با پيشگام شدن دو روحانی شناخته شده حاكميت –هاشمی وكروبی-
برای تاسيس حزب و جبهه تمام و كمال، عملا روند بازگشت بخشی از
روحانيت ايران كه تاكنون درحاكميت جای داشت، به ميان مردم و
نيازمند به حمايت مردم تشديد شده است. آنها میخواهند در كنار
مردم برای خود جائی جستجو كند، گرچه بازگشت به دوران طلائی
ابتدای انقلاب ديگر رويائی دست نايافتنی است. وقتی از اين دو
چهره ياد میشود، به معنای آن نيست كه بخش قابل توجهی از
روحانيت كه در سالهای اخير حساب خود را از حاكميت جدا كرده
فراموش شده است. بلكه هدف آنست كه ببينيم انتخابات نهمين دوره
رياست جمهوری چه رويداد تكاندهندهای بود و پس زلزلههای آن
كدام است. چندان طول نخواهد كشيد كه تاثير تاريخی اين انتخابات
بر همگان آشكار خواهد شد و نشان خواهد داد كه معنای انتخابات
اخير، فقط بركشيده شدن احمدی نژاد نبود؛ بلكه بسيار فراتر از
اين بود.
دراين انتخابات نظامیها و شبه نظامیها روحانيونی را كتك زدند
كه تصور آن نيز ممكن نبود. چه كسی میتوانست در سال 60 تصور
كند میتوان با مشت در دهان آيت الله جوادی آملی كوبيد و يا
لگد به پهلوی رئيس دفتر آيت الله خمينی زد و يا چنگ به صورت
مهدی كروبی اميرالجاج دوران آيت الله خمينی انداخت؟ و يا
باهاشمی رفسنجانی نماينده آيت الله خمينی در جنگ با عراق چنان
كرد كهبینياز از يادآوری است. اينها از افتخارات دوران رهبری
علی خامنه ايست كه كودكانه است اگر تصور شود، در چشم به هم
زدنی او نيز سرنوشت رفسنجانی را در يك بزنگاه مهم پيدا نخواهد
كرد.
اين دوره از حذف روحانيت، ديگر بدست بخش ديگری از روحانيت صورت
نگرفت. اشتباه نبايد فهميده شود. اين حذف روحانيت بدست
نظامیهاست، گرچه هنوز تعدادی روحانی، درحد شعبان جعفری نيز
دركنار آنها باشند. نقش امثال مصباح يزدی اينچنين است. او ديگر
روحانی به مفهوم سنتی آن در ايران نيست. بلكه چماقداری است مثل
بقيه چماقداران، اما با عبا و عمامه. بگذريم از سنگ روی يخ شدن
جامعه روحانيت مبارز درحمايت ازهاشمی رفسنجانی و سرانجامی كه
سپاه و بسيج و رهبر برای او رقم زدند. رهبر بعنوان فرمانده كل
قوا و نه روحانی. زيرا سقوط اعتبار روحانيت درايران، اعتبار او
را خيلی جلوتر از بقيه با خود برده است و فعلا او متكی به
فرماندهان و نه روحانيون بر مسند است.
از اين قرار است كه روحانيت از حاكميت به ميان مردم باز
میگردد. باز نمی گردد، بلكه نظامیها، جای آنها را درحاكميت
گرفته و به ميان مردم بازشان میگردانند. اين بازگشت، بازگشت
به موقعيت گذشته نيست. نه مردم ديگر چنان باوری به آنها دارند،
نه مداحان و روضه خوانها ديگر برای آنها پامنبری میخوانند و
نه خودشان ديگر در آن حال و هوا هستند. عدهای سرمايه دارانی
هستند با عبا و عمامه، برخی سياستمدارانی حرفهای كه اغلب عبا
را در خانه جا میگذارند و گهگاه و به بهانههای مختلف بدون
عمامه عكس میگيرند. |