با در نظر گرفتن اين نكته آشكار كه شورای هماهنگی نيروهای
انقلاب، عملا ديگر وجود خارجی ندارد و به سه شاخه متمايز
1. طرفداران لاريجانی (عمدتا شامل موتلفه - بازوی سياسی كميته
امداد- ، طيف سنتی راست و طيف نظامی شورا )
2. ميثاق چهارنفره (قالی باف، رضايی، احمدی نژاد و توكلی)
3. ولايتي
تقسيم و تفكيك شده است، و همچنين اين نكته كه نامزد طيف اول
شورای سابق (لاريجانی) بدترين و
نامناسب ترين وضعيت را در بين افكار عمومی دارد، بررسی
دلايل اين كه چرا وضعيت لاريجانی تا اين حد وخيم است پرسشی است
كه تحليل گران و آگاهان سياسی بايد آن را بطور جدی مورد توجه
قرار دهند. در واقع مساله مهم اين است كه چرا شورای هماهنگی
(سابق) فردی را بايد برگزيند كه اين چنين وضعيتی را داشته
باشد؟ نظام تصميم گيری و برنامه ريزی جناح راست چرا در مساله
به اين مهمی تا اين حد بد و ناشيانه عمل كرد؟ پاسخ به اين پرسش
ها بايد بيش از همه ذهن تحليل گران و برنامه ريزان جناح راست
را به خود مشغول كند.
اما به نظر نگارنده، دلايل زير را در اين مورد فهرست كرد:
1. لاريجانی، اساسا رجل سياسی نيست و اين مهم ترين نقطه ضعف وی
است كه به نظر می رسد بدان توجهی نكرده اند! لاريجانی هيچ گونه
سابقه فعاليتی كه بتواند وی را به عنوان رجل سياسی مطرح كند
ندارد! لاريجانی سه حوزه زندگی متفاوت داشته است: زندگی
دانشگاهی و فرهنگی (وزارت ارشاد)، فعاليت در سپاه و شورای
امنيت ملی و مديريت صدا و سيما. بدين ترتيب شايد بتوان وی را
رجل فرهنگی، امنيتی و نظامی و اجرايی ناميد اما ترديدی وجود
ندارد كه وی رجل سياسی نيست. وی نه نماينده مجلس بوده است، نه
سابقه فعاليت سياسی خاصی داشته (قبل و بعد از انقلاب و حتی در
دوران دانشگاه) و نه يك وزارت خانه سياسی را اداره كرده است.
از اين رو وی در بهترين حالت فقط به درد دانشگاه، محيط های
امنيتی و نظامی می خورد و نه جايی ديگر! بنابراين توقع بيجايی
نيست از شورای نگهبان كه صلاحيت وی را به دليل عدم احراز شرط
رجل سياسی رد كند.
2. خانواده لاريجانی و سه برادر علی، محمد جواد و صادق
ريشه غير ايرانی دارند. پدر
آن ها در عراق متولد شده و زندگی كرده است. (هر چند بعدها سعی
شد با اضافه كردن پسوند آملی اين ريشه غير ايرانی و عراقی را
از ذهن ها بزدايند). شهر نجف از مناطق تحت نفوذ بريتانيا و
دولت انگليس بوده و بنابراين زندگی اين خانواده ماهيتا با
انگليس پيوند خورده است. اين
نكته را خيلی ها هنوز مورد توجه قرار نداده اند كه نخستين
رسانه ای كه نامزدی لاريجانی را اعلام كرد، رسانه دولتی انگليس
(بی . بی. سی) بوده است! ساده انديشی است اگر بپنداريم اين
اقدام بی .بی .سی اتفاقی بوده است. بنابراين شايد بتوان
لاريجانی را به شكل شناسنامه ای ايرانی الاصل و تابع ايران
وانمود ساخت، اما در اين كه وی در عمل هم از چنين صفاتی
برخوردار باشد ترديدهای جدی وجود دارد. باز هم به نظر می رسد
شورای نگهبان شرط ايرانی الاصل بودن را بايد به طور جدی نسبت
به وی مورد مطالعه و كنكاش قرار دهد.
3. لاريجانی، طی يك فرايند كاملا ضد دموكراتيك، به شكل دستوری
و آمرانه و از بالا به پايين انتخاب شد، به نحوی كه حتی كاربرد
مفهوم انتخاب در اين مورد كاملا بی جا به نظر می رسد. در واقع
اصلا انتخابی در كار نبود. اين يك تصميم از قبل گرفته شده توسط
عده ای معدود بود كه به هر نحو ممكن بايد به مرحله اجرا در می
آمد و ديگران بايد از آن تمكين می كردند! مثلا در نظر سنجی كه
در همايش گامی ديگر از حدود هزار نفر چهره های جناح راست به
عمل آمده بود، اين ولايتی بود كه بيشترين رای را آورده بود و
نه لاريجانی اما سران ارزش گرا و اصول گرا!! بدروغ اعلام كردند
كه لاريجانی رتبه اول را دارد! اين رويكرد فريب آميز را همچنان
می توان در موضع گيری های آنان مشاهده كرد. بنابراين لاريجانی
با خدعه و نيرنگ (كه يك سنت رفتاری انگليسی است) توانست ولايتی
را كنار بزند و البته ثمراتش را خيلی خوب مشاهده می كند!
4. لاريجانی مجبور است ستادهای انتخاباتی شورای سابق را با
كمك مالی كميته امداد راه
اندازی كند و اين يك نقطه ضعف اساسی است كه شعارهايی مانند
مبارزه با فساد و تبعيض و عدالت را از جانب وی بی معنا می
سازد. در صورت انتخاب لاريجانی مردم كمترين اميدی نسبت به رفع
فقر و فساد نمی توانند داشته باشند و از اين رو پر بيراه نيست
دولت وی را دولت نااميدی بناميم!
5. لاريجانی در دوران تصدی صدا و سيما يك پرونده
فساد 525 ميليارد تومانی را
به يادگار گذاشته كه بيش از هر چيز بايد در مورد آن توضيح كرد.
اين كه قوه قضاييه اين پرونده را بايگانی كرده است توضيح قانع
كننده ای برای افكار عمومی نيست و بالاخره بايد توضيح دهد كه
چه بر سر اين مبلغ كلان امده است!!
6. لاريجانی، از جهت سلامت جسمانی
بايد مورد معاينه (توسط يك هيات پزشكی بی طرف) قرار
گرفته و به سوالات افكار عمومی در اين زمينه پاسخ داده شود.
مساله سلامت جسمانی، موضوعی نيست كه بتوان براحتی از كنار آن
گذشت.
با اين تفاصيل و وضعيت وخيم و نامناسب لاريجانی، تنها دليلی كه
اصرار نامعقول سران جناح راست (ناطق نوری، حبيب الله
عسگراولادی ومحمد رضا باهنر) را در حمايت از وی می تواند توضيح
دهد مسايل شخصی آنان با هاشمی است. آنان دليل شكست خود در دوم
خرداد را خطبه نماز جمعه هاشمی می دانند و دقيقا به اين دليل
ولايتی را انتخاب نكردند، چرا كه ولايتی روابط نزديك و صميمانه
با هاشمی دارد. آنان می خواهند به هر قيمتی، انتقام شخصی خود
را از هاشمی بگيرند و دقيقا به اين دليل است كه جناح راست را
وادار به خودزنی سياسی ساخته اند. |