اين بينش اشتباه هميشه در مورد ايران وجود داشته است كه گويی
در ايران يك گروه از روحانيون تحت نظارت رهبری، به شكل كاملاً
كنترلشده زمام امور را در اختيار دارند. برای تصميمگيری و
برخورد با ايران بايد اينگونه تحليلهای سادهانگارانه را
كنار گذاشت.
تحولات در درون هيئت حاكمه ايران در طول ساليان، بسيار
گسترده بوده است، اما در امريكا كمتر كسی به آن توجه میكند.
در حال حاضر موازنه قدرت بين نخبگان دينی و نظاميان، به سود
دسته دوم در حال تغيير است.
سپاه پاسداران در سال 1979 با هدف مقابله با گروههای مسلح
چپ تشكيل شد و پس از آن در جنگ با عراق نيز نقش عمدهای بازی
كرد. سپاه همچنين در شكلدهی به
حزبالله لبنان و لشكر بدر
در عراق نقش داشت.
پس از انتخاب محمد خاتمی به رياست جمهوری، روحانيون
محافظهكار دوباره به حمايت و اعطای نقش به سپاه روی آوردند.
بودجه سپاه (آموزش و خريد تسليحات) افزايش يافت، حقوق پرسنل
افزوده شد، نيروهای دريايی و هوايی گستردهتر شد و پيشبرد
برنامههای موشكی و هستهای به آن واگذار شد.
سپاه اكنون به فرماندهی سردار "يحيی رحيم صفوی" است. ايشان
در مورد مذاكرات هستهای با اروپا، نقدهايی نسبت به عملكرد
دولت داشته است.
هماكنون نيروی انتظامی،
صداوسيما،
وزارتخانههای دفاع و اطلاعات
و گاردهای حفاظت مسئولان نظام
همگی در كنترل سپاه قرار دارند و
يكسوم نمايندگان مجلس از كادرهای تربيت شده و عضو سابق
اين سازمان بهشمار میروند.
سپاه در زمينه اقتصادی نيز با بستن قراردادهايی با شركتهای
خصوصی و دولتی، واردات و خريدوفروش كالاهايی كه شامل تحريمهای
امريكا هستند را در دست خود دارد كه احتمالاً در سال،
ميلياردها دلار بازده اقتصادی
دارد. اين فعاليتها نهتنها اهرم دخالت قدرتمند اين نهاد در
مسائل اقتصادی داخلی است، بلكه باعث استقلال بودجهای سپاه از
دولت شده است و كنترل دولت بر خريدهای نظامی و كمك به گروههای
شبهنظامی در خارج از ايران را تعطيل كرده است.
اگر میخواهيد قدرت واقعی اين نهاد را لمس كنيد، به اتفاقی
كه در فرودگاه بينالمللی امام خمينی رخ داد توجه نماييد؛ در
سال گذشته رئيسجمهور خاتمی اين فرودگاه را افتتاح كرد، ولی
ساعتی پس از آن نيروهای سپاه كه به قرارداد خدماتی اين فرودگاه
با شركت تركيهای "تاو" اعتراض داشتند، به باند فرودگاه آمدند
و مانع فرودآمدن هواپيماها شدند كه موجب تعطيلی فرودگاه شد.
مانند نظاميان پاكستان ـ چند سال پيش از كودتای پرويز مشرف و
پس از آن ـ سپاه امروزه خواست خود را برای برعهده گرفتن
پستهای غيرنظامی بهطور كامل علنی كرده است. آنها نظم، ثبات،
امنيت و سعادت را به مردم وعده میدهند. فرماندهان سپاه امروز
با ريش و پوشاك بسيار مرتب در انظار عمومی ظاهر میشوند و
ترجيح میدهند، بهجای لقب سردار، با نام مداركی كه جديداً در
دانشگاههای داخلی كسب كردهاند، ناميده شوند. حتی دكتر
قاليباف فرمانده نيروی انتظامی علاقه و آمادگی خود را برای
نامزدی انتخابات آينده رياستجمهوری اعلام كرده است.
سپاه كه اكنون تجربه تجاوز عراق به ايران را از سر گذرانده و
در آن نبردها شاهد شهدا و مجروحان بسيار زياد بوده است، كنترل
برنامه موشكی شهاب و اعمال
حساس برنامه هستهای را در
اختيار گرفته است و به عامل بازدارندهای فكر میكند كه با
استفاده از آن، خيال هرگونه تجاوز به ايران را از سر ديگران
خارج كند و احتمالاً گزينه سلاح
هستهای انتخاب آنان است. حال چرا به تقويت نظامی
غيرهستهای صرف فكر نمیكنند؟ زيرا ايشان میدانند كه ارتش
متعارف هرگز يارای روبهروشدن با ارتش امريكا كه تصميم قطعی به
حمله نظامی داشته باشد، نخواهد داشت.
با اين شرايط، واشنگتن چه راهحلی پيش رو دارد؟ امريكا بايد
نفوذ خود را بر تصميمگيریها، منحصر به رهبران روحانی نكند،
بلكه بايد حوزه سپاه
را
نيز درنظر قرار بگيرد. پس تهديد چه نظامی و چه اقتصادی
بهتنهايی كاربردی نخواهد داشت. زيرا تنها باعث تقويت سپاه و
تلاش اين نهادبرای رفع عيوب خود و تقويت موقعيت سياسیاش
میشود و انگيزه سپاه را برای استفاده از احساسات ناسيوناليستی
مردم بيشتر میكند.
با اين شرايط، سياستی دقيقتر را بايد پيش گرفت. از اينرو
امريكا بايد مكمل مذاكرات اروپا با تيم مذاكرهكننده ايرانی
باشد. در آغاز بايد روند به انحصار درآوردن قدرت توسط سپاه را
كند و سپس اتحاد ايشان را با گروه رهبری مذهبی سست كرد. اين
كارها باعث تقويت هواداران دموكراسی در ايران خواهد شد. همچنين
اروپا بايد منافع اقتصادی سپاه را تحتتأثير قرار دهد،
بهگونهای كه باعث افزايش شكاف ميان سپاه و روحانيون عالی
مقام و نهادها و گروههای اجتماعی مرتبط با آن گردد. ايران
بغرنجترين مسئله سياست خارجی امريكا پس از جنگ سرد است. ولی
بايد دانست با دشمنانی كه دچار تفرقه شدهاند، بهتر میتوان
مقابله كرد. بايد تفرقههای سياسی ايران را شناسايی و از آنها
بهرهبرداری كرد.
نيويورك تايمز، 13 دسامبر 2004 |