درايران بدليل پيچيدگی رفتاری مردم، كه ناشی از تجربه تاريخی
وزندگی ديرينه ايرانيان در همنشينی با نظام های استبدادی و
ديكتاتوری حاكم می باشد، بازيگران سياسی در هرسطحی و به ويژه
حكومتگران در مقاطع مختلف از تحليل درست و واقعگرايانه شرايط
باز مانده و بگونه ای وارونگی دچار گشته و فريب شرايط را خورده
و می خورند و اين اختصاص به زمان و دوره و گروه خاصی ندارد.
برپايه برداشت من غالب ايرانيان حسابگران بسيار ماهری هستند،
تا آنجا كه بتوانند از حكومت وحكومتگران بار می كشند و خدمت می
طلبند و هر گاه به اين نتيجه برسند كه ديگر به حكومت و
حكومتگران برای بار كشی و خدمت اميدی نيست با تمام توان برای
تغيير حكومت وارد ميدان می شوند كه نگو ونپرس! و وای به روزی
كه دريابند تاريخ مصرف دولت يا گروهی يا فردی تمام شده است. به
يكباره می بينی كه همه طرفدارن ديروز در صف اول مخالفان امروز
قرار گرفته اند! پس از روی كارآمدن دولت احمدی نژاد وحاكميت
يكدست اقندار گرايان بخوبی می توان اين بازی خوردگی را در
گفتار ورفتارسردمداران وحواريون وطرفداران اين جناح مشاهده
كرد. چاپ كتابی با عنوان "معجزه هزاره سوم" يا ادبيات روزمره
ای كه در رسانه های اقتدار گرا با عنوان موج جديد ارزشگرايی
ودينداری در جامعه با انتخاب احمدی نژاد، شاهدی بر اين مدعاست
در حاليكه اينها خود حاكی ازنوعی توهم بيمارگونه است كه افراد
اين جناح بدان دچار گشته اند به اين دلايل:
1 – در همه انتخابات رياست جمهوری پس از انقلاب تنها انتخاباتی
كه بدور دوم كشيده شد انتخابات دور نهم در سال گذشته بود. در
دور اول انتخابات آقای هاشمی رفسنجانی با6159453 رای نفر اول و
آقای احمدی نژاد با 5710354 رای نفر دوم شد(كمتر از
20 در صد آراء ماخوذه). البته
در دور دوم انتخابات ابر و باد و مه و خورشيد و فلك و نيروهای
غيبی ومشهود در نهادهای نظامی وغير نظامی به ياری احمدی نژاد
آمدند و با يك برنامه سراسری تخريب عليه هاشمی توانستند نزديك
به هفده ميليون رای برای ايشان از صندوقها در آورند و ايشان
ريئس جمهور شدند! در بهترين شرايط كه فكر كنيم مولای درز آرای
ايشان نمی رود، ايشان حدود 35 درصد آرای ايرانيان دارای حق رای
را بدست آورده است و در واقع دوسوم
شهروندان ايرانی به ايشان رای نداده اند. حال چگونه می
شود اسم اين واقعه را"معجزه هزاره سوم"و" موج جديد ارزشگرايی
ودينداری” نام نهاد خدا می داند؟ جالب اينكه اين ادبيات از سوی
رسانه ها و افرادی هر روز بكار برده می شود كه هرگز باور به
آرای بالای خاتمی در دو انتخابات هفتم وهشتم رياست جمهوری
نداشته و حتی از بكار بردن لفظ حماسه برای رخداد دوم خرداد76
ابا داشتند. عنوان "معجزه هزاره سوم" برآمده از يك چنين
انتخابات ورايی بيشتر به يك شوخی و طنز شبيه می باشد تا توصيف
واقعيتی در عالم خارج، هرچند كه باورمندان به چنين معجزه ای
خود را بيش از ديگران فريب می دهند.
2 – آقای احمدی نژاد ريئس جمهوری قانونی كشوراست اما او
وحاميانش نبايد فراموش كنند كه با رای اقليت جامعه بر سركار
آمده اند و نمی توانند بنام اكثريت مردم و كل ملت ايران حرف
بزنند و هر اقدام و سياست خود را زير پرچم ملت ايران قلمداد
نمايند! فراموش نمی كنم در انتخابات سال 2000 رياست جمهوری
آمريكا كه بدليل اختلاف آرای نزديك بوش والگور كار به
ديوانعالی كشور آمريكا كشيد و سرانجام بوش به رياست جمهوری
رسيد رسانه های محافظه كار و اقتدارگرا تا مدتها نتايج اين
انتخابات را بدليل اين موضوع و رای پائين بوش سوژه ساخته بودند
و آنرا به عنوان نقص دموكراسی در آمريكا مورد نقد وحمله قرار
می دادند و بوش را نماينده ملت آمريكا نمی دانستند و هنوز هم
نمی دانند! اما هم اينان حالا رای يك سوم رای دهندگان ايرانی
به آقای احمدی نژاد را معجزه هزاره سوم می نامند! ظاهرا از نظر
اينان در آمريكا يك نفر با رای نصف بعلاوه يك آرای ماخوذه رئيس
جمهورشدنش شك و شبهه دارد و آن فرد نمی تواند نماينده وسخنگوی
ملتش باشد اما در ايران رخداد همين اتفاق نه تنها شك و شبهه
ندارد بلكه "معجزه هزاره سوم" هم لقب می گيرد! و ايضا يادم نمی
رود در همه دوران هشت ساله دولت خاتمی با آن رای بالا رسانه
های راست از آن بعضا به عنوان"
ديكتاتوری اكثريت" نام می بردند و به مردم در اين باره
هشدار می دادند اما حالا ديگر مردمسالاری و رای مردم و دولت
كريمه و اسلامی حاكم شده است و لازم به هشدار نسبت به حاكميت
يكدست و" ديكتاتوری اقليت "
نيست و"موج ارزشگرايی ودينداری” در جامعه كار خود را كرده
است!؟ و در حال جهانگيرشدن است!؟
3 – هرچند مدعيان"موج جديد ارزشگرايی ودينداری” تا امروز مشخص
نكرده اند كه منظورشان از اين واژه ها چيست؟ و با چه متر و
معياری می شود حاكم شدن مدعايشان را در جامعه محك زد؟ اما در
پس اين مدعا دو نكته نهفته است: اول اينكه پيش از اين نيز موجی
بوده است و آن موج لابد موج اول ناشی از پيروزی انقلاب اسلامی
به رهبری امام خمينی بوده است. دوم آنكه آن موج رو به افول
رفته يا تمام شده و در پی آن ارزشگرايی ودينداری در جامعه
كمرنگ ورونق شده است و با موج جديد می بايد آنها را دوباره
زنده كرد. به نظرم در بطن ومتن چنين نگاهی اعتراف به شكست وجود
دارد و قطعا می توان پرسيد كه اگر آن موج نتوانسته به تثبيت و
پايداری ارزشها و دينداری در جامعه ايرانی بيانجامد از كجا
معلوم می شود موج دوم می تواند؟ آنهم با اين نيروهايی كه ادعای
سردمداری اين موج را دارند!
4 – اصولگرايان در دولت و مجلس و ديگر نهاد های حاكميتی در
دفاع از عملكردشان مدعی اند كه در پی حاكميت آنها و
رخداد"معجزه هزاره سوم" وضعيت ارزشها و دينداری در جامعه بهتر
شده است و چون متری و شاخصی هم برای اندازه گيری و مقايسه در
اختيار ديگران قرار نمی دهند طبعا در مورد قبول يا ابطال
مدعايشان كاری نمی توان كرد! والبته تكيه بر گزاره های ابطال
نا پذير در عالم سياست و حكومت در ايران بهترين راه حكومتداری
است! اما به نظر می رسد به لحاظ ارزشگرايی ودينداری اگر جامعه
ما يگ گام به عقب نرفته باشد جلو هم نرفته است ، ولی اگر
منظورازموج جديد ارزشگرايی و دينداری اين باشد كه همه مناصب
حكومتی با مواهبش در اختيار مدعيان ارزشگرايی و دينداری
(نيروهای خودی) افتاده و بودجه نهادهای دينی از بودجه دولت
چندين برابر شده است و"دين دولتی” بر "دولت دينی” غلبه يافته،
صد البته صحيح است وبا گذشت زمان اين موج بلند تر هم می شود!
5 – بنظرم تاكنون "معجزه هزاره سوم" هيچ دستاوردی برای زندگی
مادی و معنوی مردم ايران حتی غالب طرفداران اين معجزه نداشته و
جز تنگی نفس برای اكثريت مردم
ببار نياورده است . حتی اگر از وجه معنوی مورد ادعای باور
مندان به معجزه، چون قابل اندازه گيری نيست ، بگذريم و ادعای
آنها را بپذيريم اما در وجه مادی زندگی مردم، كه ملموس و قابل
اندازه گيری است، به قطع و يقين می توان گفت كه هيچ بهبودی در
زندگی مردم حاصل نشده است، و بويژه وضع آن گروه و اقشاری كه
قول داده شده بود نفت به سر سفره هاشان برده شود هنوز منتظرند
سفره شان بوی نفت بگيرد. دردروان پس از انقلاب هيچيك از
نامزدهای رياست جمهوری به اندازه آقای احمدی نژاد شعارها و
وعده های بهبود و رفاه اقتصادی به مردم نداده و از قضای روزگار
هيچ دولتی هم مانند دولت ايشان برخوداراز درآمدسرشار(وحتی
افسانه ای) نفت و شرايط مساعد سياسی واجتماعی و بين المللی
نبوده است و اگر دولت نهم بتواند به يك پنجم اين وعده ها عمل
نمايد الحق لقب "معجزه هزاره سوم" برازنده آن است اما و صد اما
كه اين شعارها و وعده ها هيچ انطباقی با واقعيت و امكانات و
توانايی های اقتصادی ايران نداشته و جز اينكه بر توقعات
وانتظارات مردم دامن زند حاصلی به همراه نخواهد داشت و البته
مردم و بويژه آنهائی كه به احمدی نژاد رای دادند به راستی
آزمايی (با ادبيات مصطلح آژانس بين المللی انرژی اتمی !) اين
وعده ها هستند. درمورد سياست خارجی و توسعه علمی و فن آوری
هسته ای كه اينروزها اقتدارگرايان خيلی از روند رو به پيشرفت
آن احساس پيروزی می كنند صد البته بايد منتظر باقی مسير ماند و
آثار و پيامدهای آنرا روی بهبود زندگی مردم ديد و ديد در نهايت
چه می شود. بقولی می توان گفت جناح حاكم اقتدارگرا
ريسك پريدن از يك آسمان خراش
را بجان خريده است و تا طبقات پايينی نيز به سرعت و سلامت
پايين آمده اند، اما چگونه به زمين می رسند خدا می داند؟ خوب
تا اينجا البته حق دارند جشن "معجزه هزاره سوم" بگيرند و
مغرورانه و گردن فراز از زن و مردشان در رسانه های حكومتی به
خاتمی و ديگران هر چه می خواهند بگويند و نسبت دهند اما واقعيت
ها سرسخت تر از آنند كه به مهار معجزه ای اينگونه در آيند و
چرخ روزگار به اقتدار گرايان سخت سر ثابت خواهد كرد كه در
"توهم معجزه هزاره سوم" سرشان به سنگ خواهد خورد، همچنانكه به
همه سخت سران حاكم در تاريخ آموخته است و كلام خداوندی است كه
: "واين دوران در ميان مردم می چرخد و...". |