كردستان كوههايی سرخ دارد
با كودكانی كه تقدير!
فقير به دنيايشان میآورد.
گيلان جنگلهايی سرخ دارد
با پدرانی كه اعتياد
مادرانی كه گريان
جوانانیبیكار
بابا حكم دارد
ديگر حرفی نمی زند
مادر ديوانه شد
اين خانه ما نيست
درس میخوانيم، مردن را
از دانشگاه بيرونمان میكنند
در گورستان كاه!
نبايد بلند بلند هم خنديد
درز میگيريم ماندن را
بر مرزها به دارمان میزنند
اين همه مغز را
هيچ كجا جا نمی دهند!
سيستان نان ندارد
دختران لاغر را
هيچ آهن ربايی جذب نمی كند
جز هرزگان خليج...
هرمزگان وبا دارد
قاچاق میكنند جان را
تا تنی شايد به كارآيد
چه زيبا وبا میآوريم
بر قبرها
به نوبت ايستاده ايم و عجول
ايران مرده است
از بس جان ندارد...
بس كنيد مردگان، بس كنيد
ديگر توان ندارد
هرشب ستاره ای به زمين میكشند و باز...
هر شب ستارهای به زمين میكشند و باز...
اين سرخی غروب
سر سحر شدن ندارد
و باز
شب سرنرسيده؛ ستارهای ...
لنگرود ـ شهريور 1384
|