مصطفی تاجزاده
عضو شورای مركزی جبهه مشاركت
در مصاحبه با خبرگزاری ايلنا گفت:
" انتخابات
اخير
از جهات مختلفی قابل بررسی و مطالعه است.
در وهله اول شركت بيش از 60 درصد مردم در انتخابات حائز اهميت
بود، هرچند نسبت به دوم خرداد 15 تا 20 درصد كاهش داشت ولی
نسبت به نرم انتخابات رياستجمهوری چه در ايران و چه در ساير
كشورهای دنيا آمار قابل قبولی است و نشان میدهد كه اكثريت
مردم مطالباتشان را در درون جمهوری اسلامی جستجو میكنند و
به دنبال اصلاحات با حفظ نظام موجود هستند و تقريبا يك سوم
مردم در انتخابات شركت نمیكنند، بنابراين يكی از ويژگیهای
اين انتخابات شكستن خط
تحريم
بود.
نكته دوم اين كه در انتخاباتی همچون انتخابات رياست جمهوری- كه
مثل انتخابات فرانسه دو مرحلهای است- وزن هر حزب و نامزدی در
مرحله اول مشخص میشود، مثلاً نامزد اصلاح طلبان پيشرو چهار
ميليون رأی آورد كه نشان میدهد حدود 14 درصد آرا را به دست
آورده است، همچنين وزن موتلفه و شورای هماهنگی نيروهای
انقلاب كه نامزدشان يك ميليون و 700 هزار رأی را به خود اختصاص
داد 6 درصد است.
پايگاه مردمی آقايان؛هاشمی 20 درصد, كروبی 18 درصد و احمدی
نژاد 19 درصد بود. البته فعلاً به آرای سازماندهی شده در مرحله
اول نمیپردازم.
در مرحله دوم انتخابات، ائتلافهايی شكل میگيرد كه حول آن
ائتلاف آرا معنا پيدا میكند. مثلا در فرانسه كانديداهای
رياستجمهوری در مرحله اول همانند ايران در حدود 17 يا 18
درصد رأی شهروندان را به خود اختصاص میدهند اما در مرحله دوم
فرد منتخب بالای 50 درصد آرا را كسب میكند، بنابراين آرای
مرحله دوم را رای اختصاصی نامزد پيروز محسوب نمیكنند، چون
اگر چنين بود بايد در دور اول چنين رايی را به دست میآورد.
در مرحله دوم انتخابات رياست جمهوری ايران،هاشمی رفسنجانی
عملاً به عنوان
نامزد حاكميت
مطرح شد و احمدینژاد به عنوان
نامزد نيروهای مردمی،
اگرچه واقعيت اين نيست اما تلقی عمومی پيروزی احمدینژاد از
جمله به دليل ساختار مخدوش انتخابات 27 خرداد و ضعفهای ما به
وقوع پيوست و بايد اذعان كرد كه ما در اين انتخابات شكست
خورديم و بايد به طور دقيق اين شكست را تحليل كنيم، البته اگر
پيشبينیهای صحيح و دقيقتری داشتيم، نتيجه انتخابات
متفاوت از اين میشد، مثلا اگر
معين و كروبی
با هم ائتلاف میكردند نتيجه بهتری به دست میآورديم، با
وجود اين نمیتوانيم شكست خود را انكار كنيم.
سئوال
اصلی اين است كه اكنون چگونه میخواهيم با اين شكست مواجه
شويم.
در ايران تاكنون دو الگو برای مقابله با شكست مطرح شده است، يك
الگو اين كه وقتی كه حزبی شكست میخورد، با اعلان اينكه شرائط
مناسب نيست، زمين میدهد كه زمان بخرد، يعنی میگويد كه
بگذاريم رقيب كار خود را انجام دهد و زمانی كه نتوانست از پس
مشكلات برآيد، دوباره امكان روی كار آمدن ما فراهم میشود،
بنابراين معمولا نوعی انفعال پيشه میكند و با اميد به گذشت
زمان و عدم پاسخ گويی به مطالبات مردم و بروز اختلاف در جناح
رقيب، خود را وارد عرصه رقابتهای انتخاباتی میكند. مثلا
مجمع روحانيون مبارز پس از مجلس چهارم اعلام كرد فعاليتهای
حزبی نمیكند و عملا سكوت پيشه كرد تا اين كه انتخابات رياست
جمهوری دوره ششم فرا رسيد.
در جامعه ما پيروزی نامزدهای محافظهكار به معنای تلاش برای
تكصدا شدن همزمان جامعه است، يعنی فقط قدرت يكپارچه نمیشود
بلكه جامعه نيز
تك صدا
میشود، بنابراين فعاليت حزبی،مطبوعاتی و انتخاباتی با
محدوديت مواجه میشود.
الگوی دومی هم، پس از دوم خرداد شاهد بوديم، بیسابقه بود،
يعنی كار شكنی. يعنی سعی میشود كه جناح پيروز را عملا با شكست
مواجه كنند تا به مردم القا شود كه در انتخاب خود اشتباه
كردند، اين مورد غالب نيست،
يعنی توسط كسانی دنبال میشود كه بخش قابل توجهی از قدرت، از
نيروهای مسلح گرفته تا نيروهای اطلاعاتی، امنيتی و قوه قضاييه
را در اختيار داشته باشند.
ما نه به الگوی اول معتقديم- يعنی معتقد به انفعال پيشگی
نيستيم- و نه به الگوی دوم كه اصلا امكان چنين كاری را نداريم
و اگر هم داشتيم به دنبال كار شكنی عليه نفر پيروز نمیرفتيم،
چون اين امر را درتعارض با دموكراسی میدانيم.
انتخابات رياست جمهوری دوره نهم اين فرصت را فراهم كرده كه
نهادهای مدنی در جامعه قدرتمند
شوند، به همين دليل است كه آقایهاشمی به دنبال تأسيس جبهه
اعتدال است، آقای كروبی هم میخواهد حزب سراسری تشكيل دهد،
همچنين نامزد اصلاح طلبان پيشرو هم به دنبال تاسيس جبهه
دموكراسی و حقوق بشر است.
الگوی ما برخلاف الگوی قديم- يعنی نه انفعال و نه كارشكنی- اين
است كه اولا؛ خطرات جدی چه در داخل و چه در خارج ايران را
تهديد میكند، نمیخواهيم به قيمت آسيب ديدن كشور در
انتخابات آتی پيروز شويم،
بلكه میخواهيم با حضور فعال خود در عرصه
سياست جلوی اين خطرات را بگيريم، يعنی اجازه ندهيم
انديشه طالبانی
بر كشور حاكم شود.
میخواهيم اجازه ندهيم جناح پيروز در انتخابات، با ماجراجويی
پرونده هستهای ايران را به شورای امنيت بكشاند،
يا حتی چالش با آمريكا بالا بگيرد، چون ممكن است اگر اين موارد
محقق شود كار از دست همه خارج شود.
قصد ما اين است كه با حضور خود در عرصه تصميم سازی، اجازه غير
مسؤول و غير پاسخگو شدن حاكميت را ندهيم.
دليل دوم حضور ما درعرصه تصميم سازی، ايجاد زمينه مناسب برای
تشكيل جبهه وسيعی از اشخاص و گروههايی است كه با پيروزی
احمدینژاد در انتخابات موافق نبودند و میخواهند در صحنه
حضور داشته باشند، بنابراين اين امكان فراهم شده است كه بدون
حضور در قدرت، جامعه مدنی را تقويت كنيم و اين يعنی حركت به
سمت دموكراسی، يعنی ما شكست خورديم اما اگر درست عمل كنيم و
اگر طرفداران دمكراسی به وظايف خود عمل كنند، تصور ما اين است
كه میتوانيم از اين شكست يك پيروزی بسازيم، كه در سالهای
آينده به دست خواهد آمد، اگر دموكراسی در جامعه مستقر شود، اين
پيروزی میتواند خيلی فراتر از رقابتهای انتخاباتی و پيروزی
در يك انتخابات باشد.
دربرابر حاكميت غيرپاسخگو
تاج زاده در باره حاكميت غيرپاسخگو و يكدست گفت:
تجربه ما از مشروطه به اين طرف اين است كه حاكميت يكدست به
غير مسؤول و غيرپاسخگو شدن حاكميت منجر میشود كه اين روند
برای استقلال و تماميت ارضی و يكپارچگی ملی و حتی امنيت عمومی
خطرناك است و تهديد بزرگی محسوب میشود، پس بايد تلاش كنيم
برغم حاكميت يكدست، يك عده محدودی نتوانند سرنوشت ايران را بر
خلاف منافع ملی تعيين كنند و كشور را به جاهای باريك بكشانند،
از سوی ديگر نمیتوان ناديده گرفت كه حاكميت يكدست با وجود
خطری كه دارد، اختيارات را متناسب با مسووليتها كرده است،
بنابراين هيچ بهانهای برا ی جناح محافظهكار وجود ندارد كه
بگويد چرا نمیتواند به مطالبات جامعه پاسخ دهد، يعنی حاكميت
يكدست اين جنبه مثبت را دارد كه ديگر بهانهای برای ناكارآمدی
نظام باقی نمیگذارد، امروز تمام نهادهای انتخابی و انتصابی
كشور همسو با هم هستند، اگر خوب عمل كند بايد از آنها تشكر كرد
اما اگر بد عمل كردند همه اين مجموعه بايد پاسخگو باشد و اين
يعنی تقدسزدايی از قدرت, يعنی عرفی شدن قدرت, يعنی پاسخگو
شدن هر مقام متناسب با اختيارات.
گروه پيروز با يك پارادوكس بسيار جدی مواجه است و بايد انتخابی
استراتژيك انجام دهد. اگر روزنامههای منتقد را ببندند و
احزاب مستقل يا اصلاحطلب را منحل كنند و اجازه سخنرانی در
دانشگاهها ندهند و ارتباط منتقدان را با جامعه و مردم قطع
كنند، اين همان چيزی است كه ما میگفتيم كه"ای مردم نگرانی
از فاشيسم جدی است", يعنی تك صدايی در جامعه حاكم میشود. در
اين حالت يعنی نه تنها دستاوردهای اصلاحات بلكه نفی دستاوردهای
كل انقلاب و حتی دستاوردهای ملت ما از مشروطه تاكنون نفی
میشود، يعنی حاكميت يكدست؛ احزاب, مطبوعات و انتخابات آزاد
نمیخواهد, بنابراين روز به روز شهروندان به صحت
پيشبينیها و هشدارهايی كه ما میداديم بيشتر پی میبرد و
اين باعث میشود كه جامعه زودتر بسيج شود و همه مشكلات را
متوجه كانون قدرت كند، اما اگر اجازه دهند كه احزاب و مطبوعات
آزاد داشته باشيم، میتوانيم در تصميم سازی موثر باشيم.
در ايران قدرت تقدس زاست، يعنی هر كه به قدرت برسد در موضع
اتهام قرار میگيرد. به همين دليل معتقدم زمانی كه خاتمی قدرت
را واگذار كند محبوبتر خواهد شد، يعنی فردی كه در قدرت نباشد
بيشتر میتواند در عرصه سياست، اجتماع و فرهنگ موثر باشد،
مثلاً مردم جامعه ما نلسون ماندلا را بيشتر از رئيسجمهور
فعلی آفريقای جنوبی میشناسند، با وجود اينكه ماندلا در
حاكميت حضور ندارد.
علاوه بر اين اگر حاكميت يكدست بخواهد جلوی كار ما را بگيرد،
ما استفاده از ابزارهای ديگر را در دستور كار قرار میدهيم،
يعنی اگر به ما امتياز روزنامه ندهند، تلاش میكنيم از طريق اجاره
ماهواره
با مردم ارتباط برقرار كنيم، فكر هم نمیكنم كه ملت، ما را
محكوم كند، بلكه خيلیها ما را كمك خواهند كرد كه با هويت
اصلاح طلبی از مطالبات برحق مر دم دفاع كنيم.
نكته مهم اين است كه جبههای كه ايجاد شده، گستردهتر از آن
است كه امكان سركوب آن فراهم باشد. ما در مرحله دوم انتخابات
علیرغم اختلاف مواضع باهاشمی، از او حمايت كرديم، واقعاً
يك ائتلاف ملی
در سطح نخبگان در حمايت ازهاشمی شكل گرفت كه شامل هنرمندان,
نويسندگان, روحانيون برجسته, مراجع، روزنامهنگاران،
ورزشكاران و احزاب سياسی بود كه از جامعه تك صدايی نگرانند،
چون میدانند نتيجه جامعه تك صدايی يا
انفجار داخلی
است، يا
دخالت خارجی،
بنابراين جناح رقيب تلاش خواهد كرد اين ائتلاف شكل بگيرد. در
هر حال اگر فقط حزب مشاركت و مجاهدين انقلاب شكست خورده بودند
شايد میتوانستند جلوی فعاليت آنها را بگيرند اما چنين
ائتلافی را نمیتوان ناديده گرفت و سركوب كرد.
نامزد ما ( اصلاح طلبان ) در انتخابات رياست جمهوری دارای وزن
14 درصدی در جامعه بود، بنابراين ما به عنوان بخشی از جامعه
بايد روزنامه داشته باشيم. از اين گذشته مگر وقتی كه ما در
قدرت بوديم و نامزدمان(خاتمی) در همان مرحله اول 20 ميليون رای
آورد، روزنامه رقيب خود را بستيم، مگر مانع فعاليتهايشان
ايجاد شديم. طبق قانون اساسی ما بايد آزادی داشته باشيم، وزن و
ديدگاهمان نيز مشخص است، زمينههای ملی و بينالمللی
بهرهبرداری از حقوق شهروندی نيز فراهم است، بنابراين
میتوانيم اميدوار باشيم كه از حقوق خود در دولت جديد استفاده
كنيم.
تاج زاده در خصوص گفتمان
احمدی نژاد در مرحله دوم انتخابات گفت:
بايد گفت كه ادبيات دور دوم احمدی نژاد، با دور اول وی متفاوت
بود. شكافی كه احمدی نژاد بر آن سوار شد، شكاف حاكميت و مردم
بود. اينكه آقای احمدینژاد سمبل اين حركت و گفتمان است يا
نه، در آينده مشخص خواهد شد. مهم آْن است كه تعهداتی كه آقای
احمدی نژاد در مورد تأمين حقوق و آزادیهای مردم دادند، عملی
شود.
احمدینژاد با شعار اين كه" وزارت اطلاعات دوران قبل از دوم
خرداد را میخواهم احيا كنم، يا میخواهم در بخش فرهنگ
سانسور را ايجاد كنم"، پيروز نشد، بلكه اعلام كرد كه میخواهم
از فرهنگ و هنر ايرانی دفاع كنم، اين همان شعارهای خاتمی و
گفتمان دوم خرداد بود كه اين دوره از زبان احمدی نژاد شنيده
شد.
از سوی ديگر در درون سيستم حكومتی ما مفاسد و مشكلاتی وجود
دارد كه احمدی نژاد با شعار مقابله با اين مفاسد پيروز شد،
مردم از ريخت و پاشها، اسرافها، آقازادگیها و
رانتخواریها به هيچ وجه دل خوشی ندارند و خواهان پايان
يافتن آنها هستند، اينكه آقای احمدینژاد توان چنين كاری را
دارد نيز به زودی معلوم میشود.
خوشبختانه خاتمی متهم به اين نيست كه در اين هشت سال به
مفاسدهای مالی آلوده شده است. وی يكی از سياست مدارانی است
كه با دستان پاك صحنه را ترك میكند و در طول دوران رياست
جمهوریاش ساده زيست بود و زندگی اشرافی نداشت. بنابراين ما
در مصداقها با شعارهای مطرح شده از سوی جناح پيروز در
انتخابات مشكل داريم، از طرف ديگر انتقاد ما اين است كه برنامه
ارايه شده منجر از بين رفتن فقر، فساد و تبعيض نمیشود.
بنابراين ما در اصل اين كه زمينههای فقر، فساد و تبعيض بايد
از بين برود، اختلافی نداريم، ولی صحبت ما اين بود كه راه از
بين بردن اين مشكلات، دموكراسی، رعايت حقوق بشر, اجرای كامل
عدالت يعنی رعايت عدالت جنسيتي, عدالت قضايی، عدالت قومي,
عدالت اقتصادی و اجتماعی و... است.
تاج زاده در باره
تخريبهای سازمانيافته در انتخابات اخير گفت:
اين تخريبها ادامه همان كارناوالهای عصر عاشورا
بود
كه قبلا عليه خاتمی عمل كردند و اين بار عليههاشمی دست به كار
شدند، اميدوارم دادگاه اين افراد به زودی برگزار شود، چون مشخص
است كه تخريب كنندگان وابسته به كدام نهاد هستند، با وجود اين،
آنچه ما نگران آن هستيم، اين است كه نهادهای نظامی و نهادهايی
كه ممنوعيت قانونی برای فعاليت سياسی دارند، تبديل به يك حزب
سياسی شوند. اگر به فرض بسيج با 11 ميليون عضو بخواهد كار
سياسی كند و اين 11 ميليون تبديل به يك حزب سياسی شود، ديگر
رقابت آزاد انتخابات بیمعنی میشود، اين رويه خطرناك است و
نبايد اتفاق بيفتد، اين موضوع همان موضوعی است كه آقايان
معين، كروبی وهاشمی كه در اين انتخابات نامزد بودند برآن
انگشت گذاشتند، اين موضوع به امنيت ملی كشور ضربه وارد
میسازد.
وی افزود: ما چندان نگران تخريبها نيستيم البته تخريب
كنندگان بايد محاكمه شوند به خصوص كه از بيت المال نيز در جهت
تخريب چهرهها استفاده میكردند. ما نگران پا گرفتن حزب
پادگانی هستيم. |