در بين كتابهای خواهرم كه سال اول راهنمايی درس میخواند
كتابی با عنوان ( رهنمودهايی برای توای دخترنازنينم ) پيدا
كرده ام. كتاب تقريباً كوچكی است در قطع كتابهای جيبی با جلدی
سبز و عكس دختركی روی جلد با چادرسفيدی بر سر كه تقريبا همه
صورتش را پوشانده، طوری كه اول فكر كردم عكس شبح است . مؤلف
كتاب علی طنطاوی بود كه عرب است و مسعود مستعان به فارسی ترجمه
كرده .
كتاب را معلم پرورشی به بچهها داده بود كه بخوانند و
يادبگيرند ولابد به كارببرند !!!
كتاب را دو ساعته تمام كردم، ولی هنوز مشغوليت اش برايم مانده
! حرفهای جديدی نبود ولی اين مسئله آزارم میداد كه به جای
انجام كارهای ديگر و بيان تعريفهای جديد و يا كتابهای ديگر
بايد به بچهها كتابی مانند اين كتاب معرفی شود و حتی شايد هم
پرسيده شود!
در آغاز مثلاً هر سرفصلی با كلمههای خطابی دخترنازنينم دختر
نجيبم – در دانه ی يكدانه ام
– دختربا ناموس و با شخصيتم و
عزيز دل پدرو...( كه آدم را ياد فيلم مارمولك میاندازد كه
البته او میگفت عزيز دل برادر) شروع میشود. قسمتهايی از
كتاب را میخوانيم :
« متاسفانه در دنيای امروز هرچه كه به جلو پيش میرويم توجه و
علاقه ی صرف به ماديات و ظواهر دنيا در بين مردم بيشتر و بيشتر
میشود. مرض گمراهی و ظاهرپرستی و كج انديشی در بين مردم بخصوص
زنان رخنه كرده و ويروس آن به سرعت از جامعهای به جامعهای
ديگر، تحت عنوان تجدد و پيشرفت و مدرنيسم سرايت میكند . خطر
تا حدی جدی است كه كمتر كشور اسلامی را هم حتی میتوان يافت كه
به اين دردبیدرمان مبتلا نشده باشد !
آيا میدانستی نسبت تو با مردها به حكايت
بره و گرگ گرسنه میماند؟ پس
همانگونه كه بره از گرگها ترس و وحشت و واهمه دارد تو بيشتر
از جماعت گرگهای انسان نما بترس و از آنها برحذر باش . چون
ممكن است كه گرگ پس از دنبال كردن و شكار و دريدن بره به خوردن
گوشتش رضايت دهد اما مرد گرگ صفت نه !
او از تو چيزی بسيار فراتر از گوشت و امثال اين چيزها میخواهد
او شرف و ناموس و عزت تورا میخواهد والاترين تحفهای كه خالق
هستی در ذات پاك تو نهاده ! او آبروی تورا میخواهد آبرويی كه
شأن و شوكت و شخصيت تو بدان بسته شده و باعث سربلندی و افتخار
تو در جامعه و خانواده ات است .
آبرويی كه اگر خدای ناكرده از دست رفت همه چيزت با آن از دست
رفته و حتی چه بسامرگ و نيستی هم نتواند جبران آن را بكند. »
واقعاً جملههای هول انگيزيست برای ما، چه برسد به بچه ی مقطع
اول راهنمايی! تشبيه كردنها و مثالها شايد ترسی را در دل
كند؛ به اين فكر میكرده ام كه چرا بايد ذهن و دنيای كوچك و
كودكانهای اينان را با همچنين كتابها و جملههای كثيف و
ترسناك كرد!
چرابايد رابطه ی زن ومرد، پسر و دختر را كه میتواند رابطهای
دوستانه شيرين ، خوب و معمولی باشد به حكايت بره و گرگ گرسنه
تشبيه كرد ! واز بچگی اين نقشها را تعريف كرد و داد، كه باز
مثل هميشه دخترخود را مانند برهای كوچك و ضعيف و ظريف و
ترسناك تصور كند و اين كه هميشه بايد مواظب باشد يا كسی مواظبش
باشد تا گرگها حمله نكنند يا مردها و پسرها را مانند گرگی
ببيند و دوری كند و بترسد ! و پسر هم خود را مانند گرگی قوی و
زورمند تصوركند و اين كه تشنه و گرسنه ی برهای است و هميشه
شايد دختران و زنان را ضعيف و ظريف و ناتوان مانند بره ببينيد!
و بعدهم بيان موردهايی كه آبرو میبرد و ترس از اين كه حتی مرگ
و نيستی هم نتواند جبران كند! واقعاً نمی دانم ! نمی دانم اين
چه آبروريزيست كه مرگ و نيستی هم جبران نمی كند!!؟
ودر جايی ديگر از كتاب از خواستگاری و ازدواج میگويدكه
رابطهای نبايد باشد غيرازبعد از خواستگاری و ازدواج و از
فوايد ازدواج میگويد :
« شما هر زنی را در نظر بگيريد كه از نظر ثروت كاملاً تأمين
باشد . ملكه باشد، وزير باشد، استاد دانشگاه ، قاضی يا حتی
مشهورترين و موفق ترين ستارههای هنرپيشه ی زنهاليوود را
درنظربگيريد. تمامی اينها بزرگ ترين توقع و تمنا و آرزوی
زندگيشان يافتن شوهری ايده آل و مناسب و در نهايت بچه دارشدن
است !! من خودم شخصاً دو زن بسيارمحترمه و نجيب میشناختم كه
يكی اهل مصر و آن ديگری اهل سوريه بود . آنها تمام سرمايه ی
زندگيشان را روی علم و ادب و تحقيق گذاشتند و در طول زندگی هم
به چيزهای زيادی از قبيل شهرت و ثروت و افتخار رسيدند. از تأهل
گريزان بودند تا اينكه عقل هم از آنان گريزان شد و كارآنها به
آسايشگاههای روانی كشيد . از نام انها نپرسيد كه نمی گويم چون
بسيار مشهور و شناخته شده اند . يك ازدواج سالم و صحيح و موفق
همه ی آمال ونهايت آرزوهای يك زن است .»
در مورد اين كه تمام آرزوهای زندگی يك زن امروز يافتن شوهری
مناسب و در نهايت بچه دار شدن باشد شك دارم !!! زنان امروز
مطالبات، خواستها و آرزوهای ديگری دارند! و حتماً هم نوع
ازدواجها يا يافتن دوست و همسر و حتی بچه دارشدن هم متفاوت
خواهدبود! در ضمن فكرمی كنم علت ديوانه شدن آن دو زن مصری و
سوريهای دليلهای ديگری بوده . شايد، از جمله تصورو نوشتههای
مكررمردمانی ازجملهای آقا و درك نشدن و... و آن هم در جوامعی
مثل آن كشورها! وای كاش اسمشان را هم مینوشت !
از حجاب میگويد :
« بگذارمثالی برايت بياورم، بدن زن مثل گوشتی است كه اگر در
محيطی بازوبی حفاظ باشد خيلی زود بو
میگيرد و فاسد میشود و از بين خواهدرفت. درست مثل
خانمی كه اگر حجابش را رعايت نكند و مواظب خود نباشد خيلی زود
در قعرچاه گمراهی و فساد واژگون خواهد گرديد. حال اگر اين گوشت
را در قوطی بهداشتی و كنسروی بسته بندی كردند - منظور حجاب است
- و داخل يخچال فريزری – منظور كانون خانواده است – قرارگرفت
از هرگونه خطرپوسيدگی و بدبويی و فسادی مصون و محفوظ خواهدبود.
آری اينگونه است حكمت مسئله ی حجاب برای خانمها،ای
دخترك دلبرم !... اگر خانمها
با آن وضعبیشرمانه در معابرو گذرگاهها ظاهر نشوند و حجاب
خود را رعايت كنند مسلم است كه مردان دل بيمار و گرفتار دست
هواهای نفسانی هم بازارشان كساد خواهد شد وچه بسا از روی
ناچاری هم شده پا در صراط مستقيم بگذارند و به ازدواج و
زناشويی شرعی روی آوردند و كانونهای گرم از عشق را بسازند!
آری وقتی پسرها و مردها آن همه زنبیبندو بار وبی حيا را به
فراوانی در دسترس خودمی يابند، مسلم است كه علاقه و تمايلی به
ازدواج و خواستگاری و تشكيل خانواده با دختران فرشته صفت و پاك
و عفيفه نشان ندهند! وقتی بدون هيچگونه ناراحتی و دردسر و
هزينهای زنان هرزه امكان خوشگذرانی آنها را فراهم آورده اند
ديگر قبول مسئوليت و ازدواج چه معنايی خواهدداشت ؟!»
عجب مثالی ! نمی دانستم بخندم يا تأسف بخورم و ناراحت باشم ولی
واقعاً وقتی بدن خودم را گوشتی تصوركردم و جريان كنسرو و كپك
زدن و فريزر ...و اينها واقعاً خنده داربود ! عجب حكمتی بوداين
مسئله ی حجاب برای ما خانمها! و جالب اينجاست كه خود نويسنده
هم باز لقب دلبر بودن را به
مخاطبش میدهد! دخترك دلبندم!
و بازاينجا هم مثل هميشه باعث و علت بيماری دل مردان ما دختران
و زنان هستيم .اين را هم نمی دانم واقعاً از روی ناچاری پا در
راه صراط مستقيم گذاشتن چه ارزشی دارد و كانون گرم عشق چگونه
ساخته میشود !؟
در كل همه ی اينها ديد و بعد جنسی بسيار واضح است ! همه چيز از
اين ديد بررسی و تعريف شده! مثل اين كه اينجا كه میگويد «تا
وقتی كه دختران و زنان هرزه باشند چه كسی مسئوليت ازدواج را
قبول میكند؟» به نظرم تاكيد دارد كه زندگی مردان و فكرو هدف
مردان هم فقط عمل جنسی و لذت است، خواه با ازدواج يا بدون
ازدواج... به خواهرم نگاه میكردم كه هنوز در دنيای كودكانه اش
هست و منتظر شروع شدن برنامه ی عموپورنگ و كارتونهايش ![ بحث
مجريگری برنامههای كودك هم بماند كه چه اختلافی در انجام
حركات نوع حرف زدن و نوع لباسها در بين مجریهای زن و مرد
وجود دارد و آدم عموپورنگ را ترجيح میدهد تا زنی كه مثل شبح
ازسرتاپايش را يكسره پوشانده اند با رنگهای يكدست و حركات
آرام و نازك و بيحال ] كه بعد میبايست اين كتاب را بخواند تا
فردا در كلاس پرورشی در مورداش بحث كنند! بايد با خواهرم صحبت
كنم و نگذارم خودش را مانند برهای ببيند يا تكه گوشتی يا عامل
صراط مستقيم آمدن يا انحراف مردان يا هر مسئله و مثال ديگری !
و نويسنده كتاب را با جملهها و حرفهای هميشه تكراری تمام
میكند! حرفهايی كه هميشه با موارد ديگر تضاد داشته !
حرفهايی كه انگار میخواهددل بچهای را خوش كندو سرگرم !
«دخترباناموس و با شخصيتم ! عزيزدل پدر مقام وجايگاه و شأن و
شخصيت تودر اسلام بسيارمكرم وبا شكوه است و در نزد پيامبرعظيم
الشأنمان توبسيارمحترم و عزيزی ... »
و باز حكايت تكراری زنده به گوركردن دختران قبل ازاسلام:
«خدا تو را نيافريده است تا بازيچه ی دستان پليد اهريمن باشی !
تو نيمه ی اجتماع مسلمينی ، تو مادری همان مادری كه پيامبر
عزيزمان بهشت را زير پاهای تو! و خشنودی خدا را ازمرد بواسطه ی
خشنودی توازاو قرارداده است !»... (عنوان
مطلب از پيك نت است) |