يوشكا فيشر، وزير امور خارجه
سابق آلمان-
از حزب سبزها- پس از اعلام شركت مذاكرات "سولانا" با
"لاريجانی» بدعوت
شورای روابط خارجی آمريكا،
در اين شورا پيرامون موقعيت سياسی درحاكميت ايران سخنرانی كرد.
بخش هائی از اين سخنرانی به مسائل ديپلماتيك، روابط ايران و
امريكا، مصمم نبودن چين و روسيه برای تحريم ايران و جزئياتی
پيرامون كشاكش های چند ماهه در مذاكرات اتمی با ايران باز می
گردد و نكات چندان جديدی در آن نيست. بخش اصلی سخنرانی فيشر، -
كه 3 ماه پيش نيز برای يك سلسله ديدارها ومذاكرات به ايران سفر
كرد- به ارزيابی و شناخت وی از لايه بندی های حاكميت در جمهوری
اسلامی، اشاره به عزم بخشی از حاكميت برای رفتن به سوی توليد
سلاح اتمی باز می گردد. اين عزم متكی به تحليلی است كه اين طيف
حكومتی از اوضاع منطقه، موقعيت امريكا در عراق و افغانستان-
بعنوان فرصتی برای ايران- و رفتن به سوی رهبری جهان اسلام است.
اينها نكات جديد و بسيار مهمی است كه فيشر در امريكا و در
شورای روابط خارجی اين كشور مطرح كرد و ما با هدف توجه دقيق تر
به اين نكات، آنها را از متن سخنرانی فيشر بيرون كشيده و با
حذف بقيه مطالبی كه اشاره كرديم سخنان تازه ای نيست، منتشر می
كنيم. سخنان مهم و يا اخبار مهم هميشه می تواند لابلای پرگوئی
ها و يا مفصل نويسی ها و پرنويسی ها پنهان شده و از نظر دور
بماند. به همين دليل ما پيوسته سعی می كنيم اخبار و گزارش ها
را از اين حالت خارج سازيم تا خوانندگان دقيق تر متوجه نكات
مهم و گرهی در مطالب شوند.
فيشر در سخنرانی خود گفت:
«ما
اروپاييها در مذاكراتمان
با ايران، برای
رسيدن به كوچكترين اجماعی
با
شكست
روبرو شديم. فرصت
جامعه بينالمللی
برای
رسيدن به راهحل
با ايران
رو به پايان است.
ايران ارزيابی كرده
كه
با توجه به
گرفتاری
آمريكا درعراق و افغانستان،
متحد نبودن جامعه
بينالمللی و قيمت بالای نفت ميتواند برنامه
های
هسته
خود را ادامه دهد.
حاكمان ايران در برنامه اتمی خود دچار
جاه طلبی
شده اند.
اطلاع ما از اين جاه طلبی جديد نيست. اين اطلاع به دوران قبل
از سقوط رژيم صدام حسين در عراق باز می گردد. البته
در آن زمان جنگ عراق به تازگی آغاز شده بود و ما نسبت به بحران
بعدی بسيار نگران بوديم. ما ميدانستيم كه ايران يك برنامه
هستهيی جاهطلبانه دارد كه بيشتر بر غنيسازی متكی است، اما
در عين حال قصد دارد يك راكتور تحقيقاتی
آب
سبك بسازد و راه را به سوی پلوتونيوم بگشايد. اين الگويی بود
كه كمابيش در پاكستان و جاهای
ديگری
ديده بوديم.
اين متمايل به دخالت امريكا درعراق بود، زيرا فكر می كرد در آن
صورت گزينه های بيشتری برای نفوذ درعراق و فشار به امريكا
دراختيار خواهد داشت.
در ايران قدرت روی شانه
گروههای بسياری قرار دارد.
اين گروه ها
گاهی
برسر
منافع
خويش با هم درگير می شوند، اما اغلب بر تصميم گيری های مهم
توافق ها چشمگيراست.
اگر به ايران امروز نگاه كنيد دو جبهه را ميبينيد.
يكی
از اين دو جبهه
موضع منطقی
و
مليگرايانه
دارد.
شايد
بتوان از
روسای جمهوری سابق ايران؛
يعنی رفسنجانی و خاتمی
دراين ارتباط نام برد.
اين جريان
بينالملليتر
می انديشد
و
خواهان گشوده شدن فضای سياسی
ايران
است و در عين حال طرفدار گشايش های اقتصادی و فن آوری است. اين
گروه نسبت به يك روياروئی احتمالی نگران است.
در طرف ديگر سنتی
می انديشند و دارای يك استراتژی راديكال اند.
آنها
خواهان تبديل
ايران
به
يك قدرت اسلامی در سطح جهان
اند. اين گروه از صدور نظام حاكم بر ايران پيروی می كند و
بدنبال تضعيف موقعيت خاورميانه به سود خويش است.
اين يك استراتژی خطرناك است، اما تصميمات نهايی
هنوز
اتخاذ نشده و تصور من اين است كه
نتيجه
هر گامی
در ايران محاسبه می شود.
» |