يادآوری مجموعه وقايعی كه همزمان با «كنفرانس برلين» و پس از
آن اتفاق افتاد، برای اغلب ما تلخ و ناگوار است. يادآوری ]...[
كه بر امثال گنجی، اشكوری، سحابی و ... رفت و ]...[ يادآوری
سوءاستفاده از امكانات عمومی برای پيشبرد منافع حقيرجناحی،
يادآوری تلاش برای فريب دادن عوامالناس و سوءاستفاده از دين و
]...[ برای تثبيت قدرت چند روزه دنيوی و ... چگونه میتواند
تلخ و ناگوار نباشد؟ اما عليرغم اين تلخی بايد اين واقعه را
دائم به ياد آورد و بازخوانی كرد تا مبادا فراموشی موجب مدعی
شدن آنهايی گردد كه بايستی به جرم اين جنايت محاكمه شوند.
بازخوانی واقعه كنفرانس برلين برای همه ما درسهايی دارد كه
برای گذر از گردنههای آينده سخت به آنها نيازمنديم. از اينرو
میكوشم تا نگاهی دوباره به بازيگران اين واقعه داشته باشم و
كمكی به تقويت حافظه تاريخی ملتی كنم كه گاه زير بار فشارهای
زندگی و بمبارانهای تبليغاتی برخی چيزها را در كوتاه مدت
فراموش میكنند.
در آن شرايط، انتخاب آقای خاتمی و مواضع اتخاذ شده توسط او،
جهان را با چهره ديگری از حكومت جمهوری اسلامی مواجه ساخته
بود. همه ناظران آگاه میدانستند كه خاتمی و مواضع او «همه»
حكومت نيستند و حكومت جمهوری اسلامی چهرهها و ابعاد ديگری نيز
دارد. اما قدرت گرفتن مسالمتجويانه خاتمی بهويژه در دورانی
كه انتخابات نقشی تعيين كننده در تعيين هويت و جهتگيری
حكومتها دارد، برای ناظران اميد برای دوران تازهای را ايجاد
كرده بود. چهره عبوس، بنيادگرا و مشغول توطئه برای تصرف قدرت
در كشورهای مختلف، جای خود را به نمادی خندان، نوانديش و حامی
گفتوگو و دموكراسی داده بود. همه چيز حكايت از وقوع تحولی
میكرد كه نمیشد نسبت به آن بیتوجه و بیتفاوت بود.
واقعبينترين تحليلگران تصور میكردند كه قدرت مردم هر مانعی
را به كنار خواهد زد و گذار به مردمسالاری محتمل ترين آينده
سياسی برای ايران خواهد بود. فضای آن دوران سرشار از اميد و
اعتماد به نفس بود. خاتمی چهرهای فرهمند يافته بود و ميل
قدرتمندی به همراهی با خويش میآفريد.
چپ ميانه به قدرت رسيده در آلمان (ائتلاف سوسيال دموكراتها و
سبزها)، خواهان گسترش روابط با ايران و به ويژه دولت اصلاحطلب
آن بود. اما همين چپهای ميانه در زمانی كه در موضع اپوزيسيون
قرار داشتند، حملات زيادی به دولت وقت به دليل تداوم رابطه با
حكومت ناقض حقوق بشر و غير دموكرات ايران كرده بودند. چپهای
ميانه آلمان نياز داشتند تا برای توجيه افكار عمومی و
زمينهسازی برای گسترش روابط با ايران چهره تازهای از ايران
ارائه كنند. چهره كشوری برخوردار از تكثر و چندگونگی كه تمامی
جريانهای سياسی آن اهل گفتوگو هستند و از گذر مسالمتآميز به
دموكراسی حمايت میكنند. بهترين شيوه برای دستيابی به اين هدف
حاضر كردن همه گرايشهای سياسی موجود در ايران در يك كنفرانس
بود. به اين ترتيب عملاً به همگان نشان داده میشد كه ايرانيان
منتقد میتوانند در مورد سياست و حكومت در ايران سخن بگويند و
بطور عادی به زندگی روزمره اشتغال داشته باشند.
اپوزيسيون خارج از كشور، تحول بزرگی را پشتسر گذاشته بود. از
دل اپوزيسيونی كه جريان غالب آن غير دموكرات و غيرمسالمتجو
بود به تدريج و طی فرآيندی پرتنش، اپوزيسيونی بيرون آمده بود
كه روشهای مسالمتجويانه را با همه الزامات آن میپذيرفت و از
موضعی دموكراتيك به نقد حكومت و اپوزيسيون بهطور همزمان
میپرداخت. اپوزيسيون دموكرات و مسالمتجو به تدريج اپوزيسيون
تمامتخواه و خشونتطلب را به حاشيه رانده بود و میرفت تا
گفتمان خويش را به صورت گفتمان غالب درآورد. به دليل تحولات
درونی ايران اپوزيسيون طرفدار قهر در موضعی شرمگينانه قرار
گرفته بود و میكوشيد تا با اثبات باطل بودن امكان اصلاح
مسالمتجويانه سياسی در ايران، خود را از تنگنايی كه درآن
قرار گرفته بود خارج كند. مخالفان دموكرات و مسالمتجو در تلاش
بودند تا همدلی و همراهی را جايگزين كينهها و عقدهها كنند و
اين كار برای آنها كه ماهيت خويش را با قهر، كينه و نفرت قرين
كرده بودند، قابل پذيرش نبود و تهديدی حياتی به حساب میآمد!
اگر از چهرههای كاملاً ادبی و هنری موجود در ميان هيأت ايرانی
شركت كننده در كنفرانس برلين صرفنظر كنيم، در ميان سياسيون
هيأت میشد سه گرايش مختلف را از هم تشخيص داد: دوم خردادیها،
ملی-مذهبیها و جمهوریخواهان غيرمذهبی. دوم خردادیها در
ايران در موقعيت سركردگی جنبش اصلاحات قرار داشتند، از همين
موضع نيز به دفاع از حقوق ملی-مذهبیها و جمهوریخواهان
پرداخته بودند. روزنامهها و نشريات دوم خردادی كوشيده بودند
تا در حد تصوری كه از وزن اجتماعی جريانهای مختلف داشتند به
آنها تريبونی برای گفتن حرفهايشان بدهند. البته اين به معنای
وحدت كامل در انديشه و عمل اين سه جريان با هم نبود. بحثهای
مربوط به راهبرد و پيشينه تاريخی مابين دوم خردادیها و
ملی-مذهبیها تداوم داشت و گاه به مجادله و برخورد میرسيد.
اختلافهای عقيدتی-ايدئولوژيك، اختلاف در تحليل از ماهيت
انقلاب و نظام برآمده از آن، اختلاف در راهبرد پيش بردن
اصلاحات و برخی رقابتهای فردی و جمعی ميان دوم خردادیها و
جمهوری خواهان غيرمذهبی تمايز ايجاد میكرد.
اما همه آنها در يك چيز وحدت داشتند اينكه به سوی دموكراسی
بايد رفت و اين مسير را بايد مسالمت آميز و حتی قانونی طی كرد.
اقتدارگرايان داخلی كه به تدريج از شوك ناشی از شكست خارج شده
بودند، میكوشيدند تا هماهنگی، وحدت عمل و رهبری مشترك را
جايگزين شيوههای پيشين سازند. گفته میشد كه شورايی با مديريت
]...[ رهبری اقدامات مخالف با اصلاحات دموكراتيك را برعهده
گرفته است و بخشهای عملياتی، رسانهای و تداركاتی را هماهنگ و
همسو میسازد. رسانههای متعلق به عموم (چه صدا و سيما و چه
روزنامه متعلق به بيتالمال) كاملاً نقش ارگانهای حزبی و
جناحی را بازی میكردند. آنها اجازه يافته بودند تا زمينهساز
اقدامات يك جناح خاص باشند و آتش تهيه برای اقدامات بعدی را
فراهم آورند. كارنامه گردانندگان رسانه ملی بسيار سياه بود.
كارنامهای كه میشد آنرا در سه سرفصل خلاصه كرد: «تحريف
حقيقت، تقديس خشونت و بندگی قدرت».
اقتدارگرايان برای خويش يك جريان امنيتی-اطلاعاتی موازی با
نهادهای مسؤول ساخته بودند. اين جريان امنيتی-اطلاعاتی موازی
متشكل بود از عناصر خاصی از دو نهاد ]...[ و عناصر طرد شده
دستگاههای امنيتی. طردشدگان كه ضربه اصلی را در جريان افشای
قتلهای زنجيرهای خورده بودند در آتش انتقام از افشاگران
میسوختند. به تدريج نقش «راست سنتی" در هدايت اقتدارگرايان
كاهش میيافت و نقش بخش امنيتی-شبه نظامی «راست افراطی" افزايش
میيافت.
با حضور چنين بازيگرانی واقعه كنفرانس برلين شكل گرفت.
حضور جنجالی و خشن يك اقليت پر سر و صدا، اكثريت شركتكنندگان
در كنفرانس و مخاطبان آن را غافلگير كرد.
گروهكی
كه به دليل سوابق عملكرد در كردستان ايران و ارتباط با
اسرائيلیها در ميان سياسيون و اپوزيسيون خارج از كشور
مشكوك تلقی میشد،
با تمام قوا میكوشيد تا جلوی برگزاری كنفرانس و گفتوگو ميان
سخنرانان و مخاطبان را بگيرد. جدا افتادگی از مردم، عناصر اين
گروهك را نخست به «محفليسم» و بعد به ايسمهای ديگر!! كشانده
بود. به همين دليل استفاده از تن عريان و احياناً تظاهرهای هم
جنس خواهانه را راهی مناسب برای مقاصد خويش میيافت. پرخاشگری
و برخورد خشن امكان هرگونه گفتوگو و حتی مناظره و جدل با
اعضای اين گروه را از ميان میبرد. حضور آنها در كنفرانس
بهترين دليل برای اثبات اين مدعا بود كه دشمنان دموكراسی و
مسالمت را تنها در درون حكومت نبايد جستوجو كرد و بلكه روی
ديگر سكه در ميان اپوزيسيون قرار دارد. اين درس نهتنها برای
ناظران بیطرف كه برای خود اپوزيسيون دموكرات و مسالمتجو نيز
از اهميت ويژهای برخوردار بود. برای گذار پايدار به
مردمسالاری تنها حكومت نيست كه بايد از خود انتقاد كند و عناصر
ضد دموكراسی را طرد نمايد، اپوزيسيون نيز به چنين اقدامی
نيازمند است. ]...[ اگرچه همان زمان نيز برخی از ايرانيان
دلسوز خارج از كشور تلاش میكردند تا ما را قانع كنند كه نوعی
هماهنگی قبلی ميان ايندو جريان صورت گرفته است. آنها از
ملاقات فردی به نام «مهدی"
اعزامی از ايران با رهبران گروهك «حزب
كمونيست كارگری"
در يكی از
رستورانهای برلين
سخن میگفتند. تاكنون راهی برای رد قطعی يا تأييد قطعی اين خبر
نيافتهام.
برخی از فعالينی كه از ايران آمده بودند، با اين تصور كه در
آستانه يك دگرگونی كيفی و گذار قطعی به دموكراسی قرار
گرفتهايم، خيلی زود روش خودرا از طرح ديدگاهها و گفتوگو با
همراهان و مخاطبان به تلاش برای ايجاد تمايز خويش از
اصلاحطلبان حكومتی و تثبيت موقعيت آينده خود تغيير دادند.
آنها گمان میكردند كه تحولی كه آغاز شده تنها به تضعيف
اقتدارگران درون حكومت نمیانجامد بلكه اصلاحطلبان را نيز با
خود خواهد برد! از اين رو بايستی هر چه زودتر حساب خودشان را
از اصلاحطلبان حكومتی جدا كنند. به علاوه آنها از موقعيت
سركردگی اصلاحطلبان دوم خردادی خسته شده بودند و میخواستند
با اتخاذ مواضعی راديكالتر موقعيت خويش را در جنبش ارتقاء
داده به نيروهای داخلی و خارجی نشان دهند كه تنها آنها صلاحيت
تكميل سيرگذار به مردمسالاری را دارند. از اين رو به ناگهان
همراهیها و احترام متقابل موجود در داخل كشور جای خود را به
انتقادهای تحقير كننده و حتی توهين به اصلاحطلبان دوم خردادی
داد. برخی از همراهان ما از توهينها و حملات خمرهای سرخ به
ملی-مذهبیها خرسند میشدند و با حملات آنها به دوم خردادیها
در جمع همراهی میكردند. تحمل اين فشار دو جانبه تنها با
محبتهای شجاعانه بزرگانی چون دكتر رئيس دانا ميسر میشد.
برخی از همراهان ما (از جمله بزرگوار پيشگفته) هوشمندانه و
شجاعانه بر يكپارچگی ايرانيان آمده از داخل و ضرورت همراهی و
همدلی آنها برای دفاع از منافع ملی پای میفشردند. به گمان من
قرارگرفتن در شرايط دشوار كنفرانس برلين تجربه خوبی برای
شناختن جريانهای فكری-سياسی كشور و درك منش و شخصيت افراد
حاضر در جمع بود. همين نكته را بايد در مورد ايرانيان خارج از
كشور نيز گفت. بسياری از آنها در شرايط دشوار آن روزها شجاعانه
همه اعتبار و سرمايه معنوی خود را برای دفاع از افراد و جريانی
كه برای آينده ايران مفيد میدانستند به صحنه آوردند. همين
دليل كافی است كه من برای تمامی عمر با افتخار از همراهی با
ايرانيان آمده از داخل و آشنايی با بخش عمده ايرانيان خارج از
كشور در جريان كنفرانس برلين ياد كنم. وقتی فضيلت و انسانيت
برخی از ايرانيان مقيم خارج از كشور را با برخی دينفروشان
داخلی مقايسه میكنم جز آه كشيدن و آرزوی بازگشت شرافتمندانه
آنها به ميهن راهی در مقابل خويش نمیبينم.
هنگام بازگشت به ايران تجربههای بزرگتری در انتظار ما بود.
نمايش كامل رقص، مونتاژ كردن تصاوير برای سناريويی از پيش
نوشته، فريب دادن برخی روحانيان و گرفتن مجوز شرعی برای كارهای
خلاف شرع از آنها، جلوگيری از نمايش كامل تصاوير كنفرانس برلين
در يكی از سينماهای تهران و ... همگی حكايت ازآن میكرد كه
ادعای پايبندی اقتدارگرايان به شريعت و احكام شرعی دروغی بيش
نيست. دين از نظر آنها ابزاری بود در خدمت قدرت.
ياد كنفرانس برلين و وقايع همزمان و پس از آن اگرچه مرا در غم
مظلوميت دوستان غمگين میكند، اما عبرتی است برای مردم ما. از
ياد نبريم كسانی را كه آنچه را میتوانست در خدمت منافع ملی
قرار گيرد به ضد آن تبديل كردند. از نظر مردم آگاه آنها جايی
در آينده نخواهند داشت. |