علی افشاری دبير اسبق دفتر تحكيم وحدت و از شركت كنندگان در
كنفرانس برلين را يكبار ديگر احضار كرده اند تا محاكمه شود.
اين آغاز دفتر جديدی است كه با دولت احمدی نژاد گشوده میشود:
محاكمه اصلاح طلبان و فعالان سياسی كه پرونده های آنها در
دوران بازداشت های غير قانونی و اعترافات زير شكنجه تشكيل شده
است و حالا با بسته شدن كامل فضای سياسی- مطبوعاتی زمان گرفتن
گلوی آنها در دادگاه ها فرا رسيده است!
علی افشاری در آستانه اين محاكمه نامه افشاگرانه از در باره
دوران بازداشت و زندان خود نوشته است، كه بدون لحظه ای شك و
ترديد آنچه كه اكنون بر عبدالفتاح سلطانی وكيل خانواده زهرا
كاظمی میگذرد، همان است كه بر افشاری گذشته و او در نامه اش
بيان كرده است. اين داستان جنايتی است 27 ساله. نه علی افشاری
اولين قربانی آن است و نه عبدالفتاح سلطانی آخرين آن خواهد
بود. اقتدار در جمهوری اسلامی میخواهد همينگونه ادامه يابد!
درمركز دايره ای كه زندان، بازجوئی، سيمای جمهوری اسلامی،
روزنامه كيهان و بيت رهبری و ... درآن قرار دارند، جز همان كه
افشاری مینويسد و پيش از او نيز با شقاوتی بيشتر و بمراتب
بيشتر جريان داشته قرار ندارد. فاجعه اينست: اقتدار بر آن
مبنائی كه افشاری امروز افشاء میكند، سحابی پريروز كرد،
قاضيان ديروز كرد، ملكی و اميرانتظام پيش از آنها كردند، برخی
رهبران حزب توده ايران نوشتند و....
نامه افشاری را بخوانيد:
به نام هستی بخش
رياست محترم قوه قضائيه
جناب آقای آيت الله شاهرودي
با سلام و احترام
اينجانب علی افشاری، در آذرماه سال 1379 با دستور قاضی شعبه 26
دادگاه انقلاب اسلامی تهران بدون تفهيم اتهام و دلايل آن
بازداشت و به همراه آقای مهندس عزت الله سحابی روانه زندان
اوين شدم . موضوع اوليه اتهام، به سخنرانی اينجانب در ميتينگ"
اعتراض به شكل گيری انسداد سياسی” در دانشگاه اميركبير مورخ
6/9/1379 با عناوين تبليغ عليه نظام، تشويش اذهان عمومی و
توهين به رهبری اختصاص داشت. پس از گذراندن قريب به 8 روزدر
بخش عمومی زندان اوين به بند انفرادی 240 زندان اوين منتقل شدم
و بازجويی امنيتی آغاز شد كه از همان ابتدا با فحاشی، توهين و
برخوردهای اجباری همراه بود. پس از يك هفته بازجويی پيوسته و
توام با بیخوابی و ايستادن های ممتد مقابل ديوار و تهديد به
انواع و اقسام شكنجه، به دليل عدم پذيرش خواست بازجويان در
قبول اتهام براندازی ، پس گرفتن سخنان اعلام شده در سخنرانی
فوق الاشاره ، معذرت خواهی از رهبری
و رياست قوه قضائيه و پاسخگويی به سئوالات خارج از
چهارچوب موضوع بازداشت ، پس از 24 ساعت بيخوابی در حالی كه در
صندلی عقب ماشين خوابانده شدم و چشم بند به چشم ، در داخل پتو
پيچيده شدم به مكانی كه به قول بازجويان "تاريكخانه
اشباح " بود و بعدها فهميدم بازداشتگاه 59 سپاه
پاسداران است ، منتقل شدم. در همان شب انتقال مورد ضرب و شتم و
فحاشی از سوی چند نفر قرار گرفتم و مجبور شدم بر خلاف حقوق و
تمايلم به پاسخگويی در باره موارد خارج از موضوع بازداشت
بپردازم. از اين زمان به بعد شدت و عمق فشارها ی جسمانی و
روانی ، محروميتها ،خلا عاطفی و ايزولگی به تدريج و به صورت
مستمر، چنان فزونی يافت كه پس از يك ماه ايستادگی ناگاه
مقاومتم شكست و شخصيتم را فروريختند و چونان كودكی كه در فضايی
غريبه قرار گرفته است از فضای گذشته ام گسسته و تبديل به
موجودی مصلوب الاختيار و فاقداراده شدم كه چون
مومی در دستان بازجو بود و
بازجو در موقعيتی مسلط قرار گرفت . در اين وضعيت بحرانی همچون
بيمار روانی سير معكوس اجتماعی شدن را طی كردم و روز به روز
فاصله بيشتری با شخصيت قبليم پيدا كردم . وضعيتم بگونه ای بود
كه توان مخالفت و ايستادگی در برابر بازجو را نداشتم و تنها
توانم معطوف به كاستن از شدت و ابعاد خواسته های بازجو بود.
خواست بازجويان در اين دوره ، ابتدا عينيت بخشی به سناريوها و
ذهنيت های آنان در مورد پرونده های ملی نظير كوی دانشگاه ،
حادثه خرم آباد ، عملكرد دفتر تحكيم وحدت و جنبش دانشجويی
وتلاش برای اخذ اعترافات مورد نظر در مورد اصلاح طلبان و
جريانات سياسی رقيب و پاسخگويی به سئوالات از طريق فشار ،
اغفال و تلقين بر اساس طرح های از پيش تعيين شده بود، اما پس
از خودداری نهايی اينجانب در يك دوره پرفراز و نشيب 45 روزه كه
در اوج فشارها و محروميتها قرار داشتم ، به انجام مصاحبه
ويدئويی عليه مواضع قبلی خودم و اعلام مواضع توبه آميز تغيير
يافت و اينجانب نيز به ناچار تن به انجام مصاحبه دادم تا مجبور
به اعتراف دروغ عليه ديگران و روايت كژتابانه وقايع مهم ملی و
جنبش دانشجويی در چارچوب تصورات غير واقعی تيم بازجويی نشوم .
اما در همان شرايط شرط كردم كه مصاحبه جنبه تحليلی داشته باشد
و جنبه خبررسانی و افشاگرانه پيدا نكند . روال انجام مصاحبه
اجباری بدينترتيب بود كه نخست محورها از سوی سربازجو ديكته شد
و پس از چانه زدن با بازجو ، متن اوليه مصاحبه با اعمال نظر
تيم بازجويی تدوين شد و سه مصاحبه ويدئويی در داخل محيط
بازداشتگاه با حضور تيم بازجويی صورت گرفت . فيلمها برای تيم
كارشناسی ارسال شد و مجدداٌ بر اساس نظر كارشناسان و تغييرات
آنها بر روی متن های پياده شده مصاحبه ها ، متنی جديد تهيه گشت
و در اختيار اينجانب قرار گرفت تا آن را حفظ كنم و پس از يك
روز تمرين به مكانی در داخل پادگان عشرت آباد منتقل شدم كه
قرار بود مصاحبه ای ويدئويی با يك تيم فيلمبرداری حرفه ای صورت
گيرد ، كه ناگاه و بدون هيچگونه پيش زمينه قبلی با خبرنگار و
تيم فيلمبرداری صدا و سيما مواجه شدم . اشارات بازجو نشان از
آن داشت كه نبايد واكنشی نشان دهم و از آنجاييكه من از حق "خود
بودن" بعنوان بديهی ترين حق يك انسان محروم بوده و اراده مستقل
خودم را از دست داده بودم و از اذيت و آزار جهت تحميل اعتراف
دروغ بر روی ديگران هراس داشتم ، ناچار تسليم شدم . اما روال
آن مصاحبه به اصطلاح داوطلبانه كه در ظاهر بنا به درخواست
اينجانب صورت گرفت ، خود حكايت تلخ ديگری است كه نشان میدهد
منافع گروهی و اميال قدرت طلبانه برای ذبح حقيقت و تحريف
واقعيت ، هيچ مرزی را نمی شناسد. ابتدا شخص بازجو در حضور
مصاحبه گر و تيم فيلم برداری صدا و سيما بر روی صندلی مصاحبه
كننده نشست و من در حالی كه روبروی او قرار داشتم و نگاهم به
دوربين صدا و سيما بود ، متن مكتوب آورده شده از بازداشتگاه را
از حفظ به صورت پيوسته و يكسره بدون هيچگونه سئوال و جوابی
خواندم . البته در حين خواندن نيم نگاهی نيز به متن مكتوب
داشتم. كل اين مصاحبه در يك كاست نيم ساعته به صورت مجزا
فيلمبرداری شد . بازجو اعلام كرد كه اين فيلم را برای تيم
بازجويی و پاره ای مقامات میخواهد و ارتباطی با مصاحبه
تلويزيونی ندارد. سپس مصاحبه كننده صدا و سيما ( آقای فلاح )
بر روی صندلی نشست و در چهارچوب متن از پيش تعيين شده سئوالاتی
را مطرح كرده و من نيز پاسخهای مد نظر بازجويان را ارائه كردم
كه به مدت بيش از يك ساعت در كاست های جداگانه تصويری ضبط شد .
در واقع كلماتی كه از زبان من در اين مصاحبه و مصاحبه های
ويدئويی قبلی جاری شد ، هيچيك سخنان من نبود ، بلكه اراده و
خواست تيم بازجويی بود كه در اثر فشارهای سنگين وارده، از زبان
من بيان میگشت . اين مصاحبه به صورت يك فيلم ساختگی بود كه
نقش من بازيگری در جايگاه مصاحبه شونده بود و تيم بازجويی
كارگردانی آن را بر عهده داشت . اما متاسفانه در حالی كه قاضی
پرونده به شكلی صريح اعلام كرده بود كه اين مصاحبه داخلی است و
در رسانه ها ی عمومی پخش نمی شود . بر خلاف توافقات صورت
گرفته ، مصاحبه به صورت گزينشی و با مونتاژ فيلم پرشده در حضور
بازجو و فيلم مصاحبه با خبرنگار صدا و سيما در بخشهای خبری
صداوسيما پخش شد.
در اين دوران چند نامه توبه آميز نيز از اينجانب خطاب به قاضی
پرونده ، رئيس قوه قضائيه و شورای عمومی دفتر تحكيم وحدت گرفته
شد كه روال آن مطابق متن مصاحبه به صورت تحميلی و ديكته شده از
تيم بازجويی بود كه هيچكدام عقايد و ديدگاههای من نبود بلكه
نمايانگر شخصيتی بود كه در جريان بازجويی اجباری از من ساخته
شده بود . البته نامه های فوق منتشر نگشت. همچنين در اين دوران
، اجبار و فشار بسياری بر من وارد شد تا در چهارچوب القائات و
ذهنيت بازجويان اطلاعاتی در خصوص فعالين اصلاح طلب و دانشجويی
درقالب فرمهای تك نويسی بنويسم . سرانجام به لطف پروردگار در
حالی كه به شدت به لحاظ روحی به هم ريخته و پريشان بودم و حتی
چند بار تا آستانه خودكشی با سيم برق رفتم ، در نيمه دوم خرداد
ماه سال 80 در آن شرايط دشوار شخصيت به هم ريخته خود را در
داخل بازداشتگاه بازيافتم و شخصيت واقعی و پيش از بازداشتم
دوباره نمايان گشت . و در مقابل برنامه بازجويان ايستادم و از
انجام خواسته های آنان سرباز زدم و در اولين فرصت تمامی موارد
خلاف و اعترافات دروغ را به اطلاع قاضی پرونده رساندم و در
اولين ملاقات با خانواده مختصری از اجحافات صورت گرفته را جهت
روشنگری به اطلاع افكار عمومی رساندم . مجدداٌ دوباره فشارها و
تهديدها آغاز شد و مرا تهديد كردند كه تا چند سال به صورت
انفرادی در بازداشتگاه 59 خواهم ماند و به حبسی طويل المدت بيش
از 15 سال محكوم خواهد شد . امكان دفاع در فضای افكار عمومی
پيدا نخواهم كرد و قس عليهذا و مرتباٌ عنوان میكردند كه قاضی
و دادگاه در اين پرونده نقشی ندارند وآنها تعيين كننده نهايی و
اصلی سرنوشت پرونده میباشند .در تيرماه سال 80 قرار بازداشتم
تبديل به وثيقه 200 ميليون تومانی شد و علی رغم آنكه خانواده
من در مرداد ماه سال 80 تمامی وجه وثيقه را با اخذ تاييديه
كارشناسی دادگستری به صورت سندهای ملكی تاديه نمودند ، بدون
تفهيم اتهام جديدی تا آذرماه سال 80 در بازداشتگاه 59 در سلول
انفرادی بسر بردم كه در سه ماه آخر آن هيچگونه بازجويی صورت
نگرفت . در مجموع اهم مصاديق اذيت و آزار جسمانی و روانی در
اين دوران بازداشت 356 روزه بشرح زير میباشد :
·
328 روز حبس انفرادی كه 128 روز آن در سلول انفرادی به ابعاد
3/1 * 2 متر و 200 روز در سلول به ابعاد 3 * 6 متر گذشت .
·
حضور در بازداشتگاه های امنيتی و نظامی با رده حفاظتی بالا
·
حضور در بازداشتگاه حفاظت اطلاعات وزارت دفاع در جنب فرودگاه
مهر آباد كه سلول های آن در نزديكی فرودگاه قرار دارد و صدای
ناهنجار و گوشخراش نشست و برخاست پيوسته و لاينقطع هواپيما
جايی برای آرامش باقی نمی گذارد .
·
ضرب و شتم با چشمان بسته و فحاشی و توهين های بسيار و زننده
·
بی خوابيهای مداوم و گسترده بگونه ای كه يك مورد آن 4 روز
مداوم بود
·
تهديد مكرر به اعدام و صحنه سازی و برقراری مقدمات اعدام
مصنوعی و تلاش برای وادار كردن به نوشتن وصيت نامه
·
نگاه داشتن ايستاده به روی ديوار به صورت طويل المدت
·
تهديد به انواع و اقسام شكنجه همراه با فرياد های گوشخراش به
صورت متوالی در گوشهای اينجانب كه برخی از آنها متضمن فشارهای
جنسی بود .
·
تهديد به بازداشت اعضای خانواده و دوستان
·
محروميت عاطفی و حسی و ممانعت از برقراری ارتباط موثر و آزاد
با خانواده و وكيل
·
بی خبری و محروميت از كتاب و روزنامه به مدت 8 ماه و محروميت
مطلق از تلوزيون ، راديو و مطبوعات اصلاح طلب
·
بستن چشم بند در تمام دوران حضور در بازداشتگاه
·
بردن پای تخت به منظور زدن كابل و برقراری مقدمات آن
·
فشارهای روانی گسترده
·
قرار گرفتن در معرض سرما بگونه ای كه عمدتاٌ در فصل زمستان
شبها در اتاقی سرد قرار داشتم
·
شرايط بهداشتی نامناسب
·
محروميت از مكالمات تلفنی آزاد و محدوديت تماس تلفنی در حضور
بازجو
·
محدوديت و محروميت در استفاده از هواخوری بگونه ای كه در طول 4
ماه نخست حبس ،روزانه 5 دقيقه در حياط كوچك بازداشتگاه با چشم
بند امكان هواخوری داشتم .
·
فريب و دروغپردازی جهت وارونه نشان دادن مسائل و فضای سياسی
كشور و جنبش دانشجويي
·
انتقال اخبار كذب و دروغ به نقل از دوستان و فعالين سياسی
اصلاح طلب
·
انتقال بوسيله آمبولانس (كه در برخی موارد روی برانكارد قرار
میگرفتم ) از بازداشتگاه به دادگاه
·
بازجويی نامحدود در تمامی حوزه ها و خارج از موضوع بازداشت
پس از آزادی با وثيقه 200 ميليون تومانی از طريق مصاحبه
مطبوعاتی و نامه نگاری به مسئولين بلند پايه نظام و پيگيريهای
حقوقی به آگاهی بخشی پيرامون مسائل دوران بازداشت و مطالبه
حقوق تضييع شده پرداختم ولی متاسفانه پاسخی دريافت نكردم و در
عوض دو سال ديگر به ناحق ، تحت اتهامات بیاساس به زندان
افكنده شدم و تاوان ايستادگی بر روی مواضع و حقوق انسانی خود
را پس دادم .
آقای شاهرودی
آنچه در اين پرونده بر من گذشت ، آئينه تمام عيار تخلفاتی است
كه جنابعالی چندی پيش برای دستگاه قضايی برشمرديد و تا زمانی
كه عاملين و صحنه گردانان اين تخلفات به سزای اعمال غير انسانی
و غير شرعی خود نرسند ، نمی توان به انجام اصلاح واقعی در
دستگاه قضايی اميد داشت .
اينك پس از گذشت افزون بر 55 ماه از تشكيل پرونده و 44 ماه از
آزادی با قيد وثيقه 200 ميليون تومانی ، روز سه شنبه مورخ
1/6/1384 بعنوان زمان برگزاری دادگاه اينجانب ابلاغ شده است.
حال با عنايت به توضيحات فوق الذكر و سياسی بودن ماهيت اتهامات
وارده ، التزام به فرايند دادرسی عادلانه ، اعلاميه جهانی حقوق
بشر ، موازين دينی و حقوق من بعنوان يك انسان حكم میكند مطابق
اصل 168 قانون اساسی دادگاه اينجانب به صورت علنی و با حضور
هيئت منصفه برگزار گردد . از آنجائيكه مصاحبه ويدئويی ساختگی
گرفته شده از اينجانب در دوران بازداشت، در بخشهای خبری پر
بيننده صدا و سيما با پوشش تبليغاتی گسترده پخش شده است ، از
اين رو موجبی برای مخالفت با علنی شدن دادگاه به دلايل امنيتی
وجود ندارد . وقتی طرح مطالب توضيحی و به اصطلاح روشنگرانه
پيرامون اعمال مخل امنيت كشور ( به زعم آقايان ) در رسانه های
خبری در دوران بازداشت مشكل امنيتی ندارد به طريق اولی اطلاع
افكار عمومی و رسانه های عمومی از مطالب مطروحه در دادگاه ,
دفاعيات طرح شده در خصوص بیاساسی اتهامات و مفاد مصاحبه به
منظور سنجش ميزان واقعيت اتهامات وارده نيز خالی از تبعات
امنيتی است .
ترديدی نيست كه برگزاری دادگاه صالح علنی ، مناسبترين راهكار
برای داوری درست افكار عمومی و فعالين دانشجويی پيرامون وقايع
رخ داده در اين پرونده و حواشی آن بعنوان فرازی از تاريخ معاصر
و نحوه برخورد قضايی و امنيتی با يك فعال دانشجويی میباشد .
كيفيت برگزاری دادگاه اينجانب میتواند آزمون ديگری برای سنجش
اصلاحات ادعايی در دستگاه قضايی و ميزان جامه عمل پوشيدن
قانون شهروندی باشد. به اين لحاظ مصرانه خواهان برگزاری دادگاه
به صورت علنی و بر اساس مقتضيات فرايند دادرسی عادلانه میباشم
.
و من الله التوفيق
علی افشاري
24/5/1384 |