گفنمان تحريم از جنس تخريب است و نه ساختن و زيستن. يعنی بگذار
خراب شود و بعد آباد خواهد شد. اين جمله را ما
۲۵
سال قبل به طور ديگری شنيديم و گفتيم. در آن زمان میگفتيم
بگذار رژيم شاه برود، هر چه بشود از اين بهتر است. تقريبا همه
معتقد بودند كه بدتر از آن ديگر نمیشود.
بايد پذيرفت كه اصولگرايان هرچهقدر كه هم حرفهايی از جنس
زمانه بزنند، میخواهند و میكوشند، راه نفس را ببندند تا هركس
هر چه به ذهنش رسيد، نگويد و ننويسد، وقتی چنين شد آن وقت ديگر
خوب میدانند كه چه بكنند.
در مجلس هفتم دقيقا چنين اتفاقی افتاده است، همان صدای اندكی
كه در دفاع از زهرا كاظمی از مجلس بلند میشد و به گوش همه و
از جمله دنيا میرسيد كه در زندانها چه خبر است، ديگر بلند
نشد. همان گفتگوئی كه بر سر شكايتهای اصل نود بلند شد، به
گوشها نرسيد. در مورد فرودگاه امام هم كه ديديم چه اتفاقی
افتاد و چه راحت وزير راه استيضاح شد و در چه سكوتی دوباره
فرودگاه را افتتاح كردند. اصلا از اين حرفها هم بگذريد. اين
چه فضائی است كه با بیحوصلگی پيرامون خود ساختهايم.
در مراجعه به تاريخ، حقايق روشنتر و روشنتر میشود. وقتی
ميرزا كرمانی رفته بود و ناصرالدين شاه مقتدر را كه در برابر
تحجر میايستاد و به قدرتی كه ظرف پنجاه سال پادشاهی پيدا كرده
بود، داشت تكانی میداد به صحنه، تير زد و به خاكش انداخت،
بازجوئیاش میكردند و نظمالدوله از او پرسيد كه چرا شاه را
كشتی، ميرزا درست به همان آهنگی كه در فيلم سلطان صاحب قران
علی حاتمی جواب داده بود، گفت میخواستم درخت ظلم را بركنم،
نظمالدوله پرسيده بود كه خب مگر امام جعفر صادق پشت دروازه
داشتی كه اين كار كردی. ميرزا جوابی نداشت. حالا بايد از آنها
كه هر چه ناسزا دارند به اصلاح طلبان میگويند، پرسيد مگر كسی
را و يا وضعيت بهتری را پشت در داريد. اگر سخن از گول خوردن
باشد، بگذاريد من صريح به شما بگويم، بله ما فريب خوردهايم كه
اينچنين نعل به نعل آنچه را خشكمغزان گفتند، عمل میكنيم.
آنها بودند كه هشت سال پيش نوشتند كه كاری میكنيم كه مردم به
اين نتيجه برسند كه اصلاح طلبان بیعرضه هستند و واقف آيند كه
راهی به جز اسلام نيست كه البته منظور از اسلام هم معمولا
خودشان بوده و هستند.
حيات انتزاعی و دل بستن به آنچه در ذهن میگذرد و نشانی
كمرنگ از واقعيت را به دوش میكشد به پايان رسيده است. بايد
بپذيريم در جنبشی كه در ذهن میپرورانيم، انسانهائی از كرات
ديگر نمیآيند كه به راه اندازند و محرك باشند. خود ما بايد
چنين كنيم. مگر میشود يك شبه از خواب بيدار شد و جنبش را در
خيابان ديد. در كدام كتاب و راهنما، چنين چيزی نمونهای دارد.
اما میتوان نشانههای فراوانی در تاريخ خودمان و از تاريخ
جهان جست كه جامعهای با حفظ احساسات خود و با حفظ اميدواری
خود و گم نكردن راه و مطلوب خود، به آن نقطه مالوف رسيده است.
از فرمانفرا پرسيدند كه شما بعد از صدارت چرا قبول كرديد كه
وزير و فرماندار و به هر حال در سمتهای كوچك قرار گيريد ؟
گفت اگر میخواهيد برنده شويد، بايد در بازی حضور داشته باشيد.
بحثهای چن رد صلاحيت دكتر معين را نبايد فراموش كرد. اين
دعوائی است كه بين بخشی كه میخواهد رای مردم را باطل كند و
اصلا جمهوريت را قبول ندارد و میگويد كه فقط من میفهمم و
هزار دروغ به هم میبافد تا خود را مستقر نگاه دارند و به جای
مردم تصميم بگيرد و قيموميت كند، درگير شده است با گروهی هر
چند ضعيف و هر چند بیابتكار.
اما اين گروه دوم به خواست حداقلی از خواستهای ما متوسلند.
حداقلی از خواستهای امروزی جامعه را بيان میكنند. چهطور
پيروزی و شكست اين و آن فرقی ندارد. چطور قبول كنيم كه همين
حداقل از دست برود. كسانی از ماهها پيش راه افتادهاند و
میگويند كه اين انتخابات را بايد تحريم كرد. من به يقين
اطمينان دارم كه اقتدارگرايان و نهادهای مخالف دمكراسی هم همين
را میخواهند كه شما انتخابات را تحريم كنيد و آنها با رای
گروه منسجم خود، قوه مجريه را هم تسخير كنند. راحت و شفاف و
اين بار مفتخر باشند كه نه از طريق انتصابات، بلكه با رای مردم
و در جريان انتخاباتی نسبتا آزاد قدرت را در دست گرفتهاند.
صريحتر بگويم، اگر كسانی در انتظار آن هستند كه جامعه منفجر
شود و برای آنها آزادی و حقوق بشر به همراه آورد، دست كم به
ما به عنوان موافقان شركت در انتخابات اجازه بدهند، به آنها
بگوئيم كه در به هم ريختگی جامعه، هيچ نفعی نهفته نيست. روی
صحبت با آنها است كه در ظاهر شايد با دخالت قدرت خارجی مخالفت
میكنند اما در دل گوشه چشمی دارند به لطف اجنبی. آنها كه بعد
از
۱۱
سپتامبر گويی جانی ديگر يافتهاند. هرج و مرج و به هم ريختگی
بهايش بهتر از آنچه كه در عراق میگذرد، نخواهد بود. در بهترين
حالت زلزله بم نمادی از بهم ريختگی است كه چگونه در روزهای
نخستين پيش از تسلط دولت بر اوضاع، آنارشيستها و گروههای
مافيايی قاچاق انسان فعال شدند و هزاران فاجعه به بار آوردند.
اين كه كسانی و از جمله تحريمكنندگان انتخابات، دم از
رفراندوم به عنوان يگانه راه نجات مردم میزنند، آيا به
بسترهای آن فكر كردهاند ؟ امروزه اگر رفراندوم برگزار شود،
نمیتوان مطمئن بود كه نتيجهاش به نفع هواداران تغيير و آزادی
باشد. آخر توده مردم از كجا بدانند كه زندگی بهتری میتوانند
داشته باشند و از كجا ارزش آزادی را بدانند و اصلا از كجا
بدانند كه آزادی به معنای بیبندوباری و فساد جنسی نيست. چگونه
بايد آگاهی را در كوچه خيابانها اشاعه داد ؟ مردمی چنين كه
تنها وسيله آگاهیشان صدا و سيمای جمهوری اسلامی است، به شرحی
كه میدانيد، از كجا اطلاعات به دست آورند كه در رفراندوم فرضی
به نفع آزادی و منشور حقوق بشر رای بدهند ؟!! اطلاع و خواست كه
در هوا نيست تا خود به خود به ريه فرو رود، ولی از همهگيركردن
بحثها و گفتگوها و درگير كردن مردم در ماجراهائی كه رخ
میدهد، اين آگاهی عمومی زاده میشود.
به جد معتقدم كه در همين هشت ساله و از تصدق همين بحثها و
گفتگوها و بستن روزنامهها و گفتگوها بر سر نقض حقوق بشر و
مانند آن، مردم ما به اندازه صد سال جلو افتادند، اما هنوز راه
زيادی مانده است. هميشه راه ميانبر وجود ندارد و آدمی را به
مقصد نمیرساند. شما نمیتوانيد از مردمی كه قرنهاستبیاطلاع
مانده و در اين بیاطلاعی و بیخبری به دام ساحران سامری
افتادهاند، خرده بگيريد كه چرا مانند شما نمیانديشند.
(خلاصه شده از سايت شرقيان) |