعد از سال ها ميان داستان فيلم و زندگی پيرامونی اش مشابهت ها
يی میيابد.
يكی ازاين فيلم ها كه چند سال
پيش از تلويزيون ديدم، فيلمی به گمانم
آمريكايی بود از گروهی زندانی متعلق به متفقين كه در يك
بازداشتگاه نظامی آلمان های نازی اسير بودند. خوا نندگان
عزيزحتماً فيلم های زيادی با اين
مضمون را به خاطر دارند. امّا روايت متفاوت اين فيلم از اين
قرار بود كه بعد از مدّتی فرمانده ی آلمانی
بازداشتگاه كه از زندگی يكنواخت آن محيط خسته شده بود به ذهنش رسيد كه
يك مسابقه ی فوتبال بين زندانيان و
زندانبانان ترتيب دهد.
او برای اين كار با افسر ارشد
نظاميان اسير صحبت كرد و پيشنهادش را با او درميان گذاشت. خاطرم نيست
كه وعده ی چه امتيازی به آن ها داد كه درصورت برنده شدن به آنها عطا كند.
میبخشيد اگر شمّ سينمايی من چندان قوی نبوده كه جزئيات را به خاطر بسپارم.
در هر حال يادم هست كه مدّت ها اسرا باهم بحث میكردند كه آيا میشود به
وعده ی افسر نازی اعتماد كرد يا نه. وآيا اصلاً آنها يعنی زندانبانان
آلمانی حاضرند تن به يك بازی قانونی و منصفانه بدهند، يا به انحاء مختلف سعی
درجرزنی خواهند كرد. آخر دست نتيجه گيری اسرا اين بود كه با
همه ی اين عدم اطمينان ها، ما به غيرازاين بازی راه ديگری نداريم.
شاه بيت فيلم صحنه ی مسابقه ی
فوتبال بود . امّا قبل از آن ، تيم
فوتبال اسيران با چه فلاكتی
تمرين میكردند، فقر غذايی و نداشتن امكانات ورزشی با آنها چه میكرد، و
بالاخره تحقير ها وتوهين های مداوم زندانبانان و شرايط سخت زندان چه دشواری
هايی برايشان ايجاد میكرد، همه بماند؛ اين ها زيباييهايی است كه فقط بايد
در فيلم ديد.
روز مسابقه فرا رسيد. يك طرف
طول زمين زندانيان برای تشويق تيمشان
تحت محاصره ی زندانبانان مسلّح
قرار داشتند. آنها آنچنان ذوق زده بودند كه فراموش كرده بودند زندانی
هستند. روزهای منتهی به مسابقه برای آنها روز های كاملاً متنوعی بود كه به
زندگی تكراری و هميشگی آنها رنگ و بويی متفاوت بخشيده بود.
درطرف ديگر طول زمين جايگاه افسران آلمانی وزندانبانان قرار داشت كه بايد تيم خودشان
را تشويق ميكردند. فرماندهان نازی نيز
انتظار يك روز كاملاً تفريحی
با پيروزی از پيش تعيين شده ای را داشتند. به همين دليل برخی از آنها، از
جمله فرمانده ی بازداشتگاه، زن وبچه شان راهم برای تماشا آورده بودند كه با
لباس های ترگل ورگل برای تماشا نشسسته بودند ومرتب نيز با خوراكی های مختلف
از آن ها پذيرايی میشد .
سرانجام بازی شروع شد.
میتوانيد حدس بزنيد در چه شرايطی. داور كه روشن است از بين زندانبانان
توسط فرمانده ی بازداشتگاه منصوب شده بود و از هر نوع نامردی در قضاوت دريغ
نداشت. بازيكنان تيم زندانبانان نيز از هيچ نوع ضرب و شتم و لگد های
جانانه پرهيز نداشتند. با اين وجود بيچاره بازيكنان تيم زندانی ها از دل
و جان مايه گذاشتند و بازی كردند. آن ها لگد میخوردند و
صدايشان در نمی آمد. تاجايی كه يادم ميآيد يكی دو گل بين طرفين رد و بدل شد كه هر بار
فرياد شوق و شادی را در يك سمت زمين بلند میكرد.
يواش يواش معلوم شد كه با خطا
های معمولی و لگد های رايج در يك بازی ناجوانمردانه نمی شود
تيم زندانيها را متوقف كرد. فرمانده ی آلمانی بازداشگاه به
تدريج عصبانی و عصبانی تر شد. داشت برنامه اش به هم میخورد و ناچار بود در صورت برنده شدن
تيم زندانيها به وعده اش عمل كند. كم كم افسران چكمه پوش حاضر برای
تماشای بازی كه میديدند تيم شان با وجود تمام مشت ولگد ها و بازی
ناجوانمردانه در حال باخت است، از جای خود بلند شدند وتا آستانه ی زمين بازی جلو
آمدند. در آن سو نيز جو هيجان و اعتراض در بين زندانی ها بالا گرفت وفضای به
ظاهر دوستانه اول بازی به هم خورد. آخرش بازی به خاك و خون كشيده شد .
فرمانده ی اردوگاه و برخی معاونانش اسلحه كشيدند و تعدادی از بازيكنان
تيم حريف كه بر خلاف اراده ی آن ها گل زده بودند را به هلاكت رساندند.
بازی نيمه تمام ماند و بازمانده ی تيم
زندانيها و تشويق كننده های آن
ها در فضايی مملو از آتش و دود، زخمی و از پا افتاده به سلول های خود
برگشتند .
خيلی دوست داشتم اين فيلم را
دوباره میديدم . حتی نام فيلم هم يادم
نيست. شايد بين دوستانی كه اين
نوشته را میخوانند كسانی باشند كه به
تاريخ سينما بيشتر آشنايی
دارند و بتوانند با يادآوری های خود مطلب مرا تكميل كنند. زندانيها در آن
فيلم در يك بازی وارد شدند كه به زحمت میشد امكان پيروزی را در آن تصور
كرد. فرمانده ی مقتدر اردوگاه مصمم به بردن تحت هر شرايطی بود، اگر شد در
يك بازی قانونی و اگر نشد با هر تمهيد غير قانونی! اما چرا زندانی های
اسير تن به اين بازی دادند؟ به نظر من
زيباترين نكته در همين است.
زندانی ها چاره ای غير از بازی كردن نداشتند.
نيامدن در بازی به معنی تن
دادن به يك زندگی نكبت بار تكراری بود. آمدن به عرصه بازی اگرچه نتيجه آن يك
باخت محتوم بود، برای آنها اين سود را داشت كه به زندگی خود، حتی اگر شده
به صورت موقت، معنی و مفهوم ببخشند. گفتگوهای فيلم در روزهای خيلی
مانده به بازی و روزهای نزديك بازی بين
زندانيها تفاوت داشت. در زمان
دور از بازی آنها واقع بينانه تر فكر میكردند و احتمال هر نوع
دسيسه ای را از نظر دور نمی داشتند. اما هر چه به زمان بازی نزديك میشدند، بازی
را جدی تر میگرفتند، احتمال دسيسه را
فراموش میكردند و خودشان را
به يك پيروزی آبرومند نزديك تر میديدند. اما وقتی سرانجام با سركوبی خشونت
بار زندانبانان اجازه برنده شدن از آنها گرفته شد، دوباره به همان فاز
روزهای دور از زمان بازی برگشتند و ديدند كه توقع پيروزی در يك بازی كه طرف
مقابل بر اساس اصل اقتدار، مصمم به پيروزی به هرقيمت است و
برای او برنده شدن يك نياز جدی است، توقعی دور از واقعيت است.
اين روز ها كه ما در بازی
انتخابات رياست جمهوری باخته ايم، به كرات ياد آن فيلم میافتم. نمی
خواهم ياران خود را با زندانيان يك اردوگاه اسرای جنگی و طرف مقابل را با
فرماندهان و زندانبانان اردوگاه تشبيه كنم.
اين نوع نگاه و تطبيق دادن
رخدادهای واقعی با داستان يك فيلم كاری ساده نگرانه است. اما نكته مهم آن
است كه بدانيم بعضی وقتها آمدن به عرصه يك بازی تنها انتخاب ماست. هر چند
قواعد بازی عادلانه نيست و از پيش میدانيم كه بیانصافی و سوء استفاده از
امكانات متفاوتی كه به طور نابرابر در
اختيار حريف است، در سرتاسر
بازی جريان خواهد داشت، اما از آن سو مطمئن هستيم كه نيامدن به بازی برای
ما هيچ دستاوردی نخواهد داشت.
ما امروز در يك بازی كاملا
نابرابر باخته ايم و اين باخت را هم
كتمان نمی كنيم. در اين شرايط
نمی توانيم و اخلاقی هم نمی دانيم كه پس از روشن شدن باخت خود بگو ييم چون
بازی عادلانه نبوده است، نتيجه ی آن برای ما قابل قبول نيست.
ما با علم و اطلاع از شرايط نابرابر و غير عادلانه بازی به آن تن داديم و در آن
شركت كرديم. اميد ما به اين بود كه با وجود امتيازات پيدا و پنهان حريف
بتوانيم آنچنان موجی را در جامعه دامن بزنيم كه بتواند بر تمام آن
بیانصافی ها غلبه كند، همان طور كه در سال 76 نيز چنين اتفاقی افتاد. به هر
تقدير اين چنين انتظار و آرزويی به تحقق نپيوست و ما در همان بازی غير منصفانه
ای كه خود حضور در آن را پذيرفتيم شكست
خورديم.
بابت نابرابری شرايط و
بیعدالتی كه در جريان بازی انتخابات اخير برقرار بود مدعی نيستيم كه
نتيجه بازی نبايد به رسميت شناخته شود. ما شرافتمندانه نتيجه بازی
نابرابری كه داوطلبانه به آن وارد شديم را میپذيريم.امّا اين
پذيرش ما چيزی از شرايط غير عادلانه بازی فرو نميكاهد.
بالا خره روزی همه خواهند
دانست كه شرايط مسابقه چندان برابر و جوانمردانه نبوده است.
شكست درانتخابات رياست جمهوری
شكننده غرور و بزرگ منشی ما نيست .ما
با دست خالی وبا كمترين
امكانات در برابر اراده ی منسجم اقتدار سياسی متراكمی شكست
خورديم. اين شكست هرگز نميتواند كتمان كننده ی قابليت ها و صداقت های نيروهايی كه
قانونمند و شرافتمندانه به صحنه آمدند، باشد! |