ابطحی
ـ يكی از آفتهايی كه پروندههای سياسی را همواره تهديد
ميكند، عوض كردن صورت مسأله است. پر رنگ كردن يك عنصر و بحث و
گفتگو در بارهی آن و فراموش شدن قسمت پر اهميت و واقعی آن.
چند سال پيش فردی به نام امير فرشاد ابراهيمی كه از اعضای سابق
جريانات حزب اللهی بود مصاحبهای كرد و در ضمن آن به يك سری
فعاليتهای تكان دهندهی آن جريان عليه نيروهای اصلاح طلب
اعتراف كرد. مهمترين آنها برنامه ريزی حمله به آقايان عبدالله
نوری و مهاجرانی بود.
وقتی اين نوار منتشر شد، بحث چگونگی تكثير نوار مطرح گرديد.
اين قدر اين بحث تكرار شد كه اسم پرونده به پروندهی نوارسازان
تغيير نام يافت و ديگر اعترافات امير فرشاد ابراهيمی فراموش
شد. به جای دستگيری و يا حداقل بازجويی از كسانی كه نسبت به
آنها اعترافات تكان دهنده صورت گرفته بود، خانم عبادی و دكتر
رهامی به زندان افتادند تا معلوم شود نوار چگونه ضبط شده و
چگونه توزيع شده و تا امروز هم پروندهی نوار سازان مطرح است و
هيچ كس هم از پيگيری محتوای نوار هيچ اطلاعی ندارد.
*****
در ماجرای دستگيری وبلاگ نويسان و ظلمی كه بر آنها رفت و
تفصيل آن را بيان داشتم، به طور گذرا بحث اين كه بينی سركار
خانم فرشته قاضی در اثر ضربهای كه از پشت سر به وی وارد كرده
بودند شكستگی پيدا كرده مطرح شد. يك باره تمام ماجرای وبلاگ
نويسان و دستگير و شكنجهی آنان به اين تبديل گرديد كه آيا
بينی ايشان شكسته شده يا خير. مصاحبههای دادستان تهران و نظر
پزشك قانونی و پاسخ خانم قاضی و ... گويا فقط يك جرم اتفاق
افتاده و اگر معلوم شود بينی خانم قاضی نشكسته، هيچ جرم ديگری
صورت نپذيرفته.
خوشبختانه اين ماجرا با ملاقات وبلاگ نويسان با رئيس قوهی
قضائيه از اين تحريف نجات پيدا كرد. گرچه هنوز هم چشمانداز
خوبی برای پايان آن وجود ندارد.
نيروی انتظامی هنوز به جای پاسخ گفتن شاكی است و قوهی
قضائيه هم نتيجه گزارشش را نداده است!
*****
در ماجرای خانم زهرا كاظمی هم همينطور. در دولت گزارش دادند
كه ايشان به دليل خونريزی در اثر ضربه، فوت كرده است. سه نفر
از وزراء ماجرا را پی گيری كردند. و گزارش مفصلی دارند. در
مجلس هم گروهی مأمور پيگيری شدند. همه پذيرفتند و گزارش رسمی
دادند كه ايشان در داخل زندان و بر اثر ضربه فوت كرده است.
بهترين راه دفاع از نظام هم اين بود كه
متخلفان كه اهل حكومت حتماً آنها
را به خوبی میشناسند مجازات شوند. شفاف و روشن. ولی در
داخل و خارج به جای اين پيگيريهای شفاف همهی ماجرا دارد به
اين ختم میشود كه آقای شهرام اعظم كارمند بيمارستان نبوده و
لابد معنايش هم اين ميشود كه خانم زاهرا كاظمی زنده است و
لابد در حال تهيه ی گزارش!.
خانم خبرنگاری به ايران آمده. در محيط زندان جان باخته. گزارش
دولت و مجلس هم اين است كه به وی ضربه وارد شده. اين را بايد
در همه نظامها پی گيری كنند و البته در نظامی كه از عدالت علی
(ع) حرف میزند بيشتر.
ماجرای زهرا كاظمی را نبايد به عضويت فردی به نام شهرام اعظم
در بيمارستان بقيه الله و عدم عضويت وی ارتباط داد. بايد تلاش
كرد كه خود ما با حساسيت بيشتری نتايج تحقيقات كه مورد قبول
جهان باشد را به اطلاع عموم برسانيم. برخورد قانونی با متخلفان
هم باعث تقويت، و نه تضعيف نظام ميشود. ولی ظاهراً كو گوش
شنوا؟ |