من ديشب خيابان بودم . ولی عصر يکی دو ساعت بودم و بعد
ميدانهای انقلاب و ونک را دور زديم. به نظر من فاجعه عميق تر
از رای آوردن يا نياوردنهاشمی يا احمدی نژاد است . حالا
جنبشی
راه افتاده است که نيازی به رای سازی نهادهای فلان و بهمان
ندارد . حالا
تهيدستان
همه آرزوها و آمال خود را در چهره او میبينند . از او چيزی
ساخته اند که نيست و فردا که اين را دريابند، نمی دانم چه
خواهد شد. او امروز در کسوت يک مخالف حکومت پيش آمده است تا به
قول خودش حکومت را به مردم برگرداند.
گمانم گنجی بود که گفته بود بايد برای دموکراسی هزينه داد، من
امروز اين حرف را قبول دارم، اما هزينه اش آنی نيست که گنجی
میگفت . هزينه اش شايد رام کردن قومی باشد که قرار است بر ما
حکومت کنند. ما آنها را تغيير خواهيم داد با سرشت ايرانی مان
که هميشه مهاجمان را تغيير داده است و صد البته خود نيز تغيير
کرده است . ما تغيير میدهيم و تغيير میکنيم . طالبان را کسی
از سرزمين ما بيرون نخواهد کرد.
طالبان
اگر بيايد،
به رنگ ما در خواهد آمد
. ما شايد برای رسيدن به دموکراسی چاره ای جز اين نداشته باشيم
که اين قوم را
رام کنيم.
حالا
مبارزه ای ديگر گونه را بايد شروع کنيم . آمدن او به نفع ما
نيست . به نفع هيچ کس نيست، اما اگر آمد، نبايد جا بزنيم. او
بايد تغيير کند. ما به او فرصت خواهيم داد تا با جهان مواجهه
داشته باشد. ما به او فرصت خواهيم داد تا دريابد کار جهان
چندان که فکر میکند ساده نيست و ديگرانی که امروز ساده دلانه
به حرفهای او دل بسته اند نيز دريابند که عدالت با اين حرفها
محقق نمی شود و تنها فقر را میتوان به اين سرعت و با اين روش
به عدالت تقسيم کرد. کاش میشد، بدون اين که زمام امور را به
او و يارانش بسپاريم، به او بياموزيم، اما ظاهرا کاری از ما
ساخته نيست. ايران کارگاه تجربه اندوزی برای حکومت کردن است،
اما حيف که فرصت استفاده از اين تجربهها داده نمی شود.
کارنامه دوستان اصلاح طلب امروز هم پر از اشتباه است، امروز
دريافته اند که بسياری از کارهای پيش اشتباه بوده است
اما آنها هم فرصت نيافتند و فرصت ندادند تا تجربه را به کار
بندند. ای دريغ! |