خيلىها نمى دانند سراينده بسيارى از
معروف ترين و ماندگارترين سرودهاى انقلابى
سال
۵۷
شاعر لب دوخته روزگار
استبداد زده ايران "فرخى
يزدى"
است.
مدير و سردبير روزنامه
«طوفان».
گفته میشود
روزنامه طوفان، از مهم ترين و پرفروش ترين
روزنامههاى آن زمان ايران بود. همدم او
ديوان
شعر شاعر زندانى و در بند، مسعود سعدسلمان
بود و برانگيزاننده اش، بيدادهاى
زمانه...
براى فرخى سوسياليسم انقلابى،
آرمان بود.
در واقع با اشعار و قلم فرخى بود كه براى
نخستين بار ادبيات سوسياليستى وارد منظومه
انديشه جامعه
ايران
شد. عضويت در حزب عدالت و همنشينى با
كسانى همچون امين زاده و سلطان زاده،
كه همگی از رهبران اوليه حزب كمونيست
ايران و كوشندگان جنبش دمكراتيك جنگل
بودند
روح فرخى را براى
ابد
با انديشه كارگرى، انقلابی و سوسياليسم
پيوند زد.
فرخى در جشن دهمين سالگرد انقلاب اكتبر در
سال
۱۹۲۷
ميلادى بنا به دعوت دولت اتحاد جماهير
شوروى
همراه يك هيات در اين جشن شركت كرد.
پس
از بازگشت به ايران سفرنامه خود را در
روزنامه طوفان نوشت و چون مقالاتش بر خلاف
تمايل دولت بود روزنامه اش توقيف و
سفرنامه اش ناتمام ماند.
با سركوب رضاخانی
فرخى
تن به مهاجرت سپرد و به آلمان رفت و در
برلين مستقر
شد.
مدتى در روزنامه در تبعيد پيكار قلم زد تا
سكوت را بشكند. بعد از مدتى رسماً به او
اجازه داده شد كه به تهران بازگردد ولى
كمى بعد از آن به اتهام توهين به خانواده
سلطنتى دستگير شد و به زندان افتاد و
سرانجام در
۲۵
مهرماه سال
۱۳۱۸
شمسى به دستور رضاشاه در زندان شهربانى با
آمپول
هوا كشته شد.
هنوزهيچ كس
از مزار
او
اطلاع دقيقى ندارد. شايد حكومت زمانه
مى پنداشت با پنهان ماندن جسد مرده شاعر
انقلابى
نام و نقش او را هم میتوان پنهان كرد.
پوچی اين پندار را در سرودهای انقلاب 57
بايد جستجو كرد. فرخی با انقلاب زنده شد و
با آزادی زنده میماند.
يكى
از زيباترين و تاثيرگذارترين سرودههاى
فرخى درباره آزادى
و ستيز با ارتجاع دينی كه در ادبيات معاصر
ايران فراموش نشدنی است چنين
است:
قسم به عزت و قدر و مقام آزادى
كه روح بخش جهان است نام آزادى
به روزگار، قيامت به پا شود آن روز
كنند رنجبران چون قيام آزادى
اگر خداى به من فرصتى دهد يك روز
كشم ز مرتجعين انتقام آزادى. |