هنوز هم باورم نميشه! مدتها بود دوست داشتم يه نقطه از اون
موج مكزيكی خفن باشم كه هر بار سر بازيهای ملی توو استاديوم
ايجاد ميشه. حاضر هم نبودم با كارت ويژه و اينها برم توو.
ميخواستم يه شهروند معمولی باشم و حق ورود بگيرم. امروز
گرفتيم اين حق رو. دقيقن 30 نفر از زنانی كه امضا كرده بودند
اون نامه رو اونقدر پايه بودند كه به سختی ايستاديم و حقمون
رو گرفتيم. محبوبه عزيز پايش شكست توی درگيری ما با حراست
ورزشگاه آزادی. اما ما رفتيم توو. امروز اينقدر فعاليت داشتيم
و اونقدر اتفاق هيجانانگيز افتاده كه نميدونم كجاش رو تعريف
كنم. الان هم له و خسته، تازه رسيدم خونه.
وقتی نشسته بوديم جلوی در ورودی غربی استاديوم با بليتهايی كه
دستمون بود، داد ميزديم: «سهم من، سهم زن، نيمی از آزادي»،
«آزادی، برابری، عدالت جنسيتي»، «آزادی حق من، ايران وطن من»
و... پلاكارد هم دستمون بود: «چند قدم تا آزادي؟»، «حقوق من،
حقوق بشر است»، «آزادی، آزادی، آزادي» و ...
توجه جمعيت حسابی جمع شده بود، يه عالمه نيروی انتظامی هم
اومده بود. منتها روبرومون ايستاده بودن و كاری نداشتن بهمون.
درگيری وقتی شروع شد كه حدود ساعت 5:30 اتوبوس بچههای تيم ملی
داشت ميرفت توو و ما پلاكارد به دست دويديم به سمتش. اتوبوس
رفت داخل و ما هم در حال شعار دادن دنبالش وارد شديم. يكهو
حراست قاطی كرد و در ميلهای فلزی رو هُل داد طرفمون. بعدش هم
شروع كردن به لگد زدن. در رو چسبيده بوديم و حاضر نبوديم بريم
بيرون. توو همين گير و دار محبوبه افتاد زمين. پاش گير كرده
بود لای ميلههای در و حسابی دردناك شده بود. بعدن فهميديم پاش
رو گچ گرفتن. وارد محوطه شديم و محمدپور، رئيس حراست
تربيتبدنی قول داد هماهنگ كنه بريم توو به شرطی كه شعارهامون
رو نديم و پلاكاردها رو بذاريم كنار. از ساعت 5:45
هماهنگيكردن شروع شد تا 7:45 كه از خوان دهم هم رد شديم. پشت
هر خوان كه ميرسيديم، فكر ميكرديم سر كاريم. مثل دفعهی قبل
كه باتوم زدن بهمون و پرتمون كردن بيرون. اما اين بار بيشتر
بوديم. از اول هم مدنی شروع كرده بوديم. مدنی هم تموم شد.
خيلی از جزئيات رو ننوشتم. گزارشم ناقصه. اميدوارم بچهها
بنويسن. راستش اينقدر خستهام كه بايد برم يه نصفه روز بخوابم
تا سر حال بيام. فردا عكس ميذارم. گرچه چون پلاكارد دستم بود،
نتونستم زياد عكاسی كنم.
ما موفق شديم. به
قول معصومه، يه موفقيت
زنانه برای شكستن يه تابوی احمقانه. تبريك به زنانی كه امروز
مبارزه كردند و بقيهی زنان و مردان.
آزاده جايت را خالی
كردم حسابی. جای خيليهای ديگه هم خالی بود. خيليها. دفعهی
بعد همه با هم ميريم توو استاديوم. |