احمد زيدآبادی روزنامه نگار ايرانی در مقالهای در "روز" به
درسهايی میپردازد كه از تحولات هشت سال گذشته آموخته است.
براساس اين درسها خلاصه ايران "بطور گريز ناپذير" وارد "سياه
چاله" خواهد شد، سياه چالهای كه البته پس از آن "آيندهای
روشن" در انتظار جامعه ايرانی خواهد بود. نتيجه: آنان كه در
لحظه كنونی مبارزه میكنند كه جلوی ورود جامعه ايران به اين
"سياه چاله" را بگيرند مقصرين اصلی هستند كه مانع از رسيدن به
"آينده روشن" تخيلی پس از آن میشوند. اين پوست كنده حرفهای
زيدآبادی است كه مدتهاست پياپی به شكلهای مختلف و توصيههای
گوناگون در مقالههای وی و در لفافه بحثهای تئوريك و
روشنفكرانه عرضه میشود. روايتی ديگری از همين سخنان را
میتوان هم اكنون بر روی راديوبیبی سی گوش داد.
انجا كه زيدآبادی مدعی میشود كه گويا رييس جمهور شدنهاشمی
رفسنجانی يا احمدی نژاد تفاوتی برای مردم ايران نخواهد داشت.
بنابر استدلال او شايد هم بتوان نتيجه گرفت كه احمدی نژاد بر
رفسنجانی ترجيح داشته باشد چون ايران را بيشتر وارد "سياه
چاله" میكند و در نتيجه سريعتر به آن "آينده روشن" خيالی
خواهيم رسيد.
زيدآبادی به شيوهای حيرت
آور
و در جملاتی كه از سراپای آن بیاعتنايی، خونسردی و انفعال
دربرابر امكانهای معينی كه دربرابر جامعه ماست و خطرات مشخصی
كه ان را تهديد میكند بيرون میزند مینويسد: "چه معين رئيس
جمهور میشد و چههاشمی رفسنجانی يا احمدینژاد رئيس جمهور
شوند، در اصل ورود به آن سياه چاله ترديد ندارم، اما آنچه در
مورد آن ترديد دارم، ميزان هزينههايی است كه رئيس جمهور شدن
هر يك از اين افراد به جامعه ايرانی تحميل خواهد كرد." اين
ترديد درباره معين البته يقين تر است و او از بقيه خطرناك تر
بود چرا كه در مورد معين "مطمئن بودم كه ورودش به كاخ رياست
جمهوری هزينه سنگينی در پی میداشت".
زيدابادی توضيح نمی دهد: چرا ايران بطور گريزناپذير بايد وارد
سياه چاله شود؟ و چرا پس از اين سياه چاله ايندهای روشن
خواهيم داشت؟ كدام تحليل، كدام محاسبه پشتوانه چنين نگرشی است؟
شكل ديگری از همين نگرش انفعالی توسط بخشی ديگر از نيروهای
اپوزيسيون خارج از كشور ايران مطرح میشود كه مدعی هستند
"شرايط" ايران گويا اجازه بازگشت به عقب را نمی دهد و نتيجه
میگيرند هركس رييس جمهور شود تاثيری چندان نخواهد داشت و
ناگزير خواهد بود اين شرايط را در نظر بگيرد و در چارچوب آن
عمل كند. بنظر انان اين شرايط وزن خود را به هر كس رييسجمهور
شود، احمدی نژاد باشد يا رفسنجانی تحميل خواهد كرد.
استدلالهای اكثر گروههای اپوزيسيون و بويژه مقاله فرخ نگهدار
نمونهای از همين استدلال است كه بنيادا تفاوتی با ديدگاههای
زيدآبادی
ندارد.
بحث بر سر چيست؟
مسئله در اينجاست كه زيدابادی و نگهدار و كسانی كه مانند آنها
میانديشند
و به تئوری پردازان چپ انديش و رفرميست اسلامی و غير اسلامی
معروف شده اند،
به شكلی جبرگرا "شرايط" و تاريخ را از "مبارزه مردم" جدا
میدانند و جدا میكنند. اينكه "شرايط" و اوضاع و احوال جامعه
ايران فردا به احمدی نژاد يا هركس ديگر اجازه خواهد داد يا
اجازه نخواهد داد كه برنامههای معينی را مثلا در صورت رييس
جمهوری پيش برد بستگی به "مبارزه" امروز و فردای مردم دارد.
"شرايط" بخودی خود بوجود نيامده اند و بوجود نخواهند آمد. مردم
هستند كه شرايط را و تاريخ را میسازند اما نه فقط با مبارزه
شان بلكه همچنين با انفعال شان. شرايط امروز نتيجه مبارزه يا
انفعال ديروز ماست و شرايط
فردا نيز نتيجه مبارزه يا انفعال
امروز ما خواهد بود. ان دستی كه توانست احمدی نژاد را
به شهرداری تهران برساند و اكنون برای رياست جمهوری او خيز
برداشته است متكی به هيچ جبرتاريخی و هيچ تقدير ناگزير نبود،
بلكه بهره مند از انفعال ديروز ما بود و اينكه همين دست فردا
بتواند برنامه برقراری "دولت اسلامی" را پياده كند يا نه، به
مبارزه يا انفعال امروز ما بستگی دارد. برای اينكه شرايط فردا،
تناسب قوای فردا، به احمدی نژاد و حاميان وی اجازه اجرای
برنامههای خود را ندهد بايد امروز دربرابر او ايستاد و مبارزه
كرد و اگرنه با اين تئوریبافیهای انفعالی از سراشيب و "سياه
چاله"ای كه به آن وارد شده ايم هيچگاه خلاصی نخواهيم داشت.
***
يكی ديگر از ويژگيهای بينشی كه زيدابادی و بخشی از اپوزيسيون
آن را تبليغ میكنند مخلوط كردن روندهای درازمدت تاريخی با
روندهای كوتاه مدت و مجددا جدا كردن ان از تاثير عمل و مبارزه
مردم است. مانند اين ادعا كه ما ناگزير وارد "سياه چاله"
میشويم و پس از ان "آيندهای روشن" در انتظار خواهد بود.
اين ادعا در سير تاريخ به ظاهر دارای حقانيت است. زيرا هر
شرايطی در درون خود تضادهايی را بوجود میاورد كه بنوبه خود
اين تضادها راه را برای برون رفت از ان هموار میكنند. در
تاريخ نيز در مواردی بسيار خلقها وارد سياه چالههايی شده اند
كه پس از ان در برخی موارد، االبته با پرداخت هزينهای گزاف،
آيندهای ديگر و روشن تر رقم خورده است. اما موارد بسياری هم
داريم كه خلقها وارد سياه چالههايی شده اند كه ديگر نتوانسته
اند از آن خارج شوند. تمدنهای عظيمی كه در طول تاريخ بوجود
امده و امروز اثری از آنان باقی نمانده براثر ورود به مارپيچ
يكی از همين سياه چالهها و ناتوانی در برون رفت از
آن
بوده است كه به نابودی كشيده شدند. گاه نيز هزينهای كه بابت
خروج از اين سياه چالهها پرداخت شده انچنان گزاف بوده كه هر
انسان متعهدی را به لرزه میاندازد. در همين سده معاصر،
به
قدرت رسيدن هيتلر و ورود مردم آلمان به "سياه چاله" فاشيسم
البته در نهايت با شكست آن پايان يافت و مردم آلمان "آيندهای
روشنتر" يافتند اما به چه بهايی برای آنان و برای مردم جهان؟
آنانی كه امروز خود را و مردم را برای جلوگيری از ورود به اين
سياه چالهها متشكل میكنند سازندگان آيندهای روشنتر هم
خواهند بود نه كسانی كه دستهای خود را بالا برده اند و
انديشمندانه به خيال ديدن دورترين احتمالها ناتوان از درك نزديك
ترين ضرورتها هستند.
(نقل از
سايت راه توده)
|