ديدگاه‌ها

www.peiknet.com

   پيك نت

 
صفحه اول پیوندهای پیک بايگانی پيک  

infos@peiknet.com

 
 
 

واقعا؟
زبان فارسی
درجا زد
چون تسليم
زبان محاوره نشد
!

 
 
 
 
 

با اشاره به مطلبی كه چند روز پيش، پيك نت در باره زبان وبلاگ نويس ها، در همين ستون نوشت، محمد دادفر در وبلاگ "مشق" مطالبی را در باره زبان فارسی و زبان وبلاگ نويسی نوشته است. ايشان از همان زبانی دفاع كرده كه ما منتقد آن هستيم، اما تعجب آور آنست كه اتفاقا مطلب خود را به همان زبانی نوشته كه ما مدافع آن هستيم. در روزهای آينده جملات و كلماتی را از متون وبلاگ نويسان استخراج خواهيم كرد و نشان خواهيم داد كه ما با چه چيز مخالفيم و با چه چيز موافق. اما در اين شماره مقاله محمد دادفر را بخوانيد كه مطلب خود را با بخشی از نوشته پيك نت آغاز كرده است:

محمد دادفر، كه بايد به حرفه خطرخيز و شريف روزنامه نگاری نيز مشغول باشد در وبلاگ "مشق" می نويسد:

ابتدا اين متن را بخوانيد:

" چرا بايد روزنامه نگاران به جنگ زبان مادری بروند؟   

   شيوه محاوره ای نوشتن، در وبلاگ ها مُد شده است. يعنی افعال به همانگونه كه مردم در خيابان و تاكسی و اتوبوس آن را صرف می كنند در بسياری از وبلاگ ها صرف می شود. اين كار نه بر زيبائی و شيوائی نوشته می افزايد و نه كمكی به فهم راحت تر مطالب می كند. نخستين و خطرخيز ترين نتيجه آن كشيدن آجر از زير پای فارسی است. اگر اين شيوه نگارش در كشور جا بيفتد، فردا خواندن متون و بويژه شعر فارسی برای نسل نوجوان كشور با اشكالات جدی همراه خواهد شد.

 حتی اگر بتوان، با اين بهانه و شايد دليل كه وبلاگ نويس ها نويسنده نيستند و آماتورند، بر اين كار چشم پوشيد، چطور می توان اين غفلت عده ای روزنامه نگار را ناديده گرفت؟ اينها كه داعيه نويسندگی دارند و نويسنده نيز هستند چرا؟ "    به نقل از پيك نت

 

 و اما:

زبان وسيله انتقال پيام است.اين اولين تعريفی است كه از زبان می شود و شايد كامل ترين.اقوام و مردم سرزمين های مختلف بنا به ذوق خويش و به اقتضای كام و دهان و دندان خود و متناسب با ابزار كار و توليد اشارات،آواها و الفاظ آفريده اند تا بتوانند خواسته ها، انديشه ها و احساس خود را به همديگر برسانند.

در زبانشناسی برای شناخت بيشتر زبان ها، تغييرات آن ها در طول تاريخ و آموزش آن ها به ديگران ،خانواده های زبانی  جدا می شوند.تقسيم زبان ها به خانواده های مختلف نشانگر آن است  كه انسان ها بنا به اقتضای شرايطی كه ذكر شد در آواها و الفاظ متفاوت می شوند، اگر چه در آغاز اشارات مشترك داشته اند.

           زبان فارسی از خانواده زبان های "هند و اروپايي است.اين خانواده زبانی دارای ويژگی هايی است كه آن را از ساير خانواده ها از جمله خانواده زبان های "سامی -  حامي كه زبان عربی از اين خانواده است،جدا می كند.

          پس از ورود اسلام به ايران، صرف نظر از اينكه "پهلوی ساساني به عنوان زبان دربار پادشاهان تابو می شود و از دربارهای اسلامی رخت می بندد، خط عربی يا "آرامي نيز جايگزين "خط پهلوي می شود.

          پس از اين حادثه، دو مشكل پيش می آيد: يكی آنكه زبان مردم ايران جايگاه اداری و سياسی اش را از دست می دهد و  «تابو» می شود و طبيعتاً از زايش واژگان جديد وا می ماند و دوم خط جديد كه از خانواده ديگری است، سبب می شود برخی حروف ساده مثل پ.چ.ژ.گ و چند حرف تركيبی مثل اوow و اوا owa و...از زبان رانده شود و به تبع آن بسياری از كلمات جايگاه خود را از دست بدهند.

           اول كسی كه در تاريخ عليه اين واقعه شورش می كند "يعقوب ليث صفاري است كه وقتی شاعری فارسی زبان شعری به عربی در مدح او می خواند، برافروخته می شود و می گويد: «چرا چيزی كه من ندانم بر من می خوانيد» و شايد اين آغازی بر احياء دوباره زبان فارسی در دربار ايران باشد.

           اين بحث هيچ ارتباطی به دين اسلام كه نويد دهنده برابری به ايرانيان بود ، ندارد و تنها به يك مبحث تاريخی "تهاجم و اشغال" بر می گردد كه قوم مهاجم علاوه بر تسخير سرزمين، تلاش می كند زبان و خطش را نيز تحميل كند.بنابراين خلط اين مبحث با مبحث تعاليم اسلام و اينكه ايرانيان چگونه اسلام را پذيرفتند، درست نيست. من نيز از منظر زبانی، بدان می پردازم.

زبان كارخانه ای است كه بايد محصولاتش روزآمد و تازه باشد و همراه با تغيير و تحول در ابزار كار و زندگی و دگرگونی انديشه و احساس مردم، محصولات جديد عرضه كند.زبان فارسی به دليل اين دو ضربه هولناك قرن هاست سر بر نياورده و روز به روز مسير زوال پيموده است.

          اگر در كنار اين دو مشكل يعنی: كنار گذاشتن رسمی زبان از يكسو و تغيير خط اصلی و تحميل خط غير از سوی ديگر مسأله تحقير تكلم به اين زبان در ميان عامه مردم نيز افزوده شود، عمق مشكل در سرچشمه خود را نشان می دهد.

           طبيعی است وقتی زبان نوشتاری نو می شود، زبان كهنه اندك اندك نيازی به نوسازی خود نمی بيند و زايش واژگان برای نويسنده جای خود را به استخدام واژگان زبان نو می دهد. وقتی فارسی نويسی كنار گذاشته می شود و نوشتن به عربی رسميت می يابد اين واژگان جديد عربی است كه دست افزار نويسنده و عريضه نگار و ديوانی است و نه واژه های غير قابل استفاده زبان مطرود!

           با ظهور صفاريان و سامانيان و زنده شدن دوباره زبان فارسی دو مشكل خودنمايی می كند، اول خط جاافتاده آرامی كه ننوشتن به آن به معنی عدول از خط دين است و دوم اختراع زبان درباری جديد كه بتواند همچون گذشته فاصله زبان رسمی و درباری با مردم عوام را حفظ كند و به تبع آن تحقير عامه مردم تداوم يابد.

           به گمان من تعبير زبان دری به زبان درباری مناسب ترين تعبير است.اين فاصله زبان نوشتاری با گفتاری كه ريشه در فاصله طبقاتی اشراف و اذناب دارد تا امروز توانسته خود را نگهدارد و نويسندگان و شاعران اين سرزمين همواره بدان قصد كه نوشته و سروده اشان در دربار پذيرفته شود، حاضر نشده اند زبان محاوره مردم فارسی زبان را وارد آثار خود كنند.

          برخی بر اين گمان اند كه زبان محاوره فاسد است و ارزش ورود به متون را ندارد و حتی بسياری از نويسندگان شرم دارند كه جمله ای به گويش عوام در آثار خود بياورند.اينان می پندارند كه زبان فارسی همين كلمات و حروف شسته و رفته ای است كه در شعر فردوسی و تاريخ بيهقی و ... آمده و اصالت با اين زبان است و عوام الناس اين زبان را در محاوره، شكسته و كوتاه كرده اند، در حالی كه خالق واژگان، همان عوام الناس اند و ديوانيان و شاعران و نويسندگان در ايران، فقط سازندگان قالب بوده اند. كلمات ساخته شده عامه مردم را گرفته و در قالب خود گذاشته اند و بعد به مردم قالب كرده اند! كه شما بايد چنين بگوييد. به اصطلاح امروزی ها «فروش مال غير»كرده اند.

          به نظر من اصالت با زبان محاوره است و زبان ديوانی فرع بر زبان محاوره است.اصالت در ايران با گويش هاست و زبان معيار محصول گويش هاست نه "مادر" آن ها. زبان معيار محصول فاصله طبقاتی است، محصول تحقير عوام است كه جای ديگر به تفصيل بدان خواهم پرداخت.

          جوان های فارسی زبان امروزی در وبلاگ های خود به زبان محاوره می نويسند و كلمات و حروف را مشابه آنچه در كوچه و خيابان می گويند، به كار می برند. همانگونه كه می گويند، همانگونه می نويسند:جملات كوتاه، كلمات كوتاه، بدون تكلف و پيچش.

           اخيراً در سايت پيك نت و مدت ها پيش مقالات و مصاحبه های پيوسته پيرامون خطرهايی كه در وبلاگ ها، زبان فارسی را تهديد می كند، خوانده ايم. برخی نويسندگان يا مصاحبه شوندگان شديداً ابراز نگرانی می كنند كه فارسی شكسته وبلاگ نويس ها اسباب فساد زبان فارسی را پديد می آورد و حتی در مواردی اينگونه نويسی را ضربه ای به مليت ايرانی و موجب اضمحلال ايران می دانند.

            من با همه اين اظهار نظرها مخالفم و معتقدم زبان معيار فارسی نشانه فساد زبان فارسی است. آنان كه در آغاز كلمات و جملات فارسی را به گونه ای شكل داده اند كه فقط «خواص» آن را بفهمند و گويندگان و سرايندگان با فضل آگاهی بر زبان، از عوام برتر بنشينند و ممتاز باشند، زبان را فاسد كردند نه اين جوان هايی كه می خواهند مشابه يعقوب ليث صفاری چيزی بگويند كه می دانند و نه چيزی كه خود نمی دانند.

            من خود دانش آموخته زبان و ادبيات فارسی ام و پس از سال ها خواندن و نوشتن بدان جا رسيده ام كه می دانم، تاريخ زبان فارسی متخصص می خواهد، علوم بلاغی استاد می خواهد، تطور ادبيات از حيث عرفانی، غنايی و حماسی و . ..كارشناس و دكتر می خواهد اما ويژه شدن زبان مادری برای عده ای خاص و آموزش واژه به واژه زبان مادری معنی ندارد؟ تنها عده ای خاص بتوانند بنويسند يعنی چه ؟ اين همه حروف مشابه در زبان و اين همه اغلاط املايی تا كی بايد بماند؟ سه حرف با صدای "س" دوحرف با صدای "ه" سه حرف با صدای»ز". نه بچه ياد می گيرد و نه پدر و نه پدر بزرگ.انگار ...

           همه بايد بدانند بدون تكلف به زبان مادری بگويند و بنويسند. چرا اكثر پزشكان و مهندسان و متخصصان و حتی اساتيد دانشگاه و معلمان مدارس در ايران از نوشتن يك عريضه عاجزند، خوب می گويند، مثل بلبل سخنرانی می كنند، اما دستشان برای نوشتن می لرزد، يا اصلاً اهل نوشتن نيستند، چون در ايران به ما آموخته اند كه نوشتن ويژه طبقه ای خاص است و آن طبقه خاص كسانی هستند كه می توانند صحيح بنويسند، می توانند به زبان معيار بنويسند و می توانند در نوشته اشان كلماتی را كه در زبان "بی سر و پايان" و "چوپانان" و "كارگران" و "بقالان" و "مشتی ها" جاری است، تراش بدهند و چيز ديگری بسازند و يا اصلاً در حوزه پاكيزه زبان راه ندهند!

            من توصيه می كنم وبلاگ نويس ها به شيوه خود ادامه دهند و محاوره ای بنويسند. اين راه به مقصد خوبی خواهد رسيد. بايد هر كه فارسی حرف می زند همانطور هم بنويسد، بيشتر سخنرانان ما وقتی مقابل جمعيت قرار می گيرند، لال می شوند. يكی از دلايل اين لال شدن آن است كه بايد سينه صاف كنند تا به زبانی غير از آنچه تا چند لحظه پيش می گفته اند، سخن بگويند. چرا نبايد ما همانگونه كه می گوييم، بنويسيم؟!

منابع و مآخذ را در فرصت های ديگر و بحث های مفصل تر ارايه خواهم داد.