ايران

www.peiknet.com

   پيك نت

 
صفحه اول پیوندهای پیک بايگانی پيک  

infos@peiknet.com

 
 
 

سردار ذوالقدر فرمان مستقيم از رهبر دارد
لباس پلنگی ها
سرو دست كارگران بابلسر را
 شكستند و چشم درآوردند
روزهای ديدار مردمی رهبر، آنها از لباس پلنگی در می آيند و چفيه عربی روی شانه
می اندازند و برای حزب الله لبنان و مردم آواره فلسطين اشك تمساح می ريزند.

 
 
 
 

 

در ذيل مصاحبه" ايلنا" , با چند تن از مجروحين اين حادثه‌ را می‌خوانيد:

سركوب خونين كارگران بيكار، اخراجی، بی حقوق و معترض فرش البرز بابلسر، بی شباهت به يورش به كارگران اعتصابی شركت واحد اتوبوسرانی تهران نبود، نه تنها بی شباهت به آن يورش نبود، بلكه از تجربه آن يورش برای سركوب كارگران فرش البرز بابلسر نيز استفاده كردند. با كارگران گرسنه آن كردند كه بخش اندكی از آن را در ادامه و از زبان كارگران می خوانيد. اينها را خدمت رهبر و فرمانده كل قوا نمی برند تا از ايشان بپرسند "لباس پلنگی” ها را چرا سردار ذوالقدر به جان ما انداخت؟ جنابعالی پس از قريب 10 سال اختيار نيروی انتظامی را دادی به سردار ذوالقدر قائم مقام وزير كشور دولت امام زمانی احمدی نژاد كه با كارگران طالب حقوقشان چنين كنند؟ با مردم آذربايجان چنان كنند؟ با تجمع زنان خواهان حقوشان آن كنند و در بازداشتگاه اختصاصی با دانشجويان و سياسيون اين كنند؟

نزد رهبر اينها را نمی برند. بسيجی ها و لباس پلنگی هائی كه از جلد پلنگ در آمده و چفيه عربی به شانه انداخته اند را می برند تا رهبر تكليف جهان اسلام و لبنان را برايشان روشن كند!

بخوانيد:

"حسين محسن پور" يكی از كارگران شاغل در فرش البرز بابلسر با بيش از 15 سال سابقه پيرامون اين حادثه می‌‏گويد : يك هفته قبل از عصر شنبه مورد نظر , روز جمعه 40 نفر از كارگران اين واحد كه پی‌‏گير مسايل كارخانه كارگران بوديم , به فرمانداری دعوت شديم؛ آنجا در مورد وضعيت واحد با مالك ( صاحب ) شركت صحبت كرديم و به ما گفتند كه شنبه هفته آينده ( شنبه روز درگيری) كارخانه بازگشايی می شود و كارگران سر كار خود خواهند رفت . در اين جلسه يكی از مسوولان امنيتی بابلسر گفت‌‏: ما صداقت داريم؛ اگر كارخانه تا روز شنبه آغاز بكار نكرد , مقابل شهربانی روی زمين زير پای كارگران می‌‏خوابم !

همان روز گفتند كه پنج‌‏شنبه، آخرين هماهنگی‌‏ها در مورد شركت و كارگران به عمل می‌‏آيد .
روز شنبه 40 تا 50 نفر به فرمانداری رفتيم تا خبر بگيريم , اما نمی‌‏دانستيم كه ماموران ضد شورش در انتظار ما هستند و با باتوم و گاز اشك‌‏آور از زن و بچه ما استقبال خواهند كرد !

آنان پير و جوان و زن و مرد را به باد كتك گرفتند و از گاز اشك‌‏آور استفاده می كردند گويا ما انسان نيستيم و حق فرياد زدن و تظلم‌‏خواهی نداريم ! نمی‌‏دانيم اينان از كجا آمده بودند؛ نيروی انتظامی بودند يا سپاهي, اما لباس پلنگی بر تن داشتند .  عده‌‏ای از ما به اداره كار رفته بودند تا قضيه را پی‌‏گيری كنند و جمعی هم به فرمانداری آمده بوديم نمی دانم كه چه شد , اما به يكباره بر سرمان ريختند تعدادشان زياد بود , فكر می كنم كه 400 - 500 نفری بودند !  گويا فرمانداری از روز پنج‌‏شنبه نيروهای ضد شورش را خبر كرده بود و آنان در شهر مستقر بودند ما خبر نداشتيم .

"حسين" با اشاره به گفته‌‏های فرماندار جديد كه از 5 ماه پيش به اين سمت منصوب شده , گفت‌‏: ايشان گفتند كه اگر كار بچه‌‏های فرش البرز را درست نكنم، به درد" لای جرز ديوار" می خورم؛ حاضرم كه دست بر قرآن بگذارم و بگويم كه فرماندار اين حرف را زده آيا خود فرماندار هم قسم می خوره كه اين كار را كرده !

اين كارگر می گويد : اول گاز‌‏ اشك‌‏اور زدند و بعد هم با باتوم افتادند به جان كارگران و خانواده‌‏هايشان و ما را داخل مينی‌‏بوس ريختند و روانه پاسگاه كردند .

عده‌‏ای از ما را در اداره كار كتك زده و آورده بودند و عده‌‏ای را هم در فرمانداری مورد لطف و محبت خود قرار داده بودند! اگر ديگران مفهوم مهر ورزی دولت را متوجه نشده اند، ما خيلی خوب درك كرديم؟!

"حسين" می‌‏گويد : دست همسرم شكسته و الان در داخل گچ است و خودم نيز از ناحيه گوش راست آسيب ديده ام و شنوايی‌‏ام كم شده است‌‏! او می گويد : 2 روز است كه آزاد شده‌‏ام ( مصاحبه روز پنج‌‏شنبه انجام شده است ) ،43 نفر را به پاسگاه بردند كه 37 نفرشان كارگر بودند؛ تا امروز (پنج‌‏شنبه) هم با تعهد آزاد شده‌‏اند و 15 نفر همچنان در بازداشت هستند كه وضعيت آنان نيز بزودی مشخص می‌‏شود .

حسين از خبر معاونت اجتماعی نيروی انتظامی مازندران در خصوص عدم درگيری با كارگران اظهار شگفتی كرده و می‌‏گويد : دروغ می‌‏گويند؛ آنان لباس پلنگی بر تن داشتند و حسابی ما را كتك زدند. .
"نژاد اسماعيلی” نگهبان كارخانه فرش البرز بابلسر است؛ او می‌‏گويد : روز شنبه (حادثه ) به شركت رفتم ماشين را در پاركينگ گذاشتم حدود 20 نفر به شركت آمده بودند كه يك هو دهها نفر از ماموران آنجا آمدند و تمامی كارگران حاضر را دستگير و بردند .

ساعت 5/8 صبح به كارخانه آمديم و 10 دقيقه بعد نيروهای انتظامی سر رسيدند و با ما برخورد كردند . قرار نبود كه با ما چنين كنند ما با هماهنگی فرمانداری آمده بوديم آخر , چند روز قبلش هم تلويزيون محلی از بازگشايی مجدد كارخانه و حل مشكلات كارگران خبر داده بود و فرماندار قول 100 درصدی برای بازگشايی كارخانه و حل مشكلات واحد !

 نمی دانم چه دستوری داده بودند كه نيروی انتظامی آمد و همه ما را گرفتند و داخل ماشين كردند و خود وارد كارخانه شدند؛ بعد از دستگيری ما را به كلانتری بابل و بعد هم به اردوگاه ساری كه محل نهگداری معتادان است , بردند و در همين مدت , ماشين من و خودروهای پارك شده در كارخانه را زدند و شكستند و لاستيك خودروها را پاره پاره كردند .

لااقل به خودروی من 500 هزار تومان خسارت وارد كرده اند، در بازداشتگاه علت مراجعه به كارخانه را از ما پرسيدند و گفتيم كه طبق وعده فرماندار آمده ايم؛ سه روز در اردوگاه ساری بوديم و بعد هم انگشت نگاری كردند و با سند آزاد شديم. آنان می گفتند كه شما سياسی هستيد و ما را عامل شورش در شهر معرفی كردند و تعهد گرفتند كه هيچ كاری نكنيم؛ ما گفتيم كه دنبال حق و حقوق خودمان هستيم , سياسی كاری يعنی چه؟ و آنان گفتند كه تعهد بدهيد و برويد!

نيروی انتظامی خبر درگيری و ضرب و شتم كارگران را تكذيب می ‌‏كند , پس شكستگی‌‏های دست و پای كارگران كار كيست نكند كه خودمان دست و پايمان را شكسته‌‏ايم .

از مجموع 20 نفری كه در مقابل كارخانه دستگير شديم , 17 نفر آزاد و سه نفر در بازداشت هستند من هم يك ميليون تومان وثيقه گذاشتم و آمدم بيرون الان هم هيچ‌‏كس پاسخگو نيست !

فرماندار گفته بود كه اگر كار كارگران درست نشود , از روی من عبور كنند آيا آقای فرماندار بر حرف‌‏اشان هستند.

"مهدی رضا زاده" از ديگر كارگران شاغل در اين واحد است كه بالای 15 سال سابقه كار دارد؛ او می گويد : 18 ماه است كه حقوق نمی گيريم و بايد با بدبختی و قرض گرفتن از اين و آن بسازيم و خفه خون بگيريم چون كارگريم ؟ چندی پيش "مطهری” مدير عامل شركت گفت كه كارگران سالی يك ميليون و 600 هزار تومان بگيرند و تسويه كنند و ما نيز قبول كرديم اين موضوع مربوط به 28/10/84 است؛ 20 روز بعد به استانداری رفتيم و ايشان گفتند كه مدير عامل می‌‏گويد كه می‌‏خواهم كارخانه را فعال و كارگران دوباره كار كنند ما هم گفتيم كه از خدا می خواهيم؛ قول دادند كه كارخانه از 15/1/85 كار خود را آغاز كند پول قرض كرديم گوسفند خريديم و بساط جشن و شادی راه انداختيم چرا كه كارخانه از 15 فروردين باز می‌‏شد و ما سر كارمان می‌‏رفتيم مسوولان هم آمدند كارخانه را تحويل داديم و نگهبان تعيين كردند , دستگاه‌‏ها سرويس شدند و آقای شفقت استاندار نيز قول حل مشكلات‌‏ را دادند و فرماندار جديد گفت : اگر كارتان درست نشود , به درد" جرز لای ديوار" می خورم و همه خوشحال بوديم خوشحال از اينكه سرانجام تيره روزی‌‏های ما تمام می شود .
"مهدی " ارز ماجرای روز شنبه مورد نظر می گويد :‌‏ شنبه صبح 4 تا از نمايندگان ما به فرمانداری می روند تا كارها را پی گيری كنند و همانجا اين افراد را بازداشت می‌‏كنند.

عده‌‏ای در اداره كار و جمعی ديگر در فرمانداری مورد انواع اهانت ها قرار گرفتند و با ضرب و شتم و كتك‌‏كاری روانه پاسگاه می شوند.

مهدی می گويد : تير هوايی هم در كردند با قنداق اسلحه زدند زير چشم من و سرم را شكستند و در حالی كه لباس من خونی شده بود , با باتوم افتادند به جانم؟! در مينی بوس نشسته بوديم كه گاز اشك‌‏آور زدند داخل ماشين و آنجا هم دوباره از ما پذيرايی مفصل كردند! آن قدر خون رفته بود كه در پاسگاه از حال می روم و با اين حال اجازه نمی دهند كه ما را به بهداری ببرند قاضی حكم به بازداشت من می دهد و در زندان بود كه سرم را پانسمان كردند .

او می گويد گناه من و كارگران فرش البرز بابلسر چيست ؟

باور كنيد با فلسطينی‌‏ها اين كار را نكردند كه با ما انجام دادند؛ از قول من بنويسيد كه كارگران گرسنه و شرمنده زن و بچه ها را كتك زدن هنر نيست , اگر هنر داريد , مشكلات مردم را حل كنيد .
و...و كارگری می گفت: در آستانه ماه مهر، مفهوم مهرورزی را خيلی خوب متوجه شديم؟!
وآن يكی گفت: اگر ناموس مردم به گناه بيفتد؛ مسئولش كيست؟!آخر تا كی می توان گفت: صبر كن! ايمان دارد از در بيرون می رود!!