محمد خاتمی درهمايش «مشروطه، تجارب گذشته، چشمانداز
آينده» طی سخنانی كه بخش های مهمی از آن توسط خبرگزاری های
داخلی منتشر شده، از جمله گفت:
حكومت مظهر نظم اجتماعی است. بدون
حكومت زندگی اجتماعی ميسر نيست و اين مسئلهای است كه تنها
آنارشيستها نسبت به آن
ترديد دارند و لزوم وجود حكومت را رد ميكنند.
اگر حكومت مظهر نظم اجتماعی است بايد بپذيريم كه زندگی بدون
نظم
اجتماعی ميسر نيست، اما پايه و اساس اين حكومت چيست؟ در دوران
جديد قدرتی پايداری پيدا ميكند كه در آن ملت پايه و اساس است.
با پيدايش ملت به عنوان پايه و اساس نظم،
نظام اجتماعی نظام مردمسالاری و دموكراسی است. در گذشته از
آنجايی كه ملت به عنوان پايه و اساس نظم اجتماعی مطرح نبود،
مردمسالاری و دموكراسی امری مذموم تلقی ميشد. حتی در دوران
پيركلف در يونان
قديم دموكراسی كه وجود داشت با دموكراسی زمان از بعد شكلی و
محتوايی فاصله دارد.
گرچه اين دوره اوج شكوفايی و پيدايش نحلههای بزرگ فكری در
زيرمكتب سقراط و افلاطون
است، اما آن دموكراسی با دموكراسی امروز كه پايهی آن ملت است
متفاوت ميباشد. در يونان قديم همه مردم در
دموكراسی نقشی نداشتند و بخش كوچكی از مردان آزاد در آن سهيم
بودند و زنان، بردگان
و بيگانگان از اين دايره خارج بودند. اما در دوران جديد بر اثر
تحولاتی كه در زندگی بشر پيش آمد و استبداد در غرب عالمگير شد
پديده و منشا قدرت جديدی به نام ملت ظهور
پيدا كرد. زمانی كه ملت ظهور پيدا كرد نظم اجتماعی مقبول نيز
عبارت شد از دولت و ملت و امروز در همه عالم يك مبنای نظم
اجتماعی پذيرفته شد و
آن دولت و ملت است و در سايهی چنين تحولی مردم منشا قدرت
شدند. مردمی كه به صورت
جمعی هويت آنها در ملت و به صورت سياسی در دولت تعريف ميشود.
در گذشته رابطه مردم و دولت رابطهی خدايگان و برده و ارباب
و رعيت بود. نسبتی كه حاكم با مردم داشت تحكم و نسبت مردم با
حكومت اطاعت بود و
ديگر هيچ. اما وقتی مردم در هيات ملت اعلام حضور كردند اين
رابطه تغيير كرد.
ملت جمع مردمی است كه در يك زادبوم
با يك خاطره تاريخی، اهداف و منافع مشترك زندگی ميكنند. وقتی
اين هيات و پديده
ظهور پيدا كرد نسبت ميان قدرت متمركز و مردم به نسبت ميان ملت
و دولت تغيير يافت و
اين امری عالمگير است گرچه در غرب پديد آمد اما در سراسر جهان
بسط پيدا كرد.
بر اين
اساس است كه بعد از تحولی كه در ايران در قالب انقلاب اسلامی
رخ داد آنچه مورد قبول
همگان قرار گرفت جمهوری اسلامی بود و نه انواع و اقسام ديگری
كه در تاريخ سابقه
داشت.
معتقدم
تجربه دوران نبوی در طول تاريخ استحاله شد. در سراسر تاريخ
خلافت اسلامی آنچه كه در قاهره و آندلس و ديگر مناطق اسلامی رخ
داد چيزی جز سلطنت موروثی نبود و
جای تعجب است كه منشور استانی در دنيای اسلام گرته برداری از
سلطنت دينباور ساسانی بود و نوعی سلطنت موروثی در قالب موهبت
الهی به گروهی داده ميشد تا در سراسر جهان
اسلام حكمرانی كنند.
در فرمان مظفرالدين شاه در زمينه مشروطه چند بار به
عنوان همايونی اشاره شده است، كه اين نيز برگرفته از نگاهی است
كه شاه را
برخوردار از فره ايزدی ميدانست. وقتی فره ايزدی مطرح
ميشود نگاهی عرضه می شد كه بر مبنای آن انسان دارای فره ايزدی
بايد حكمران شود،
در حالی كه ما در تاريخ شاهديم هر قلدر زورگويی كه صاحب قدرت
ميشد خود را برخوردار
از فره ايزدی ميدانست و به جای آنكه فره ايزدی ملاك قدرت باشد
قدرت
ملاك فضيلت
و
فره ايزدی ميشد.
در اينجا به عنوان يك مسلمان كه به آزادی و
مردمسالاری ايمان دارد و معتقد به معنويات و اخلاق است
ميگويم مشروطيت در تاريخ
معاصر ما
بام بلندی
است كه مردم ايران بر فراز آن ايستادهاند و هر كس در مقابل آن
ايستاد ناچار به عقبنشينی شد.
كسانی كه در مقابل اين حركت مردم ايستادهاند، گرچه توانستند
حركت آنها را
كند كنند، اما در نهايت مجبور به عقبنشينی شدند.
جامعه ايران و جوامع مسلمان
درحال گذراندن دوره نوزايش خويش هستند. اين نوزايش واقعيتی
است كه با آنچه
در نظر و نزد صاحبنظران ميگذرد فاصله دارد. هنوز به جايی
نرسيدهايم كه به لحاظ
تئوريك اين نوع زايش را تبيين كنيم اما اين نوع زايش امری
واقعی است.
دراين نوع زايش، پديده ملت خود
را آشكار كرده و متاسفانه ميان صاحبنظران چه سنتگريزان
غربگرا و چه سنتگرايان
غربستيز و چه مصلحان كه ميتوانيد عنوان روشنفكر دينی را به
آنها بدهيد و آنها در
عين وفاداری به سنت به نوسازی نيز معتقدند دربارهی نوانديشی و
تجددی كه درحال
شكلگيری است و ظهور پديدهای به نام ملت اختلاف نظرهای بزرگی
وجود دارد. من معتقدم منشا اين موارد از فقر
تئوريك ميان متفكران مسلمان و ناتوانی در تبيين اين پديده و
تعيين نسبت آن با سنت
است.
امروز در جهان نميتوانيم از نظم عشيرهای سراغ بگيريم. برای
اين امر
بايد به سراغ تاريخ برويم. زيرا در واقعيت نظام عشيرهای وجود
ندارد. آنچه امروز در
دنيا پذيرفته شده
واقعيت ملت
است و ما تا
تكليف
خود را با اين پديده روشن نكنيم
دچار ابهام هستيم و در سپهر سياست و نظام اجتماعی و حقوقی نيز
اين امر سرايت پيدا
ميكند.
بپذيريم
مستحبسی
به نام ملت ظهور پيدا كرده و اين امر منشا نظام
اجتماعی است و بايد با وجود منابع اصلی و اجتهاد تكليف خود را
با آن روشن كنيم تا
از اين ابهام خارج شويم و اين امر نيز مستلزم بازسازی سنت است.
تحول جديد تاريخ معاصر ايران
متاثر از دنيای مدرن است، اما تسليم تجربه غرب در اين زمينه
نبوده است. تحول جديد گرچه متاثر از دنيای مدرن است اما بايد
توجه داشته باشيم كه تسليم اين
تجربه كه در گوشهای ديگر از جهان و با توجه به شرايط و
واقعيتهای تاريخی آن رخ
داده نبودهايم. جامعهی ما نيازمند نوعی تجدد در فكر و عمل
است، اما اين تجدد
نسخهبرداری از تجددی كه در جای ديگر رخ داده است نيست و
نوزايشی است.
بايد اين
زايش با كمترين درد و هزينه متناسب با وضعيت تاريخی ما شكل
ميگرفت، نگاههايی را
كه در قالب اين زايش معتقد به كنار گذاشتن سنت يا تجدد به نفع
ديگری بودند را مورد
نقد قرار داد.
به هر حال مشروطيت فراز بزرگی در تاريخ ماست و به مظهر يك تحول
در جامعه و هم منشا تحولات بعدی در جامعه ما
تبديل شده است. هر چند معتقدم مشروطيت در مسير خود به اهدافش
نرسيد؛ اما واقعياتی كه مشروطيت را تحميل كرده وجود داشته و
دارد و در مسير تكاملی خود درحال حركت است و
آن واقعيت و پديده مبارك ملت شريف ايران است. |