ايران

www.peiknet.com

   پيك نت

 
صفحه اول پیوندهای پیک بايگانی پيک  

infos@peiknet.com

 
 
  مشاهدات دكتر معين
درميان دانشجويان كوی دانشگاه
با دست، سر و پاهای شكسته
 
 
 
 

 

دكتر معين كانديدای اصلاح طلبان برای انتخابات رياست جمهوری دوره نهم و وزير علوم در زمان يورش به خوابگاه دانشجويان در سال 1378، درگفتگوی مشروحی با نشريه چشم انداز در تهران، نكات جديدی را همراه با مشاهدات خود از آن رويداد كودتائی شرح داده است. نكاتی از اين مصاحبه مشروح را می خوانيد:

 

 

پيش از ظهر جمعه با آقای دكترمنفرد، معاون دانشجويی، به سمت كوی رفتم. پيشنهاد دادم پيش از اين‌كه وارد كوی شويم از مجروحان ديدار كنيم، هم به‌عنوان دل‌جويی و هم به‌عنوان يك طبيب. به بيمارستان‌های دكتر شريعتی و امام رفتيم و آنجا صحنه‌های بسيار دردآوری را ديديم. ده‌ها نفر مجروح و دست و پا شكسته بستری بودند. بسياری از آنها ناراحت بودند و اين ناراحتی تنها به‌خاطر درد و مجروحيت نبود، بلكه بيشتر از جهت فاجعه رخ داده و توهين‌هايی بود كه به آنها شده بود. عده‌ای در اتاق عمل بودند و بعضی هم نگران از اين‌كه در وضعيت موجود، آنها را از بيمارستان خارج و بازداشت نكنند، اما خوشبختانه بيمارستانی‌ها مقاومت كرده و نگذاشته بودند آنها را ببرند.

به ياد دارم در بيمارستان دكترشريعتی، دانشجوی دوره دكترای تخصصی (PHD) از پاكستان روی تخت خوابيده بود و وقتی مرا ديد، آن‌قدر ادب داشت كه می‌خواست بلند شود و روی تخت بنشيند. دست و پايش شكسته بود. متوجه نشدم كه با ضربه‌های چماق و باتوم پاهايش را شكسته‌اند يا اين‌كه از ارتفاع به پايين پرت كرده‌اند. آنچه كه ديدم واقعاً بی‌رحمانه بود، به قصد كشتن، ضربات را وارد كرده بودند. نيروهای لباس شخصی نقش موثرتری از نيروهای رسمی داشتند. حالا اين‌كه نيروهای لباس شخصی تا چه اندازه متعلق به خود پليس بودند و تا چه حد مربوط به گروه‌های فشار غيرمسئول بودند، من اطلاعی ندارم. اما در كل لباس‌شخصی‌ها نقش فعال‌تری در زدن‌ها، هجوم‌ها و توهين‌ها داشتند.

در اولين جلسه دولت در روز يكشنبه گفتم كه انگيزه اصلی، زهرچشم گرفتن از نهاد دانشگاه ـ كه يك نهاد روشنفكری است ـ و از دانشجو ـ كه نقش موثری در اصلاحات و مسائل اجتماعی و سياسی ايفا می‌كند ـ بوده است. از اين‌رو هر چه شديدتر بايد با مسببين اين فاجعه برخورد شود.

 

معتقدم آنها از نظر مبانی فكری ـ كه توجيهات شرعی هم برای آن دارند ـ دانشگاه را نهادی مزاحم می‌دانند. آنها سوءظنی جدی نسبت به نهاد دانشگاه دارند و با اين تحليل است كه آنها خشن‌ترين شيوه‌ها را اعمال می‌كنند. موردی كه می‌خواهم بگويم مستند است. خودم مستقيم به كوی رفتم و از شب تا صبح آنجا بودم، دانشجويان برايم تعريف می‌كردند كه وقتی آنها را می‌گرفتند و كتك می‌زدند گفته بودند؛ كه حالا به خاتمی بگوييد بيايد و شما را نجات بدهد.

- آقای خاتمی در نخستين ريشه‌يابی، آشكار خود در 5 مرداد، در همدان، اشاره كردند كه اين فاجعه در درجه اول واكنش به افشای قتل‌های زنجيره‌ای و بعد از آن، اعلان جنگ به دولت بود.

معين: من مسائل را حتی بيشتر از چيزی می‌دانم كه آقای خاتمی مطرح كردند و آن مبانی فكری اين قبيل برخوردها بود. به ايشان هم گفتم كه بايد به مبانی فكری آنها پرداخت. اين مبانی فكری سبب می‌شود كه آن روش خشونت‌بار و وحشيانه در مورد بهترين جوانان كشور؛ دانشجويان، اعمال شود. من حمله به كوی دانشگاه را تنها اقدامی در واكنش به افشای قتل‌های زنجيره‌ای ارزيابی نمی‌كنم، بلكه آن را اقدامی به‌ موازات قتل‌های زنجيره‌ای و در تداوم آن می‌دانم. آنها بهانه‌ای می‌خواستند تا آن زهرچشم را بگيرند و ديواری هم از ديوار دانشگاه و دانشجو كوتاه‌تر پيدا نكردند. اگر بخواهيم به موضوع عميق‌تر نگاه كنيم، از دوران انتخابات آغاز شد، همان مسئله‌ای كه در قالب كارناوال عصر عاشورا و تقلب‌های صريحی‌كه در بعضی استان‌‌ها همچون كردستان و لرستان عليه آقای خاتمی انجام دادند ظهور يافت. پس از انتخابات هم مرتب تهديد می‌كردند كه بعد از سه يا شش ماه دولت را ساقط می‌كنيم و چون موفق نشدند به اين اقدامات متوسل شدند. يكی از مهم‌ترين هدف‌های فاجعه كوی دانشگاه، ساقط‌ كردن دولت آقای خاتمی بود، برای اين‌كه خاتمی شاخصی بود از طرز تفكری كه، آنها آن را منحرف می‌دانستند. آنها نسبت به نهاد دانشگاه و روشنفكران سوء‌ظن داشتند و اين بدبينی سبب شد كه قتل‌های زنجيره‌ای نه‌ تنها در سال 1378، بلكه از سال‌های پيش از آن رخ بدهد.

از اين‌رو اين واقعه تنها انتقام افشای قتل‌های زنجيره‌ای نبود، خصوصاً كه قتل‌های زنجيره‌ای نتوانست تا آخر پيگيری و در همه سطوح ريشه‌كن شود. در دولت آقای خاتمی هم بعضاً آنهايی‌كه به نحو بارزتری به مواضع دوم خرداد 1376 آقای خاتمی اعتقاد داشتند و به آن عمل می‌كردند، به‌طور مدام تحت فشار قرار داشتند چون برخی كه استيضاح شدند مانند نوری و مهاجرانی. برخی هم در زمان عمل و در گذرگاه‌های سخت هماهنگی خوبی با ايشان نداشتند. ايشان در دولت خودش هم اغلب تنها بود. از آنجا كه خودم هم عضو دولت ايشان بودم بايد اين انتقاد را هم بكنم كه فضای حاكم بر دولت اول آقای هاشمی كه در آن بودم با فضای دولت‌های اول و دوم آقای خاتمی تفاوتی نداشت، تقريباً مسائل اقتصادی جريان اصلی بود .

آنشب يورش به كوی، دانشجويان از من خواستند كه آنجا بمانم؛ پذيرفتم و تا صبح در خوابگاه ماندم. نمی‌خواهم بگويم كه آن شب چه گذشت؛ روی زمين صحن كوی نشسته بودم و دانشجويان دورم جمع شده بودند و مرتب دست و پا و سر شكسته می‌آوردند. هركس از توهين‌ها و كتك‌‌ها، ناله و شكايت می‌كرد. اين مسائل خيلی ناراحت‌كننده بود چون آنها فرزندان و امانت‌های مردم در دست ما بودند.

بايد بگويم كه حادثه كوی دانشگاه تلخ‌ترين حادثه ممكن بود و من آن را با هيچ حادثه‌ ديگری نمی‌توانم مقايسه كنم. در هر صورت آن شب به صبح رسيد.

وقتی جمعه‌شب ساعت 12 در كوی بودم خبر آوردند كه يك‌نفر را با تير زده‌اند. آن فرد مرحوم عزت ابراهيم‌نژاد بود.

روز يكشنبه (بيستم تيرماه) روز مسابقه مهم ميان تيم‌های پرسپوليس و استقلال بود و همه وحشت‌زده بودند كه اگر اين جمعيت با جمعيت استاديوم آزادی به هم بپيوندند چه می‌شود! به همين دليل جلسه دولت را در ساعت چهار بعدازظهر ترك كردم و گفتم كه بايد در كوی باشم و اوضاع را كنترل كنم، كه بسيار هم موثر واقع شد.

در اينجا می‌خواستم نكته‌ مهم ديگری را يادآوری كنم و آن اتفاقی بود كه دردانشگاه تبريز در 20 تير رخ داد كه از نظر شدت برخورد با دانشجويان و حتی استادان و رئيس دانشگاه كمتر از فاجعه كوی دانشگاه تهران نيست ـ در فاجعه كوی دانشگاه تبريز، دانشجويان به اتاق رئيس دانشگاه پناه می‌برند ـ مهاجمان به اتاق رئيس دانشگاه وارد می‌شوند، او را كتك می‌زنند و بسياری از دانشجويان را می‌زنند و دستگير می‌كنند و با لباس پاره در خيابان رها می‌كنند ـ در ارتباط با كوی دانشگاه حداقل دبيرخانه شورای‌عالی امنيت ملی تحقيقی كرد و آن تحقيق منتشر هم شد، اما متأسفانه در ارتباط با حادثه تبريز چنين اتفاقی رخ نداد. به نظر من مظلوميت آنها، مظلوميت مضاعفی بود.

متأسفانه و به هر صورت 18 تير نقطه‌عطفی بود، نه‌فقط برای جنبش دانشجويی ايران، بلكه در سطح اصلاحات و حتی فراتر از اصلاحات برای خود نظام. فرصت‌های بسيار جدی‌‌ای كه در سطح دانشگاه‌ها به دست آمده بود و نشاط دانشجويی كه ايجاد شده بود و اميدی كه در ميان مردم بود و همچنين ارتباطی كه دولت اصلاحات و شخص آقای خاتمی با نخبگان و دانشجويان داشت، همگی تحت‌الشعاع اين بحران قرار گرفت. شكاف ميان حركت‌های دانشجويی با آقای خاتمی كه در16 آذر1383 بروز بيشتری يافت، از همان 18 تير شروع شد. انفعال و دلخوری و كناركشيدن بسياری از دانشجويان از مسائل سياسی و اجتماعی پس از 18 تير به سرعت شكل گرفت. افراط‌گری در سطح خاصی از دانشجويان ايجاد شد و به موضع‌گيری در مقابل آقای خاتمی و اصلاحات انجاميد، همگی از پيامدهای منفی 18 تير بود، حتی سياست‌گريزی و افتادن به ورطه يأس، بی‌اعتمادی، انحرافات و مفاسد اجتماعی را در دانشگاه‌ها نيز بايد تا حد زيادی متأثر از همين حادثه تلخ دانست.

دفتر تحكيم وحدت هم دچار تشتت بيشتر و انشعاب‌های پی‌درپی گرديد و عملاً ديگر نتوانست به صورت محوری در بيايد كه نقش هدايت‌كننده برای دانشجويان داشته باشد.

حتی اگر شما به انتخابات نهم رياست‌جمهوری هم نگاه كنيد و مسئله تحريم را مطرح كنيد، من آن را هم بی‌تأثير از حادثه كوی دانشگاه و البته ضعف خود اصلاح‌طلبان نمی‌دانم.