بعضیها که قصد رأی دادن داشتند،
وقتی هاشمی و احمدینژاد را مقايسه میکردند،
میگفتند
هاشمی حساباش را پس داده است و معلوم است چه جور آدمی است.
اما احمدینژاد را هنوز امتحان نکردهايم. بگذاريد به او رأی
بدهيم ببينيم چه میشود!
وقتی می گفتی
آدمها را بايد بر اساس فکر و تئوریهايی که ارايه میدهند،
سنجيد و نقد کرد. آدم بیبرنامهای که فقط شعار میدهد و دل
میربايد، خطرش به مراتب بيشتر از آدم سياستبازی است که
برنامه میدهد ولو سابقهای تاريک داشته باشد،
قبول نمی کردند.
برنامه ملموس را میتوان نقد کرد، ولی نقد شعار را بايد فقط به
آينده و هنگام عمل حواله داد. مردم میخواستند
تيری به تاريکی بيندازند که شايد احتمالاً بهتر از بقيه از آب
در آمد.
غافل که
کشورداری کار احتمالات و ظن و گمان نيست. سياست محاسبهی سود و
زيان و تدبير درستی
عقل است.
ادبيات و نحوهی صحبت کردن هر دو کاملاً مشخص
بود.
حالا چرا مردم، حتی تحصيلکردهگانی که میخواهند رأی بدهند،
دوست داشتند
رأی عاطفی بدهند؟ دليلاش غير از اين است که مردم پاک گيج شده
بودند؟
وضع مردم ايران، وضع همان گربهی در انبانی است که مولوی توصيف
کرده است. سياستمداران داخلی و خارجی، کسانی که رأی میدهند و
کسانی که رأی نمیدهند، کسانی که تحليل میدهند و کسانی که
تحريم میکنند، همگی دست به دست هم دادهاند و مردم را مثل
گربه کردهاند توی کيسه گونی و بالای سرشان هزار بار
چرخاندهاند.
بعد هم
اين گربه را بيرون آوردند وگفتند
راست راست راه برو!
اين آرايی که احمدینژاد دارد نشان از فساد غريبی در فکر و نظراست.
آقای احمدینژاد مثل اصحاب کهف سالهای سال است خوابش برده و
ايران و دنيا را جور ديگری میبيند که با واقعيت هزاران فرسنگ
فاصله دارد. شايد احمدینژاد روزی از اين خواب چندين ساله
بيدار شد ولی ممکن است آن روز برای ماها خيلی دير باشد. |