مصطفی تاج زاده در يك مصاحبه مشروح با
"عصرنو"، ارزيابی نوينی از صف بندی های جديد در جناح راست و
جبهه اصلاحات ارائه داد. اين مصاحبه را با كمی تلخيص در ادامه
می خوانيد:
يكی از شعارهای دولت جديد اين بود كه «ما
میخواهيم با مافيای ثروت
در نفت مقابله كنيم». امروز پس از
گذشت يكسال هيچ مافيايی معرفی نشده است.
بر عكس نگرانيم كه اين مافيا تازه
شكل بگيرد، زيرا وقتی يك قرارگاه نظامی،
جای بخش خصوصی را در انعقاد
قراردادهای بزرگ اقتصادی و نفتی میگيرد، ما
فقط با حزب پادگانی مواجه نيستيم
بلكه نگرانيم كه اقتصاد
كشور نيز پادگانی نشود،
چنانكه عدهای در تلاش پادگانی كردن فرهنگ و آموزشاند. البته
اقتدارگراها در ظاهر از ژاپن اسلامی
سخن میگويند اما در عمل كره شمالی را الگوی خود قرار
دادهاند. به نظر میرسد قصدشان تحقق كره شمالی اسلامی است. در
صورت موفقيت ايران به يك پادگان
بزرگ تبديل میشود.
میگفتند اصلاحطلبان به مسايل اقتصادی
نمیپردازند و تنها در فكر توسعه
سياسی و دموكراسی و جامعه مدنی
هستند و در حقيقت مشتی روشنفكرند كه از روی شكم سيری به
دموكراسی میپردازند. بسيار خوب ! تمام شعارهای دولت فعلی
اقتصادی بود. پس از يكسال با توجه به اينكه اين دولت نفت 70
دلار دارد، در
مقايسه با دوره خاتمی كه نفت 8 دلار بود و
با خشكسالی هم زمان بود و كلی بدهی از دوره قبل بر دوش ايشان
بود و حساب ذخيره ارزی نداشتيم. با تمام
اين اوصاف میتوان مقايسه كرد كه
آيا امسال گرانی كمتر شده است يا اشتغال
كه طبق شعارهای دولت جديد ظرف 3
سال بايد بيكاری ريشهكن میشد، آيا به
اين سمت رفتهايم آيا اكنون با آمدن
نفت بر سر سفرهها ديگر نمیدانيم از
خوشی چگونه زندگی كنيم؟
از لحاظ فساد نيز بايد بگويم برخی اخبار
بسيار نگران كننده است، يعنی انعقاد قرارداد 4 ميليارد دلاری
با
نهادهای نظامی برای عسلويه و غيره. اين
روش در غياب مطبوعات آزاد
میتواند ضريب فساد را بالا ببرد.
البته من كسی را متهم نمیكنم، اما به
هر حال اين روندی نيست كه بتوان آن
را خوشبينانه تحليل كرد. از لحاظ
بينالمللی نيز وضعيت ما به گونهای
شده است كه آقای بوش میگويد ما
سالانه 75 ميليون دلار اختصاص
دادهايم به گسترش دموكراسی در ايران، كه
كاملا مشخص است چه معنايی دارد. در
واقع ايران را در دستور كار خود قرار
دادهاند و به اين ترتيب فشارهای
بيشتری متوجه ميهن و مردم خواهد شد. در
همين مدت افزايش نرخ بيمه را داشتيم
كه با جابه جايی هر رده سالانه 400
ميليون دلار به كشور لطمه وارد
میشود. درباره فرهنگ جامعه نيز كه تبليغ
می كردند آقای خاتمی بیبند و باری
را گسترش میدهد، میپرسم با ملاكهای خود آنها، آيا وضع فرهنگ
جامعه از سالهای گذشته بهتر شده است يا نه؟ جالب
آنكه چماق به دستان ديروز، امروز
میگويند برخوردهای فيزيكی كار را بدتر
میكند. در واقع غيرمستقيم اعتراف
میكنند اصلاحطلبان طرفدار بیبندوباری نبودند بلكه
اتفاق ديگری در جامعه در حال رخ
دادن است كه بايد ريشه يابی
شود. در هر حال مردم میتوانند اين دوره را با دوره قبل
مقايسه كنند و
چون فاصله زمانی كم است اين كار ممكن است.
يعنی میتوانند عملكرد و
دستاوردهای خاتمی را با وجود تمام
كارشكنیهايی كه در كار او میشد و
اينكه نمیتوانست حتی با رييس جمهور
آمريكا دست بدهد، با دوره فعلی مقايسه كنند كه نامهنگاری بوش
و ديگر امور مانند آن، آزاد می شود.
معاون وزير كشور در دولت سيد محمد خاتمی
معتقد است اگر
امروز احساس عمومی آن است كه سفرههای مردم
در حال رنگين شدن است، دست
چپاولگران و آقازادهها و رانت
خواران از اقتصاد كشور كوتاه شده است و در
عرصههای مختلف شادی و نشاط در
جامعه و نخبگان را مشاهده میكنيم میتوان
حكم كرد دولت فعلی موفق بوده است
ولی چنين به نظر نمیرسد. كار حكومت به
جايی رسيده كه نقد اقتصادی پنجاه
استاد دانشگاه را براندازی خاموش
میخواند و با يك اجتماع
مسالمتآميز شديدترين برخورد پليسی را به عمل
میآورد، قاضی مرتضوی نماينده جامعه
حقوقدان كشور در كميسيون حقوق بشر
معرفی میشود و مطبوعات از پرداختن
به مهمترين مسائل، مانند پرونده
هستهای و ناآرامیهای مناطق آذری
نشين و ... منع میشوند. پس میتوان گفت
حاكميت يكدست فاقد
اعتماد به نفس لازم است،
اگر چه تبليغات زيادی درباره
پايگاه مردمی دولت میكند.
در دو -
سه سال گذشته بخشی از جامعه تصور میكرد با
يكپارچه شدن حاكميت و كنار رفتن آقای خاتمی از
حكومت، آمريكا به ايران حمله و
دموكراسی را بر پا خواهد كرد، اما چند عامل
از جمله وضعيتی كه درافغانستان و
عراق ديده میشود، رشد بنيادگرايی در اين
دو كشور، كشتار و ناامنی و آينده
نامعلوم آنها، باعث شده كه اين شهروندان
به ترديد بيفتند. عدهای نيز نگران
شدهاند از اينكه مبادا آمريكا با
اقتدارگرايان بسازد و منافع خود را
تامين كند بدون اينكه كاری به دموكراسی و حقوق بشر در ايران
داشته باشد. به نظر میرسد درصد قابل توجهی از آن
دسته از شهروندان كه به خارج از
كشور اميد بسته بودند، دچار ترديد
شدهاند. در واقع در سه
- چهار سال گذشته
يكی از مسايلی كه به اصلاحات ضربه
زد، همين بود كه بسياری به ما
میگفتند، اصلاحاتی كه شما از آن صحبت
میكنيد، 10 تا 20 سال طول میكشد،
در صورتی كه با دخالت خارجیها، در عرض
6 ماه دموكراسی در كشور حاكم
میشود، اما الان شك كردهاند كه آيا شركت
نكردنشان در انتخابات باعث نشد كه
اقتدارگرايان رای بياورند و اميدشان
برای تغيير نيز محقق نشد، كه به نظر
من اگر محقق میشد وضع به مراتب بدتری پديد میآمد و چه بسا
خيلی به اين نتيجه میرسيدند كه صد رحمت به
اقتدارگراها!
در انتخابات رياست جمهوری نهم بين
نخبگان جامعه نيز اختلاف زيادی وجود
داشت. عدهای معتقد بودند اصل
انتخابات بیربط است و شركت در آن
را مشروعيت بخشيدن به حكومت
اقتدارگرايان میدانستند. عدهای
درباره نامزدها اختلافنظر داشتند و جمعی با اينكه رای دادند
اما تلاش چشمگيری برای پيروزی نامزد اصلاحطلبان
نكردند. در مرحله دوم نيز درصد
زيادی از مردم آقای هاشمی را سمبل وضع
موجود میدانستند و نمیخواستند به
او رای دهند. گروهی معتقد بودند كه
اينها برنامه آقای هاشمی است تا با
رای بالايی رييسجمهور شود، لذا نبايد
در انتخابات شركت كرد تا در دام اين
توطئه نيفتيم يا به رقيب وی رای دادند. بنابراين معتقدم اختلاف
در گروههای مرجع جامعه و احزاب اصلاحطلب
به همراه رای ندادن كسانی كه به
خارج از كشور اميد بسته بودند و از سوی ديگر طرح چهرهای با
اين شعار كه فردی از جنس مردم میخواهد وارد حريم
ممنوعه قدرت شود، در صورتی كه خود
نامزد اصلی كانون قدرت بود
و نيز طرح
شعارهای مبارزه با فساد و ... نتيجه را به
اينجا رساند. به نظر من علت
كودتای
پارلمانی در انتخابات مجلس هفتم و
فعاليت حزب پادگانی در انتخابات
رياست جمهوری نهم آن بود كه از ورود
ديگران به حريم قدرت جلوگيری كنند. در
حقيقت تابلوی
ورود ممنوع در اطراف قدرت نصب
كردند.
به نظر میرسد اكثريت
شهروندان از وضع كنونی ناراضی باشند. به همين دليل ادبيات آقای
احمدینژاد هنوز ضد وضع موجود
است، گويا
دزدی و خرابكاری و ندانم كاری جريان دارد. گر چه در چين ناچار
شد اعتراف كند
در چند سال اخير از نظر اقتصادی كارهای خوبی در ايران صورت
گرفته است. در
هر حال او میداند كه مردم از وضع ناراحت هستند،
اما توجه
ندارد كه دامن زدن به اين نارضايتی بدون
جايگزين كردن الگويی كه
بتواند
پاسخگوی مشكلات باشد، جامعه را به سمت
انفجار میبرد.
اگر به سرعت فضا
را دموكراتيك نكنيم و اجازه ندهيم
كه اقشار مختلف با ديدگاههای گوناگون
وارد صحنه شده، مطبوعات با آزادی
كامل منتشر شوند، شهروندان آزادانه حزب
تشكيل دهند و در انتخابات شركت
كنند، تصور میكنم، جامعه به سمت
انفجار
پيش خواهد رفت.
تاج زاه درباره فرصت يك هفتهای در مرحله
دوم
انتخابات رياست جمهوری سال گذشته گفت: در
يك هفتهای كه بين دو مرحله
فاصله بود، كار زيادی نمیتوانستيم
انجام دهيم. تنها راهش اين بودكه آقای هاشمی خود را كنار بكشد
يا به افشای مسايلی بپردازد كه بعد از انتخابات
مطرح كرد. ايشان هم به دلايلی اين
كار را نكرد. به نظر من در مرحله دوم
تنها راه به هم زدن سناريوی از پيش
تنظيم شده بود. البته اين انتقاد به ما
وارد است كه چرا در مرحله اول
ائتلاف نكرديم ولی اكنون نمیتوانيم دلايل
آن را بگوييم چرا كه میتواند وضع
موجود ما را دچار مشكل كند. شايد زمانی دليل واقعی عدم ائتلاف
را بگوييم كه چه مسايلی باعث
شد اصلاحطلبان
نتوانند ائتلاف كنند.
تاج زاده بدون نام بردن
از مهدی كروبی رئيس مجلس ششم و بنيانگذار حزب اعتماد ملی كه
بويژه در هفته های اخير تك روی و خود محوری را مبنای كار سياسی
قرار داده گفت:
خوشبختانه مردم روز به روز آگاهتر
میشوند و اگر خدای ناكرده اصلاحطلبانی
قصد تك روی داشته باشند و شعار
"همه با من"
را به جای "همه با هم" پيشه كنند، به جايگاه خود نزد مردم
آسيب وارد خواهند كرد. از سوی ديگر
در جناح اقتدارگرا تشتت زيادی ايجاد
شده و بسياری از آنان از نااميدی
رای دهندگان به آقای احمدینژاد به علت
عدم تحقق شعارهای وی نگران شدهاند.
به خصوص آنكه از اين به بعد مطالبات
عمومی، جدیتر مطرح خواهد شد، چرا
كه يكسال اول برای استقرار
دولت جديد
ضروری است اما از اين پس مردم خواهند پرسيد
پس چه شد؟ عواملی مثل
تشتت طرف مقابل، تجربه نيرویهای
سياسی از حاكميت يكدست، مخاطراتی كه
جامعه را تهديد میكنند، نا اميدی
از آمريكا و اينكه در كوتاه مدت
معجزهای برای استقرار دموكراسی و
رفع مشكلات مردم رخ نمیدهد، گرانی و
تورم و بيكاری و ديگر مشكلات
اجتماعی و معيشتی میتوانند موجب شوند كه
اصلاحطلبان و ديگر منتقدان وضع
موجود در انتخابات پيروز شوند تا حاكميت
دموكراتيك بماند و قدرت توزيع شود
و مردم نفس راحتی بكشند.
اكنون يك جناح
محافظهكار داريم و يك جناح اقتدارگرا
كه بتدريج نيز در برابر هم
صفآرايی میكنند. البته در
انتخابات خبرگان كمتر،
اما در انتخابات شوراها
به نظر من حداقل
دو فهرست ارايه خواهند كرد.
در عوض بين اصلاحطلبان
زمينههای اشتراك زياد است هر چند
برخی تك رویها نيز ديده میشود.
اميدواريم
به تفاهم و حتی ائتلاف كامل برسيم. بنابراين در انتخابات
شوراها، حداقل
سه فهرست جدی خواهيم داشت كه
میتواند به چهار يا پنج
فهرست برسد، اما به آن معنا نيست كه
احزابی داريم با نامزدها، برنامه و
هويت مشخص، زيرا بسياری ترجيح میدهند
به صورت باندی عمل كنند نه حزبی،
يعنی تنها در زمان انتخابات ظاهر
شوند و فهرستی بدهند. اما هرگز دفتری تاسيس نمیكنند زيرا میدانند
كه پاسخگوی جامعه نخواهند بود.
اتفاق
مهم ديگر آن است كه موتور محركه
اقتدارگراها كه به خصوص در مرحله اول به
آقای احمدینژاد رأی داد، در حال
سرد شدن است زيرا كه به شدت از وضع موجود
ناراضی است. در واقع همان
5 ميليون رای دهنده مرحله اول
كه بسياری از آنها
در حزب پادگانی
مشغول بودند يا تحت تأثير اين حزب رأی دادند، اكنون
برای به آب و آتش زدن خود به سود اقتدارگراها انگيزه ندارند.
اينان در عرصه
فرهنگی معتقدند دولت فعلی به بیبندوبارها
باج داده و از موضع خود عقب
نشسته است. در سياست خارجی اقتدارگراها
از اصلاحطلبان سازشكارانهتر عمل
كردهاند اگر چه در ظاهر سخنان تندی
ايراد میكنند. از لحاظ اقتصادی نيز
حكومت يكدست به هيچ وجه پاسخگوی
انتظارات و نيازهای مردم نبوده است و در
يك كلام هويت و آرمانهای خود را با
بحران مواجه میبينند. به نظر من اين
بحران موجب تضعيف موقعيت اقتدارگراها
و بهبود پايگاه اجتماعی اصلاحطلبان
خواهد شد. اين گروه در انتخابات
رياست جمهوری نهم میخواستند يك شكست چند
ساله را جبران كنند و ضربه اساسی
به اصلاحطلبان بزنند اما الان ديگر
برای دفاع از وضع موجود انگيزه
ندارند. برخی از آنها به اين نتيجه
رسيدهاند كه اگر قرار بود چنين
سياستهايی دنبال شود با وجود امثال آقای خاتمی وضع بهتر
میشد. آنها میگويند ما میخواستيم آقای خاتمی و شما
(اصلاحطلبان)
را حذف كنيم كه چنين اتفاقاتی رخ ندهد. اگر قرار بود ما با
آمريكا مذاكره كنيم، آقای
خاتمی به مراتب بهتر میتوانست اين
كار را انجام
دهد.
بعضی از آنها معتقدند در عرصه
فرهنگی نيز آقای خاتمی با نفوذی كه
به خصوص در قشرهای شهرنشين؛
بويژه
زنان و جوانان داشت میتوانست اوضاع
فرهنگی را بهتر سامان ببخشد. آنان
همچنين میپرسند اگر در عرصه
اقتصادی قرار نبود شقالقمر شود چرا نام
عدالت و حيثيت خودمان را خدشهدار
كرديم؟ |