انتشار رسمی نامه مرحوم امام درباره علت پذيرش قطعنامه 598
ميتواند
منشا بحث و گفتگوهای فراوانی درباره جنگ و نحوه پايان آن باشد،
اما من به
چند نكته حاشيهای اين نامه و نحوه انتشار آن اشاره ميكنم و
معتقدم كه
اهميت اين موارد برای امروز ما بيشتر از اصل مسايل مطرح در
نامه است.
1ـ
وقتی كه نامه منتشر شد بجز يكی از خبرگزاريها بقيه متن سانسور
شده
را منتشر ميكنند، و آن خبرگزاری نيز پس از اندك زمانی كلمات
تسليحات
ليزری و اتمی را چون ديگر خبرگزاريها سانسور ميكند و مطبوعات
امروز
(شنبه
8/7/1385) نيز همين رويه را ادامه ميدهند. در مقابل رسانههای
خارجی به همان بخش حذف شده حساس بودهاند و آن را تيتر يا
سوتيتر اخبار
خود كردهاند (مثل بيبيسي). حال اگر از ابتدا و در اصل
انتشار آن كلمات
حذف شده بود و كسی نميتوانست بفهمد كه موارد حذفی چيست، در
اين صورت دليل
چنين حذفی روشن و حتی معقول مينمود، اگرچه بسياری از مطلعين
در افواه آن
نقطهچين را تكميل ميكردهاند ولی چون رسمی نبود، خطری متوجه
نميشد، اما
وقتی كه همه دنيا از اصل نامه مطلع شدهاند، پس به چه علت در
رسانههای داخلی مطلب منتشره سانسور ميشود؟
به نظر ميرسد كه منطق اين كار بر دليلی جدی استوار است زيرا
متأسفانه ساختار سياسی چندان نگران اطلاع ديگران از اطلاعات و
اخبار عادی يا محرمانهاش نيست، و شايد اين مسأله از آنجا ناشی
شود كه انتشار اين
اخبار تأثيری بر تعامل ساختار سياسی با جهان خارج و بالعكس
ندارد.
بنابراين موضوع نگرانكننده برای اين ساختار، اطلاع مردم ايران
از واقعيات
جاری است. روشن است كه مردم جهان مطبوعات ايران را نميخوانند،
آنان از
رسانههای خودشان استفاده ميكنند كه آن بخش بعداً حذف شده را
منتشر
كردهاند، و اين سانسور فقط عليه مردم ايران است. اين كه
عدهای در مخالفت
با آزادی مطبوعات به اين ريسمان پوسيده متمسك ميشوند كه آزادی
بيان و
اطلاعات موجب سوءاستفاده دشمن ميشود، بيترديد ناشی از
دروغگويی آنان
است. واقعه حاضر بيش از هر چيز بطلان چنين ادعايی را نشان
ميدهد و اثبات
ميكند كه مخالفان آزادی مطبوعات، به دليل ترس از آگاهی مردم
(و نه
بيگانگان) تيغ سانسور را تند و تندتر ميكنند.
2ـ
حذف اوليه چند كلمه مذكور در رسانههای ايران يا ناشی از ترس و
خودسانسوری است يا به دليل رعايت منافع ملی بوده است و يا هر
دو. كه بدون
ترديد دليل رعايت منافع ملی هم در اين ميان بياثر نبوده است،
حال با اين
مقدمه اين سوال پيش ميآيد كه آيا مقام منتشركننده آن نامه هيچ
توجهی به
اين نكته نداشته است؟ و اگر چنين وجهی برای انتشار نامه قايل
نيستند، در
اين صورت چرا مطبوعات ما تا اين حد به خودسانسوری مجبور
ميشوند؟
3ـ
از روزی كه اين نامه نوشته شده است تا امروز، هيچ زمانی به
نامناسبی زمان حاضر (به لحاظ مصالح حكومت) برای انتشار اين
نامه نبوده
است. و اتفاقاً اين نامه ميبايست سالها قبل و حتی در زمان
امام يا
بلافاصله پس از رحلت ايشان منتشر ميشد، اما حدود دو دهه
انتشار آن به
تأخير افتاد و آخرالامر هم در يك رابطه شخصی و نه رابطه عمومی
و غيرشخصی منتشر شده است و عليالقاعده دهها مورد از اين
اسناد وجود دارد كه
ميتواند منتشر شود، اما احتمالاً تا هنگامی كه منافع شخصی
عليه يا له فرد
يا گروهی اقتضا نكند، نبايد مردم ما منتظر انتشار اين اسناد
مرتبط با
سرنوشت و منافع خودشان باشند. و جالب اين كه اين نامه هم صرفاً
از طريق يك
اقدام شخصی و نه حكومتی منتشر شده است! اگر اين نامه طبقهبندی
شده نبود،
چرا تاكنون منتشر نشد، حتی در خاطرات آقای هاشمی رفسنجانی هم
چاپ نشد؟ و
اگر طبقهبندی شده است با كدام مجوز قانونی منتشر شده است؟
خوانندگان نگران نباشند، من اعتراضی به انتشار ندارم بلكه
استقبال هم
ميكنم، اما در اينجا موضوعی را باز خواهم كرد كه در صورت فرصت
در آينده
به آن خواهم پرداخت. موضوع مهم اسناد طبقهبندی شده و ماهيت
آنهاست، كه
طبعاً به دليل پرونده اخير ما، در راستای كار من نيز هست.
4ـ
نكته ديگری كه توجه مردم را بايد به آن جلب كرد مفاد نامههای
مسئولين كشور به امام است كه بخشی از آنها در نامه ذكر شده و
درخواست
ميشود كه اين نامهها بطور كامل منتشر شود، اگر برحسب مفاد
اين نامهها
مردم به تعداد مورد نياز حاضر به رفتن به جبهههای جنگ نبودند،
يا وضع
اقتصادی شكننده بود و يا به چه تجهيزات عظيمی برای مقابله با
صدام نيازمند
بوديم و در چنين شرايطی ادامه جنگ نيز شعار ـيعنی توخالی تلقی
ميشد،
در اين صورت شعارهای امروز با چه سرنوشتی مواجه خواهد شد؟ آيا
باز هم بايد
برای فريب دادن ملت خويش و بدتر از آن فريب خوردن خويشتن خويش،
شعارهای مشابه گذشته داد، اگر جنگ با صدام به چنان تجهيزاتی
نيازمند بود، جنگ با
ارتشی كه يكماهه صدام را شكست داد به چه تجهيزاتی و روحيهای
و اقتصادی نيازمند است؟
اجازه بدهيد صريح و روشن حرف بزنيم. جامعه ايران خوشبختانه اهل
آن
نسبتهای جنگجويانهای كه حكومتها به آنان نسبت ميدهند
نيستند (كافيست
رفتار مردم ايران را با برخی كشورهای اصلی درگير جنگ دوم جهانی
مثل ژاپن،
آلمان و انگلستان و اخيراً ويتنام مقايسه كنيد) كه اگر چنان
بودند كه
توصيف ميشدند، احتمالاً بلندپروازيهای ملوكشان تاكنون آنان
را به خاك
سياه نشانده بود. به همين دليل حكومتكنندگان ايران نيز
جنگگريز هستند و
گفتارشان در حد شعار است و بس. البته برخی مواقع شعارها چون از
حد بگذرد
موجب مشكلاتی ميشود كه فقط بايد اين مشكلات را حل كرد.
5ـ
اخيراً مصاحبه يكی از مسئولين محترم مركز تحقيقات جنگ را
مطالعه
ميكردم كه نسبت به پژوهشهای غربيها درباره جنگ تحميلی نگاه
منفی داشت و
آنها را عموماً سطحی يا در سطح نازل ميدانست و در مقابل
پژوهشهای داخلی را قويتر ارزيابی كرده بود. اين پژوهشگر
محترم عامل اين برتری را به
درستی در دسترسی داخليها به اسناد و مدارك جنگ دانسته بود،
اما متوجه اين
مسأله نبود كه اين اسناد را بايد دولت ايران در اختيار
پژوهشگران
بينالمللی قرار دهد تا آنان ارزيابی صحيحی از جنگ ايران و
عراق ارايه
كنند و اگر اين اسناد منتشر نشود، آنان برحسب ظن و گمان خود
مينويسند و
اتفاقاً نوشتهها و پژوهشهای آنها مورد استفاده قرار ميگيرد
و اين به
نفع ملت ايران نيست و مسئوليت چنين ضعفی هم متوجه حكومت ايران
است و
نميتوان نسبت به برتری پژوهشهای ايرانی به دليل در اختيار
داشتن اسناد
انحصاری افتخار كرد.
انتشار نامه مرحوم امام نشان داد كه نگاه ما به اطلاعات و
اسناد
مختلف نگاهی شخصی و غيرعلمی است و آنها را بيشتر ملك طلق خود
ميدانيم، در
حالی كه استناد و اطلاعات مثل نان نيست كه يك نفر آن را مصرف
كند و تمام
شود، ماهيت اسناد و اطلاعات به گونهای است كه انتشار آنها در
هر سطحی موجب افزايش آگاهی و دانش و تحليل و پژوهش ميشود و
همه اعم از ايرانی و
غيرايرانی بايد از آن سود بجويند و اين به نفع همه است و چنين
نيست كه با
انحصاری كردن اسناد نزد خود يا نزد ايرانيان، بتوانيم خود يا
مردم خود را
برتر از ديگران بنشانيم. |