نقش امام در تاريخ معاصر ما، بيش از صرف "رهبری يك انقلاب
مردمی"، "سرنگونی يك نظام سياسی و جايگزين نمودنِِ حكومتی ديگر
بر جای آن" است. امام با گفتار و كردار خود، روايتی متفاوت از
اسلام را پيش روی ما گذارد. روايتی از اسلام كه در مضمون و در
جهت گيری، متفاوت از تعابيری از دينداری بود كه حتی در نوانديش
ترين جريانات اسلامی چند دهه پيش بروز و جلوه داشت.
"انجمن مهدويه حجتيه" به رهبری مرحوم آقای حلبی در زمره اين
گروهها بود كه با جذب جوانان متدين و گاه تحصيل كرده و اختيار
نمودن شيوههای نوين تبليغی و ترويجی تلاش داشت تا به زعم خود
به آوردگاه چالش با اصلی ترين دشمنان ديانت پا گذارد. "انجمن"
برای سالهای مديد، بهائيت را تضاد اصلی خود میانگاشت. اما در
ماههای آخر عمر رژيم شاهنشاهی كه نهضت امام، رژيم و حاميان
آمريكائی آنرا هدف گرفته بود نگاه انجمن، از بهائيت به سوی
كمونيستها چرخيد و عملا در كنار تحقير حركت امام، "كمونيسم" در
مقام دشمن اصلی اين تشكيلات مذهبی- سياسی قرار گرفت. البته
"انجمن"، در اين مسير تنها نبود؛ بودند گروههايی ديگر در
جامعه كه اگر چه با رهبری امام و نهضت او مخالفتی صورت نمی
دادند، ولی در"تضاد اصلی انگاشتنِ كمونيسم" با انجمن حجتيه
(خواه يا ناخواه) در يك سمت و سو قرار میگرفتند. جناب آقای
مصباح يزدی در اين زمره بودند
كه چونان "انجمن"، در تحريم واپسين مراسم جشن نيمه شعبان در
حكومت پهلوی (كه از جانب امام صورت پذيرفته بود) مشاركت
نجستند.
و يا جماعت حاشيهای و محدودی كه در اطراف
شيخ حسين لنكرانی از فعالين
جريانهای ضد كتاب "شهيد جاويد"
و "ضد مرحوم شريعتی" گرد آمده بودند و آنها نيز كما بيش چنين
باوری داشتند.
علاوه بر اين گروهها و شخصيتهای مذهبی و سياسی، پارهای از
گروههای سياسی نيز در واپسين سالهای عمر رژيم شاهنشاهی با
گروهها و شخصيتهای مذهبی پيش گفته همراه بودند. اين همراهی نه
در تمامی مواضع و بنيادهای فكری، بلكه در مواضعی صورت
میپذيرفت كه ايشان نيز كمونيسم و اتحاد شوروی را به جای
آمريكا دشمن اصلی مردم ما قلمداد میكردند. از جمله اين گروهها
میتوان به حزب زحمتكشان مظفر
بقايی و مرتبطين وی در ميان مذهبيها، همچون آقای
ابراهيم اسرافيليان استاد وقت
دانشگاه علم و صنعت ايران(دورانی كه احمدی نژاد در آن تحصيل
میكرده) اشاره كرد.
ظاهرا در مقطع مورد بحث، اين ايده يعنی "دشمن اصلی انگاشتن
شوروی و كمونيسم" به جای "آمريكا و انگليس" در جنبش اسلامی
دانشجويی نيزبیپايگاه نبوده است.
رهبران تسخير سفارت آمريكا در خاطرات خود، به كرات آورده اند
كه وقتی طرح تسخير لانه جاسوسی در جلسه نمايندگان انجمنهای
اسلامی دانشگاههای تهران مطرح شد، دو تن از دانشجويان، با اين
پيشنهاد مخالفت كردند. يعنی آقای سيد
زاده و آقای محمود احمدی نژاد،
شهردار فعلی تهران به نمايندگی از دانشگاه علم و صنعت. اين دو
معتقد بودند كه به جای سفارت آمريكا میبايد به اشغال سفارت
شوروی همت گمارد.
تا كنون اين ادعا از جانب آقای احمدی نژاد تكذيب نگرديده است.
و از آنجا كه تحليل و پيشنهاد ايشان در آن ايام نه يك رفتار
شخصی بلكه كنشی سياسی بوده است، طبيعی است كه در اين مورد، از
ايشان، توضيح خواسته شود.
پيداست كه پيشنهاد تسخير سفارت شوروی در آن ايام نمی توانسته
است در چارچوب بينش و خط مشی امام خمينی ارزيابی شود. در آن
مقطع امام به شدت در مقابل جابجايی دشمن اصلی انقلاب ما از
آمريكا به شوروی مقاومت داشتند و پيشنهاد تسخير سفارت شوروی به
جای آمريكا بيش از آنكه در چارچوب خط مشی امام قرار گيرد در
راستای تحليل گروههايی چون انجمن حجتيه قرار میگرفت. پس از
اين ايام مضمون مواضع سياسی آقای احمدی نژاد در مورد چالش امام
با جريان راست گرای وقت و نيز حملات امام عليه انجمن حجتيه،
مشخص نيست.
همچنين بعدها به رغم امكان ترقی آقای احمدی نژاد از طريق جنبش
دانشجويی (احتمالا به جهت تحليل پيش گفته) به ايشان پستی در حد
فرمانداری در يكی از استانهای كشور میرسد. استانی كه برای
مدتی تحت مسئوليت آقای شيخ عطار
(سردبير سابق همشهری) از سابقه داران در انجمن حجتيه بود.
تا نائل شدن جناب آقای احمدی نژاد به شهرداری تهران ايشان در
كانون تحولات سياسی نقش كانونی و حتی قابل توجهی نداشتند.
شهردار شدن ايشان، آنگاه بود كه تركيب شورای شهر تهران دگرگونی
يافت و رياست آن باز هم به يكی از سابقه داران انجمن حجتيه
يعنی جناب آقای مهندس مهدی چمران
رسيد. با شهردار شدن جناب آقای احمدی نژاد قابل انتظار
بود كه مديريت نشريات همشهری نيز دگرگونی پذيرد. اينجا نيز
آقای احمدی نژاد آقای شيخ عطار سابق الذكر را به مديريت عامل و
سر دبيری همشهری گماردند كه ايشان نيز دارای سابقه فعاليت در
انجمن حجتيه بودند.
همينجا ذكر نكاتی ضروری است: نه عضويت در انجمن حجتيه ذنب
لايغفری است و نه صرف حضور در انجمن حجتيه میتواند مانع از
حضور فردی در نظام جمهوری اسلامی شود.(1) مقصود ما از بيانات
فوق اين نكته است كه با تفكرات، شيوهها و خلق و خوی خاص انجمن
حجتيه ( كه در مسلمانی و دلسوزی بسياری از ايشان ترديدی نيست)
نمی توان در مقام راهبری جمهوری اسلامی قرار گرفت. سخن ما اين
نيست كه اسلام حجتيه از حق حيات در جامعه محروم باشد يا
نيروهای آن در جمهوری اسلامی به كار گرفته نشوند، بلكه سخن اين
است كه با اسلام حجتيه نمی توان نهضت امام خمينی را تداوم
بخشيد و مجموع (دقت فرماييد "مجموع" ) آرمانهای آن را تحقق
داد. خطری اگر هست كه هست، نه از حيث حضور تربيت يافتگان و
همفكران و هم رديفان حجتيه در جمهوری اسلامی است، بلكه از جهت
بلند پروازی ايشان درقرار گرفتن در موضع رهبری نظام و نهضتی
است كه با تحليل و تفكری ديگر (يعنی تحليل و تفكر امام خمينی)
جان گرفته است.
اين خطر آنگاه تقويت خواهد شد كه ببينيم برخی از گروهها كه در
آستانه پيروزی انقلاب از تحليل مشابه انجمن برخوردار بوده اند
و ضديت شوروی و كمونيستها ويژگی برجسته حركت ايشان بود، در
عين حال به يكی ديگر از قدرتهای استعماری، يعنی انگلستان اميد
بسته بودند. به زعم آنها انگلستان گر چه به غارت ما میانديشد
اما به دين و مذهب ما كاری ندارد!(2)
اينجاست كه اين بيم (و فقط بيم) به ذهن ما خطور میكند كه
مبادا آن بينش و تحليل نادرست با اميد بستنهايی به آن سوی
مرزها همراه باشد. اميد بستنی كه در بيشتر مواضع از روی حسن
نيت و تحليل نادرست صورت میپذيرد.
به هر حال اين كه آقای احمدی نژاد صرفا تحليلی مشابه انجمن يا
شيخ حسين لنكرانی يا گروه مظفر بقايی و لذا متفاوت از تحليل
امام داشته اند يا رسما عضويت و رابطه تشكيلاتی با گروههای
مزبور و مشخصا انجمن حجتيه داشته اند از نظر ما چندان مهم
نيست. مهم اين است كه با انتخابات دور دوم شوراها بينش و منشی
مشابه با حجتيه و گروههای پيش گفته در شهرداری تهران نيز حاكم
گشته و متاسفانه اكنون عجولانه عزم صعود به مراتب بالاتر قدرت
را نيز در سر دارد.
اين بينش و منش را خصوصياتی است كه ذكر همه آنها مجال ديگری را
میطلبد، اما در حد اين مجال میكوشيم به برخی از آنها
اشارهای داشته باشيم:
اين دوستان، مردم داری را نيز در حد توجه به مردم آنچنان كه در
فعاليتهای خيريه مرسوم است و بسيج آنها برای اجرای سياستهای از
پيش تعيين شده كلان تقليل میدهند و از همين رو است كه خطر
اميد بسستن به عامل خارجی نيز امكان (و فقط) امكانِ ظهور
میيابد.
متاسفانه اكنون گروههايی گرداگرد آقای احمدی نژاد جمع شده اند
كه آنها نيز پيش از اين بينشی همسو با امام نداشته اند و
نشانهای نيز حاكی از تغيير مواضع ايشان دريافت نكرده ايم.(3)
پی
نوشت:
(1)
همين حكم در مورد آقای مصباح يزدی نيز صادق است. صرف تمايز خط
و روش ايشان با امام نمی تواند توجيهی برای ناديده گرفتن ارزش
علمی وی و حضور فعال ايشان در جامعه و نظام اسلامی باشد. بلكه
سخن در اين است كه ايشان نمی توانند در مقام مطهری و امام قرار
گيرند و تفكر ايشان به جای تفكر امام مبنای نظام قرار گيرد.
(2)
(در اين زمينه میتوان به مقاله علی ابوالحسنی درباره مرادش
شيخ حسين لنكرانی {كه ذكر وی در صدر مقاله آمد } رجوع كرد. اين
مقاله اخيرا در يكی از فصل نامههای داخل كشور منتشر شده است)
(3)
يكی از اين گروهها، بخش عمدهای از جناح راست مجاهدين انقلاب
سابق است، كه اكنون عناصری از آن در راس جمعيت ايثارگران و نيز
آبادگران مجلس قرار دارند. جناح راست مجاهدين انقلاب سابق
اساسا با تمايلات آن به مرحوم سيد منيرالدين حسينی شيرازی و
بيشتر از وی جناب آقای راستی كاشانی هويت يافت. مواضع اقتصادی-
فقهی و سياسی اين دو بزرگوار در زمان حيات امام از جهاتی چند
مورد نقد امام بود. اما نكتهای كه با زمينه مورد بحث ما مرتبط
است رای آقای راستی در مورد انجمن حجتيه است. در اين زمينه،
كتاب رهنمودهای نماينده امام در سازمان كه تير 62 از جانب جناح
راست مجاهدين انقلاب (كه آقای حسين فدايی و الياس نادران عضو
آن و آقای احمد توكلی از مرتبطين با آن بوده اند) منتشر شده
است اظهاراتی را در مورد انجمن میخوانيم كه با مواضع امام
سازگار نيست. |