خوش به حال آدم
كه تنها عاشق روی زمين بود
بی هراس از ترس از دست دادن معشوقش
نه كسی بود كه وقت نبودنش , سد راه حوا شود و متلكی به او
بگويد، نه تلفن داشت كه نيمه شب مزاحمی زنگ بزند و فوت كند و
بعد او برود توی فكر كه نكند اين , فلانی باشد كه چشمش دنبال
حوا بود، نه پول داشت , كه بترسد حوا , هر روز از او مدهای
جديد لباس زير و رو را بخواهد
نه دختر ديگری بود كه با ديدنش, دلش يك جوری بشود، نه مرد
ديگری كه با ديدنش, به حوا بگويد: روسريتو درس كن !
نه آن موفع لوازم آرايشی بود كه وقت بوسيدن حوا, صورتش چرب و
رنگی شود و رويش نشود به حوا بگويد:- نمی شه اينقد خود تو
چسان فسان نكنی, بابا تو رو همينطوری ساده بيشتر میخواستمت.
نه ماهواره بود, كه بترسد حوا با ديدن فيلم هايش هوايی شود.
خوش به حال حوا
كه معشوق ترين, معشوق آدم بود
نه ترسی از آمدن هوو داشت
نه ترسی از بالا زدن رگ تعصب همسر
برگ مويی كفايتش میكرد و گاهی شايد گردن بندی از صدف, تنها
زينتش بود
نه حسود بود كه چرا زن فلانی نشدم, كه بچه پولدار بود. مردش,
تمامی دارايی اش بود, و عشقش.
كه بیگمان حتی اگر يك نفر مرد ديگر روی زمين بود,
خدا را چه ديدی ؟
شايد ... چه ميدانم !
غصه اندامش را نمی خورد, كه مبادا دور كمرم فلان سانت از دور
كمر فلانی بيشتر شود
كه فلانی ای نبود برای مقايسه اش
نه آينه ای بود كه دماغش را ببيند در آن و دلش هوس كند برای
سربالا كردنش برود جراحی پلاستيك و نه دانشگاهی بود كه دانشجو
شود و اونتو از راه بدرش كنند !
تنها مردی كه ديده بود, آدم بود و بالاجبار , آدم , تنها كسی
بود كه ديده بود..
بيچاره من كه گاهی گم میشوم بين اينهمه آدم,
يادم میرود هويتم، يادم میرود آدم بودنم.
بيچاره تو كه مانده ای دودل كه من يا فلانی يا فلانی ديگر و
.... هزاران نقطه
تازه اخرش, من گم میشوم و تو يكنفر ديگر را,عوضی جای من پيدا
میكنی و بعد من, يكنفر ديگر را جای تو
و بعد از طی مسير ها و مسيرهاو روزها و سالها
و عوض كردن های پی در پی باز هم را كه میيابيم تازه میفهميم
كه
آنطور كه بايد, همديگر را دوست نداريم و بايد, از هم جدا شويم
و بعد تو بين اينهمه آدم ؟؟!!
ميگردی دنبال يك آدم ؟؟!! و من بين اينهمه حوا ؟؟!! دنبال يك
هوا !! مسخره اس نه ؟
گوشم را میگيرم و چشمم را و آرام میروم يك گوشه
يواشكی زمزمه میكنم :- كاشكی من آدم بودم, تو هم حوا
هيشكی بين ما نبود,
به جزخدا...
( وبلاگ خاكسترگل سرخ) |