آنچه
به لحاظ منافع ملی و
مسلمات برای مردم ما حائز اهميت بسيار است فهم و درك صحيح
مديران عالی برای اتخاذ تصميمات شايسته و مطابق با مصالح كشور
است. زيرا اين مقطع از
نقاط
عطفی است كه ميتواند مجموعهای از فرصتها و تهديدهای بزرگ را
به
همراه داشته باشد.
در
اين ميان و بدون نياز به
تحليل دقيق موضوع و پيامدهای آن،
<اشتياق
به دخالت ايران در
درگيريها>
بيش
از هر چيز محسوس و ملموس است. بخشی از نشانهها عبارتند
از:
1-
سمت
و سوی تبليغاتی رسانه
ملی،
مطبوعات دولتی و اظهارات خطبای جمعه و جماعات، سخنان رسمی
مسوولان
كشور،
از جمله سخنان يكی از فرماندهان سپاه پاسداران كه حاكی از
اغتنام فرصت برای تسويهحساب اساسی با صهيونيستها و
آمريكاييها توسط
بسيجيان و سپاهيان قدرتمند ايران بود و اظهارات يكی از مراجع
عظام كه مورد
توجه
واقع شدن حكم جهاد دفاعی عليه اسرائيل را متذكر شده بودند و...
2
-
احساسات تنومند شده و البته مقدس مردمی كه زمينهساز برای
دخالت است.
-3
ديگر
طرفهای موجود در
صحنه
از جمله اعراب تمايل دارند تا
اولا، با نيابتی دانستن جنگ حزبالله
و
اسرائيل برای اولين گامهای رويارويی ايران و آمريكا، خود را
از صحنه دور
نگه
دارند.
ثانيا، ايران را كه به طور سنتی با توجه به منافع ناهمسو و
بعضا
متضاد، دشمن ميپنداشتهاند با جنگ ويرانگر ديگری همراه سازند!
تا با
كاهش
قدرت ايران در منطقه، نسبت به پيگيری منافع خود در خاورميانه
با
مشكلات كمتری روبهرو باشند.
در
اين راستا، حضور كمرنگ سران عرب در نشست
اضطراری سران كنفرانس اسلامی كه برای بررسی مسائل مربوط به
حمله اسرائيل
به
لبنان در مالزی تشكيل شد و متاسفانه تنها روسايجمهور ايران و
اندونزی شركت داشتند و از 57 عضو سازمان تنها نماينده 17 دولت
عمدتا غيرعرب شركت
نمودند( !!حتی از لبنان و دولت خودگردان فلسطين نيز در حد سران
شركت
نكردند)! قابل تامل و توجه است.
4
-
با
نگاهی بدبينانه به
موضوع، شايد بتوان گفت يكی از اهداف تبليغات غربی و اسرائيلی
كه تمركز
ويژهای بر غيرقابل كنترل بودن قدرت حزبا... لبنان دارند، به
منظور عمده
نشان
دادن پشتيبانان تسليحاتی - معنوی آن، يعنی ايران و سوريه به
عنوان
خطرهايی در منطقه و گسترش هدايت يافته درگيريها به اين
كشورها است.
-5
از
سوی ديگر، اجرای طرح
خاورميانه بزرگ از طرف بازيگران مربوط، ناظر به شكلگيری
اتحادهای اقتصادی و سياسی نوين دارد كه گسترده شدن جنگ را
محتمل مينمايد. اتحادهايی كه با
شكلگيری بلوك تازهای از آذربايجان، گرجستان، تركيه و اسرائيل
و با تضعيف
نقش
ايران پيگيری ميشود؛ خطوط لوله زيرآبی تركيه و انتقال آب از
سرچشمههای دجله و فرات به اسرائيل به عنوان هدفی استراتژيك
تعقيب ميگردد
و
تغيير مسير ارسال نفت و گاز آسيای مركزی به سوی شرق مديترانه
به منظور
صدور
مجدد به آسيا، كه به تضعيف نقش روسيه در آسيای مركزی و محروم
كردن
چين
از منابع نفتی آسيای مركزی ميانجامد از فعاليتهای در دست
اقدام است.
از
اين رو، به نظر ميرسد
اشتياق
«كشيده
شدن پای ايران به جنگ»
با
تامين منافع بسياری از
كشورها در منطقه همخوانی دارد. از سوی ديگر، مشخص است كه گسترش
جنگ به
ايران، بيش از آنكه با منافع كشور سازگار باشد با خواست
اسرائيل و آمريكا
و
كشورهای عربی تطبيق دارد.
با
توجه به مراتب فوق،
تجديد نظر در
«سياست
اشتياق به دخالت در درگيری»
در
داخل كشور و بين
مسوولان امر، نه تنها با منافع ملی سازگارتر است، كه برای
جلوگيری از
زيانهای غيرقابل محاسبه ضروری است. چرا كه جنگ در شرايط
انزوای نسبی بينالمللی و وجود پايگاههای گسترده ايالات متحده
در منطقه و شرايط خاص
كشور
كه ميتواند مقدمه صدور فرمان شورای امنيت سازمان ملل برای
اقدامات
ديكته شده باشد، نميتواند به عنوان بهترين گزينه مطرح گردد.(روزنا) |