چند روز قبل، دانشجويی زنگ زد به روزنامه.
- گروه سياسی؟
- بله، بفرمائيد.
- آقا! پنج روز مانده به 18 تير؛ نمی خواهيد چيزی بنويسيد؟
- (خواستم بگم«نه» ولی نگفتم) انشاءالله.
- انشاءالله؛ يعنی چی؟ مینويسيد يا نمی نويسيد؟
- (بازهم خواستم بگم«نمی نويسيم» ولی نگفتم) انشاءالله
مینويسيم.
- چند درصد قول میدهيد كه بنويسيد؟
- (نخواستم نااميدش كنم) 50- 50.
- آقا! ما را نااميد كرديد كه.
- چه كنيم؟ نخواستم دروغ بگم (ولی گفتم).
***
با «مصطفی تاج
زاده» مصاحبه داشتم درباره 18 تير. از آن
روزها میگفت و مجادله های كلامی اش با دانشجويان درون كوی كه
مكرر از آنها میخواست كه
از كوی به خيابان
نروند.
می گفت كه وقتی شايعه آمد كه گارد ضد شورش در خيابانهای اطراف
مستقر شده، از دانشجويان پرسيده:«كسی وسيله نقليه دارد؟» يكی
گفته كه موتور دارد. ترك موتور آن دانشجو نشسته و خيابانها را
گشته بود. وقتی برگشتند، به دانشجوی موتورسوار گفته بود كه
آنچه ديدی، شرح بده. آن دانشجو هم گفته كه حتی يك نفر هم در
خيابانها نبوده.
فضا بدين ترتيب آرام شد.
***
هفت سال از 18 تير گذشت.
آن شب از نظر دانشجوها اتفاقی غيرمنتظره رخ داده بود:
«نظامی ها و گروه فشاری ها
ريخته اند در دانشگاه».
اما امروز چنين ماجرايی ديگر يك اتفاق و استثنا نيست.
دانشگاه دست نظامی ها و
گروه فشاری هاست. از تشكلهای وابسته شان تا
انجمن های موازی. از استادانی كه اخراج میشوند تا انجمن هايی
كه منحل میشوند و دانشجويانی كه حكم تعليق و تبعيد میخورند.
اوايل دوره اصلاحات، 18 تير تنها يك استثنا بود؛ اما از اواخر
همان دولت، بتدريج آن استثنا قاعده شد. حالا هم كه وضع از روز
روشن است. |