بهزاد نبوی، نايب رئيس مجلس ششم و عضو رهبری سازمان مجاهدين
انقلاب درمصاحبهای مشروح با خبرگزاری ايسنا، گفت:
دوره اصلاحات خاتمی را طولانیترين و تأثيرگذارترين اصلاحات
در ايران، در مقايسه با ساير دورهها معرفی كرد و گفت:
"حركتهای اصلاحی در ايران خيلی كوتاه مدت بوده است. تلاش
اميركبير و مصدق هر كدام دو يا سه سال بيشتر طول نكشيد، حركت
خاتمی طولانیترين آنها بوده است، به همين دليل ريشههای
عميقتری يافته و سطح آگاهیهای جامعه را بسيار بيشتر بالا
برده است."
"تفاوتی بين معين و خاتمی وجود دارد كه معين با پشتوانه حركت
جمعی، همان شعارهای خاتمی را تكرار میكند. در حالی كه خاتمی
با 20 ميليون رأی، هيچ وقت به پشتوانه حزب و تشكيلات و
گروههای سياسی نمیانديشيد و معتقد بود كه حزب و تشكيلات به
دلايل تاريخی كارايی و خاصيت زيادی ندارد. ولی دكتر معين اولين
نامزد رياست جمهوری است كه از پشتوانه تشكيلاتی برخوردار است
و اعلام میكند كه به نمايندگی از سوی جمعی، كشور را اداره
خواهد كرد و اين تفاوت قدرت معين به عنوان يك رييسجمهور را
خيلی بيشتر میكند، چرا كه كسی كه با اتكا به جمع تصميم
میگيرد و پيش میرود حركتش نيرومندتر ، حسابشدهتر و قوی تر
از كسی است كه تنها با اتكا به توانايیهای فردی میخواهد
حركت، اقدام، فعاليت و مبارزه كند."
در مجلس پنجم، شعار ما "جلوگيری از انحصار قدرت در دست يك
جناح" بود، امروز میگوييم تصميم بر اين
است كه مسؤل قوه به تداركاتچی تبديل شود. در برخی مقاطع قبل از
انقلاب اسلامی نيز به ظاهر دولت و مجلسی وجود داشت،
اما در عمل تصميمات جای ديگری گرفته میشد.
"فرض اين كه چون مردم خسته شدهاند به معين رأی نمیدهند، درست
نيست درحالی كه اگر يأس و دلمردگی در مردم وجود دارد و احيانا
برخی نظرسنجیها نشان از
حضور كمتر از پنجاه درصد
مردم در انتخابات دارند به دليل آن است كه احساس میكنند رأی و
تصميمشان، در سرنوشت كشور تغييری ايجاد نمیكند."
"مردم شعارهای اصلاحی را نفی نمی كنند، آنها هنوز طرفدار اين
شعارها هستند و به همين دليل است كه خاتمی هنوز محبوبترين
چهره سياسی كشور است، بلكه مردم شعارهای اصلاحی خاتمی را در
شرايط فعلی غيرقابل تحقق میدانند. به همين دليل گاهی به طرح
شعارهايی مثل تغيير قانون اساسی توجه میشود."
مردم در دوم خرداد 76 با رأی به خاتمی میخواستند همه نهادها
- اعم از انتخابی و غير انتخابی - در جايگاه قانونی خود قرار
بگيرند و نهادهای انتصابی بیطرف باشند. نهادهايی كه میگويند
معين قدرت چانهزنی با آنها را ندارد، اساسا حق دخالت در
مناقشات سياسی را ندارند كه ما با آنها وارد چانهزنی شويم.
اصلا تمام مبارزه ما برای توقف اين مناسبات بوده است كه مثلا
فلان نهاد كه بايد صرفا در انتخابات نقش نظارتی داشته باشد،
نقش يك حزب را ايفا نكند كه احتمالا اگر ديدگاه كسی را قبول
نداشت، او را رد كند و يا اگر از نتايج انتخاباتی راضی نبود،
آن را تأييد نكند و آن وقت ما برای چانهزنی با اينها يكی را
انتخاب كنيم؛ دكتر معين و ما كه طرفدار او هستيم اصلا چنين
روشی را قبول نداريم."
يكی از رسالتهای دكتر معين اين است كه اگر رييس جمهور شد،
تلاش كند كه تمام نهادها را در جايگاه قانونی خود بنشاند و
مانع از اقدامات غيرقانونی آنها شود."
"خاتمی تا حدی میخواست وارد چانهزنی شود به همين دليل خيلی
از تخلفات از قانون اساسی را برملا نمی كرد. اما معين اين كار
را نمی كند، كافی است اين تخلفات بر ملا شود تا جلوی آنها
گرفته شود. نمونهی نسبتا موفق در اين زمينه، برخورد با
قتلهای زنجيرهای و نمونههای ناموفق، عدم افشای
طراحان فيلم عصر عاشورا و اداره كنندگان بعضی از سايتهای
متخلف بود، كه سبب جریتر شدن طراحان و اداره كنندگان آنها شد.(
سردارضرغامی دركانون اين ماجرا قراردارد كه اكنون سرپرست سيمای
جمهوری اسلامی شده است!) بهترين چانهزنی و بهترين تعامل اين
است كه جايگاه قانونی افراد و جريانات و نهادها يادآوری شود،
تا اگر از آن جايگاه تخلف شد، متخلفان به مردم معرفی شوند."
اگر خاتمی در پرونده كارناوال عاشورا مثل قتلهای زنجيرهای
رفتار میكرد، مطمئنا وضع خيلی بهتر بود: "اگر خاتمی پرونده
فيلم عصر عاشورا را روز اول افشا و متخلفين آن را برملا
میكرد، مطمئن باشيد خيلی وضع فرق میكرد. در قتلهای
زنجيرهای چون خاتمی خوب جلو آمد، جلوی قتلها بدون چانهزنی
گرفته شد. اما وسطهای كار ماجرا تفاوت كرد و با برخوردی كه با
متهمان پرونده صورت گرفته شد، اصل ماجرا لوث شد و ماجرای
قتلها تحت الشعاع پرونده شكنجه آن متهمان قرار گرفت و صورت
مسأله پاك شد. من معتقدم حتی
شكنجه متهمان قتلهای زنجيرهای
با برنامه بود تا كل قضيه لوث شود."
حادثه بازداشت و آزادی لقمانيان، نماينده مجلس ششم نيز نه در
پشت ميز مذاكره، بلكه به علت فشار و مقاومت نمايندگان و رييس
وقت مجلس خاتمه يافت و علت به هدف نرسيدن
تحصن نمايندگان
مجلس ششم در توقف روند انتخابات فرمايشی اين مجلس نيز، دقيقا
بدليل رفتن به طرف چانهزنی بود.
متحصنين مجلس میدانستند كه با تحصن خود، در صورت عدم همراهی
دولت، نمی توانند جلوی چنين انتخاباتی را بگيرند. ولی خواستند
اعتراض خود را به ثبت برسانند و ماهيت انتخاباتی كه انجام
میشود را برملا كنند و در اين راه به خوبی هم موفق شدند.
ذات وجود مجلس ششم سبب عكسالعملها بود، نه حركتها و اقدامات
آن. مگر مجلس ششم چه كرد؟ مهمترين كار يك مجلس قانونگذاری
است، هر قانونی كه مجلس ششم در جهت عهدی كه با مردم بسته بود،
تصويب كرد، با برنامهريزی قبلی رد شد.
ايستادگی قاطع بخشهايی از حاكميت در مقابل حركت اصلاحی
بلافاصله بعد از انتخابات مجلس ششم شروع شد. ترور حجاريان،
تعطيلی فلهای 13 روزنامه در يك روز، سناريوی كنفرانس برلين و
دستگيری گنجی، كه سرآغاز درگيری بخشهايی از حاكميت با حركت
اصلاحی بود، بين برگزاری انتخابات و شروع مجلس ششم، واقع شد.
"اعتراض به رد مصوبات اصلاحطلبانه و در جهت تأمين حقوق مردم،
ترك مجلس توسط كروبی در اعتراض به دستگيری لقمانيان و يا
بيانيه اعتراضآميز به صدور حكم اعدام آغاجری برای يك
سخنرانی، تندروی نبود؛ بلكه دفاع از حقوق ملت بود و بايد
میشد، اگر ما يك بار ديگر مجلس برويم دوباره همين كارها را
میكنيم. جالب است آن زمان كه در مجلس بوديم اعتراض میكردند
كه چرا هيچ كاری نمی كنيد حالا بعضی از همانها میگويند ما در
مجلس تندروی كردهايم.
متأسفانه عدهای از دوستان برای توجيه بیعملیها و يا برخی
اقدامات ناصواب خود، تلاش میكنند. مجلس ششم را تندرو، و حتی
مسبب توطئهها و اعمال كودتاگونه و خلاف شرع و قانون ضد
اصلاحات معرفی و خود را نماد ميانهروی و اعتدال عنوان كنند.
غافل از اين كه نتيجهی اين قبيل موضعگيریها در واقع، تطهير
اقتدارگرايان ضد اصلاحات و زير سؤال رفتن اصلاحات خواهد بود.
درباره رئيس جمهور آينده نبوی میگويد:
"اگر رييس جمهوری نخواهد با يك حزب و يا مجموعهای از احزاب
كار كند، احزاب رشد نمی كنند. مجموعهای كه در ادارهی كشور
مسؤوليت نداشته باشد، رشد نمی كند.
بايد حتما احزاب و تشكلها رسما و علنا در صحنه قدرت حضور
داشته باشند. آن مشكلی كه در مورد رييس جمهور مستقل هم فرضا
قابل پيشبينی است. چون عدهای دور وی جمع میشوند و میتوانند
از او منتفع شوند، اتفاقا سوءتدبيرها بيشتر هم خواهد شد، چون
همين تشكيلات نيم بند هم وجود ندارند. در هر حال، وجود احزاب
ضعيف در اداره كشور بهتر از نبود هر نوع تشكل و حزب است. خطر
رانتخواری از سوی احزاببینام و نشان و بدون شناسنامه نيز
برمیآيد.
مثلا آبادگران، خود را حزب نمیداند . ما هم آن را حزب
نمیدانيم. محل و دبير كلی برای آن نمی شناسيم.
معلوم نيست «تشكلهای فاقد شناسنامه» از كجا رهبری میشوند، در
كجا برای آنها تصميمگيری میشود؟ از كجا سر برآوردهاند؟ كی
بودند؟ رهبران آنها چه كسانی هستند؟ و چه زمانی از وزارت كشور
مجوز گرفتهاند؟ مشكلاتی ناشی از نداشتن حركت حزبی بيشتر ناشی
از اين نوع تشكلهاست." |