از
مشكلات امروز و ديروز ما اين بود كه برای اصلاحات تعريف درستی
نكرديم و هركسی از ظن خود يار اصلاحات شد. اصلاحاتی كه مورد
نظر من بود راهی است كه معتقدم اگر درست ادامه پيدا ميكرد
نتايج بهتری داشت و اين درست شبيه آن چيزی است كه در مشروطيت
اتفاق افتاد. نهضت مشروطه خواستار يك تحول بنيادی در جامعه بود
زيرا درك كرده بود جامعه درحال تحول است و ميخواست آن را
بشناسد جهت داده و هدايت كرده و به نهادی پويا تبديل كند، اما
مورد جفا قرار گرفت و نخبگان و سياستمداران ما نخواستند نسبت
به آن اهتمام كنند.
فكر ميكنم با وجود همه بحثهايی كه اين روزها انجام ميشود آن
تفكر اصيل اصلاحی كه در قبل از مشروطيت وجود داشت و بعد از
مشروطيت غريب ماند، امروز هم غريب است؛ گرچه بحمدالله بيداری
اميدوار كننده ای هم در سطح نخبگان و هم جامعه مشاهده می كنيم.
معتقدم اصلاحات مشكلات فراوانی داشته و از دو لبهی قيچی كه
وجود داشت تحت فشار بود؛ زيرا از يك طرف مورد حمله قرار
ميگرفت كه چرا به دين و پايههای آن وهويتش وفادار است و از
سوی ديگر مورد اعتراض قرار ميگرفت كه چرا ميخواهد نوآوری
كرده و تحول ايجاد كند.
اشتباه است اگر كسانی تصور كنند كه منشا تحولاتند زيرا تحول يك
پديده اجتماعی است كه ايجاد می شود اما، اگر آن را بفهميم و با
تحول همگام شويم ميتوانيم آن را هدايت كنيم تا نيايد به صورت
سيل همه چيز را ببرد. اين
خيالی باطل است كه تصور كنيم با يك كتاب نوشتن و حرف زدن جامعه
تحول پيدا ميكند يا نميكند؛ زيرا جامعه تحولش را پيدا
ميكند. امروز فرزندان ما غير از گذشتگان هستند و بخشی از
مشكلاتی كه در جامعه ما وجود دارد به خاطر همان تضاد و
تناقضاتی است كه بين گذشته و آينده و گذشته و حال وجود دارد.
در نظام جمهوری اسلامی، حضرت امام (ره) با اينكه مورد قبول
مردم بود عنوان رهبری و اختيارات خود را به قانون اساسی سپرد
تا مردم رسما هم رای بدهند و با رای بيش از 98 درصدی مردم
رهبريشان تصويب شد. ما نميتوانيم و نبايد اين نظام را به هم
بزنيم آن هم به هوی و هوس كه انسانی در سر ميپرواند من بارها
گفته ام زمزمه گذر و عبور ازقانون اساسی بسيار خطرناك است.
درست است كه ايرادات و مشكلات وجود دارد اما با بوالهوسی و
توهمات نمی شود از يك حركت عظيم مردمی گذر كرد و جامعه را به
ناكجا آباد هدايت نمود. برخی فكر ميكنند اگر جمهوری اسلامی
برود يك نظام دموكراتيك خيلی شسته و رفته به آنها ميدهند،
آنها همه چيز را از شما خواهند گرفت اما اصلاحات ميگفت نظام
مبنای كار ما و انقلاب اسلامی مبنای هويت ماست. معتقديم درون
چرا بايد در كشور ما لايحهای بدهند و در مورد انتخابات رياست
جمهوری بخواهند ابرو را درست كنند اما چشم را هم كور كنند؟ چرا
بايد افرادی كه به صورت خاصی در جايی قرار گرفتهاند اگر تاييد
كردند فرد ميتواند كانديدای رياست جمهوری شود و اگر تاييد
نكردند و نتوانست آنان را قانع كند كه او را تاييد كنند او حق
ندارد كه در انتخابات شركت كند؟ ما حق نداريم حق مسلم قانونی
را از افراد جامعه سلب كنيم. در مسالهی انتخابات از الگوهای
دنيا استفاده كنيد و از تشكيل احزاب سالم و در چارچوب حمايت
كنيد و اگر احزابی را كه حد
نصاب طرفداران را دارند نامزدهايی را معرفی كردند بيايند و
رقابت كنند. گزينش كسانی كه شرايط را دارند از ميان اين سه -
چهار هزار نفر كار دشواری است، ولی راه حل آن نيست كه به شيوه
ای متمسك شويم كه هم خلاف روح قانون اساسی است و هم ناقض حقوق
مسلم افراد و جامعه است.
تحولات در جامعهی ما بايد از پايين به بالا شكل بگيرد. اين
تحولات را بايد كسانی انجام دهند كه امكانات در اختيارشان
باشد. اما بسياری از اين امكانات در اختيار كسانی كه با رای
مردم مسووليت پيدا می كردند نبود.
دانشگاهها
سالی كه انقلاب شد ما 150 هزار دانشجو داشتيم و سالی كه من بر
سر كار آمدم 750 هزار دانشجو در كشور وجود داشت و سالی كه
مسووليت را ترك كردم تعداد دانشجويان كشور 2 ميليون و 200 هزار
نفر بود اما آيا اين تعداد دانشجو برای جامعهای كه 70 درصد آن
سن كمتر از 35 سال دارند كافی است؟ ما بايد بين دانشگاه،
جامعه، محيط صنعت و كار ارتباط برقرار كنيم. يعنی كميت و كيفيت
را با هم در نظر بگيريم. در دوره من ترتيبی اتخاذ كرديم تا
دانشجويان كشور در بخشهای مختلف صنعتی و كشاورزی و مديريتی
مشغول كار شوند. ما ميخواستيم اين ارتباط را ايجاد كنيم تا
دانشجويان ما بعد از ورود به عرصهی اجتماعی فعال باشند. تعداد
استاديار دانشيار و استاد دورهی هشت ساله را با دورههای قبل
مقايسه كنيم ميبينيم كه اين تركيب هيات علمی كاملا بنفع تخصص
های بالاتر تغيير كرده است. پس افزايش كمی با ارتقا كيفی
منافات ندارد. لذا معتقدم بايد برای اين سيل خروشان جوانانی كه
پشت در دانشگاهها حضور دارند ظرفيتسازی كنيم و در عين حال
برای اين افراد ايجاد زمينه كنيم تا كارآمد و كارآزموده باشند
و بعد از فارغالتحصيلی تنها متوقع نباشند بلكه كارآمد و
كارآزموده هم باشند.
نفت
در كشورهائی نظير ايران، به خاطر فعال نبودن بخش خصوصی و فراهم
نبودن امكانات برای فعاليتهای مستقل يك نوع وابستگی به حكومت
در همهی اجزای آن وجود دارد كه حتی عرصهی اقتصادی را نيز در
بر ميگيرد و تا زمانی كه منبع لايزال و آسانی چون نفت در
اختيار حكومتها باشد اين حكومت احساس نيازی به مردم نخواهد
كرد و زمينهسازی برای رشد بخشهای مستقل و آزاد در زمينههای
اقتصادی وفرهنگی و اطلاعرسانی نخواهد داشت و بههمين دليل از
جمله كارهای قابل توجه دولت من تلاش برای كاهش اتكاء به نفت در
بودجه دولتی بود كه تاسيس حساب ذخيره ارزی بهمين منظور بود.
ولی فكر می كنم و متاسفم كه اين جريان امروز
روند معكوس پيدا كرده است.
بخشهای خبری هم زبان و هم چشم و گوش ملت هستند
از جمله مشكلات ديگر اينكه در زمينهی اطلاعرسانی،
سرمايهگذاری برای بخش های آزاد و مستقل دشوار است؛ زيرا احساس
ميكنند اگر خبر آزاد باشد و
در مسير خاصی قرار نگيرد موجب تضعيف
حكومت خواهد شد و اين درست نيست زيرا بخشهای خبری هم
زبان و هم چشم و گوش ملت است و رسانههايی كه معتقد به نظام
هستند فعاليتشان موجب تقويت نظام ميشود. جامعهی ما به لحاظ
تاريخی جامعهای ديكتاتورزده
است. اگر هم اينطور نباشد باز هم امكان سقوط ما به وادی
ديكتاتوری وجود دارد. فكر نكنيم با اعمال زور و با ساكت كردن
بخشهايی كه نميپسنديم و از بين بردن فضا برای جلوگيری از
صداهای متفاوت اساس كار را محكمتر
كردهايم.
اگرمسير انتخابات بسته شود و نگذارند جز يك سليقه بيايد و اين
احساس ايجاد شود كه فضايی برای آمدن افرادی كه سليقههای مختلف
دارند وجود ندارد افراد اصيل انقلابی با وجود اينكه فضايی
برای حضور ندارند پشت به نظام نخواهند كرد. اما راه برای كسانی
باز ميشود كه نسبت به اصل نظام ترديد ايجاد ميكنند.
احساس نكنيم اگر افراد دلسوز و
خبرگزاريها و رسانه های نتوانستند حرف بزنند حكومت تقويت
ميشود . احساس نكنيم اگر افراد دلسوز حرف نزدند و
خبرگزاريها و رسانه های ما نتوانستند حرف بزنند نظام و حكومت
تقويت ميشود. بايد توجه داشته باشيم در اين شرايط زمينه برای
رشد نيروهايی فراهم ميشود كه نقد نميكنند بلكه هميشه به فكر
براندازی هستند.
امريكا و خاورميانه
آمريكا به طور كلی خود را پدربزرگ جهان ميداند و اروپا نيز
با وجود آنكه برخی از كشورهای آن از سلطهی آمريكا ناراضی
هستند در مقابل اين كشور احساس حقارت ميكنند؛ زيرا در
مقياسهای مادی، امكانات آمريكا قابل قياس با ديگر كشورها
نيست.در جنگ جهانی دوم نيز آمريكا احساس ميكند وجود او اروپا
را از فاشيسم و نازيسم نجات داد و اروپا را وامدارخود می داند
خاورميانه نيز در اين ميان نقطهای است كه آمريكا نميتواند از
آن بگذرد.
سخنرانی 27 ماه می بوش
در يك دانشگاه نظامی مشخص ميكند كه تكليف آنها با پروندهی
هستهيی ما، خاورميانه، حزبالله، حماس و همه حكومتهای مستقل
چگونه است. بوش در اين سخنرانی ميگويد جنگ سرد جديد آغاز شده
است. در دوران ترومن جنگ سرد برای حمايت از اروپا و جهان آزاد
در مقابل توتاليتاريانيسم، ماركسيسم و كمونيسم بود. امروز
كمونيسمی در دنيا نيست اما آنها مدعی دورانی در جنگ با ابعاد
وسيعتری هستند و مدعی اند با نظام های ايدئولوژيك و
اقتدارگرای حامی تروريسم جنگ دارند درحاليكه خود ايدئولوژيك
ترين حكومت ها را دارند و نيز منشا تنش و نا امنی در سراسر
جهان هستند. درست است كه آمريكا عليه تروريسم اعلام جنگ كرد
اما اين تروريسم حاصل كار خودشان است يا سياست هايشان سبب
تشديد و گسترش تروريسم است. او نقطه محوری جنگ خود را
خاورميانه معرفی می كند.آمريكا ميگويد در اين كشورها دموكراسی
حاكم شود، اما خودشان هم ميدانند كه دروغ ميگويند. آنان
معتقد به مبارزه با تروريسم نيستند، بلكه نگران آنند كه
كشورهای ديگر تئوری آمريكا را كه آن را مبارزه با تروريسم
معرفی ميكند قبول ندارند.
بوش در اين سخنرانی بارها اعلام كردهاست كه ايران
بزرگ ترين دشمن ماست.
بنابراين در خاورميانه به اصطلاح بزرگ ، آمريكا حتما ميخواهد
ايران مستقل ، در آن نباشد.
به عقيدهی من ايران در ميان كشورهای خاورميانه در تجربه
دموكراسی از ديگران جدی تر است و اتفاقا اين تجربهی دموكراسی
متكی بر ايمان مردم است. لذا اگر دنيای اسلام بخواهد تجربهی
دموكراسی انجام شود بايد تجربهی دموكراسی را با قرائت امام
(ره) مورد توجه قرار دهد.
ما نيز به خاورميانه بزرگ اعتقاد داريم اما خاورميانهای كه
براساس هويت خود از حكومتهای خودكامه رها شود مردم حاكم بر
سرنوشت خود شوند و زمينهی رشد علمی اقتصادی و فنی در اين
كشورها فراهم شود و از امكانات خود استفاده كنند و اين
خاورميانه با خاورميانه بوش فاصلهی 180 درجهای دارد.
در ديدار با يكی از مقامات سابق آلمان در آستانه تغيير
صدراعظمی دراين كشور، گفتم درقضيه پرونده هسته ای ايران يك اصل
اين است كه ما فن آوری هستهيی را ميخواهيم و روی پای خودمان
هم هستيم و افتخارش هم مال دولت من است اين يك خواست ملی است
مورد تاييد رهبری است و ملت ما نيز آن را ميخواهد و ما نيز از
آن نميگذريم شما نيز سياستهای خود را بر مبنای اين اصل تنظيم
كنيد. من به او گفتم سياست ديگر استراتژيك ما حسن رابطه با
اروپاست؛ زيرا با آمريكا اختلاف داريم. اختلافی كه فعلا هم حل
نميشود. البته اين سياستی است كه آن را به عنوان رييسجمهور
نميگويم همينطور به عنوان فردی كه رييسجمهور بوده بلكه آن
را به عنوان سياستهای كلی نظام مطرح ميكنم و اين سياستی است
كه با رفتن يك رييسجمهور و آمدن رييسجمهور جديد تغيير
نميكند. از او سوال كردم اما شما چه نقشی در تحولات داريد؟
عراق و افغانستان را آمريكا تصرف كرد. شما هيچ پايگاهی در اين
دو كشور و نيز ديگر كشورها نداريد، حتی در جريان خاورميانه و
رابطه اسراييل و اعراب و سرنوشت فلسطينی ها آمريكا اجازه
مداخله به شما نمی دهد، اما ايران بدون آن كه سرمايهگذاری
نظامی، سياسی و اقتصادی كرده باشد با تكيه بر نفوذ و مكانت
معنوی و سابقه اش جايگاه بسيار والايی در منطقه دارد. در عراق
وقتی انتخابات برگزار ميشود كسانی كه جزو دوستان ما هستند رای
ميآورند همچنين در افغانستان و پايگاه معنوی ما در لبنان هم
روشن است. گمان نكنيد حزبالله ابزار دست ايران است يا برای
نفوذ بر آن برنامه ريزی خاصی داريم . بلكه ايران دارای چنان
موقعيتی است كه خود به خود موثرترين كشور منطقه است و شما اگر
بخواهيد در منطقه حضور داشته باشيد از راه ايران مستقل و مقتدر
است كه ما هم استقبال می كنيم، ولی با حفظ عزت و حقوق خود.
بياييد و سياست واقع بينانه داشته باشيد از جمله در مساله هسته
ای حق مسلم ايران را محترم بدانيد و بر اساس مذاكره منطقی و
بدون فشار ديگران به پيش برويم. حال هم تاكيد می كنم كه عين
پافشاری بر حقوق و عزت ملت خود بايد بكوشيم بدون استقبال از
بحران به سوی حل عادلانه مساله حركت كنيم.
فعاليت اتمي
مسالهی اتمی فراز و نشيبهای بزرگی داشت و من هنوز نيز معتقدم
بهترين راهی كه طی شد راهی بود كه ما طی كرديم، گرچه مسوولان
ذيربط امروز نيز با حسن نيت و تدبير تلاش می كنند و اميدوارم
موفق باشند.
در مورد حوادث لبنان نيز اشتباه است اگر خيال كنيم كه اسراييل
به خاطر دو گروگانش به اين عمليات دست زد. برای اين كار
برنامه ای داشت كه روی آن كار كرده بود و همانطور كه جناب
آقای حسن نصرالله گفت طی ماه های آينده آنها قصد انجام چنين
عملياتی را داشتند و هدفشان از پا انداختن حزبالله در مرحلهی
اول و بعد جلوگيری از نفوذ هركسی كه نميپسندد، در لبنان بود
تا از آنجا به اسراييل امنيت بدهند و به طرحهای خطرناك بعدی
خود جامه عمل بپوشاند.
تا كنون آمريكا واسراييل در لبنان به هدف هايی كه ميخواستند
نرسيدند و واقعا بايد مقاومت حزب ا... و حمايت ملت لبنان از
مقاومت را ستود. درخصوص ديپلماسی و پروندهی هستهيی ايران نيز
آنان نقطه ضعفهايی دارند كه ديپلماتهای ما كه انصافا زحمت
ميكشند ، اميدوارم بتوانند با استفاده از آن در مسيری كه
مصلحت ملت ما است حركت كنند. |