1. چهار سال پس از آنكه رئيسجمهور وقت ايران نتوانست با
كلينتون در مقر سازمان ملل متحد دست دهد و سه سال بعد از آنكه
اطلاعيه رسمی دادگستری تهران بحث درباره مذاكره يا رابطه با
آمريكا را در مطبوعات و ديگر رسانههای گروهی ممنوع خواند و آن
را قابل تعقيب دانست و آقايان عباس عبدی، حسين قاضيان و بهروز
گرانپايه پس از انجام نظرسنجی از مردم تهران درباره
ديدگاههايشان در مورد آمريكا بين يك تا سه سال زندانی شدند،
جمهوری اسلامی ايران بدون هيچ پيش شرطی آمادگی خود را برای
مذاكره مستقيم با آمريكا اعلام كرد. دو ماه بعد از آن آقای
احمدینژاد به آقای بوش نامه نوشت و دومين گام را در جهت تعامل
سياسی مستقيم با آمريكا پس از يكدست شدن حكومت در ايران
برداشت.آنچه بيش از انگيزه تهيه نامه و حتی محتوای غيرمرتبط آن
با مسائل روز كشورمان اهميت دارد، نفس مكاتبه آقای احمدینژاد
با رئيس جمهور ايالات متحده و پيامدهای آن است. همچنان كه
صاحبنظران اعلام آمادگی جمهوری اسلامی ايران را برای مذاكره
مستقيم با آمريكا، توسط دبير شورای عالی امنيت ملی مهمتر از
علت مطرح شدن پيشنهاد فوق تلقی كردند.
2. انرژی هستهای مهمترين و فوریترين چالش دولتين ايران و
آمريكاست. در اين زمينه جهانيان حق كشورمان را در مورد داشتن
صنايع هستهای صلحآميز به رسميت شناختهاند و جمهوری اسلامی
ايران نيز با تاكيد بر اينكه در پی دستيابی به سلاح هستهای
نيست، گامهای مهمی در جهت اجرای مصوبات آژانس بينالمللی
انرژی اتمی و اعتمادسازی برداشته و اختلافات را به حداقل ممكن
رسانده است. به تصريح مقامات كنونی، جمهوری اسلامی ايران قصد
خروج از ان.پی.تی. (NPT
) را ندارد و آماده امضای پروتكل الحاقی است. از بازرسیهای سر
زده نمايندگان آژانس بينالمللی انرژی اتمی از مراكز مرتبط و
مقامات مسئول استقبال میكند و حاضر به تعليق غنیسازی
اورانيوم به شكل صنعتی است. تنها درباره فعاليت يا تعليق
تحقيقات هستهای توسط تعداد محدودی سانتريفيوژ اختلاف باقی است
كه استراتژيك نيست و طرفين نبايد به اين بها يا بهانه بخواهند
ايران و منطقه را با چالشهای ويرانگر مواجه كنند. بويژه آنكه
تعليق يا تداوم فعاليت اين تعداد سانتريفيوژ در استفاده از
صنايع و دانش هسته ای كشور نقش مهمی ايفا نمیكند كما اينكه
تعليق دو ساله اين سانتريفيوژها در صنايع هستهای و حتی در
پيشرفت غنیسازی اورانيوم خلل مهمی ايجاد نكرد و به محض آغاز
به كار، متخصصان ايرانی توانستند تا چهار درصد اورانيوم را غنی
كنند.
3. مقامات ايالات متحده مصرند كه جهان بپذيرد خواست آنان فقط
جلوگيری از دسترسی جمهوری اسلامی ايران به سلاح اتمی يا
تكنولوژی ساخت اين سلاح است و مصمماند كه هدف مذكور را از طرق
ديپلماتيك محقق كنند. رفتار كاخ سفيد در روزهای آينده دو ادعای
فوق را تاييد يا رد خواهد كرد. چرا كه جمهوری اسلامی علناً
خواهان مذاكره مستقيم با آمريكا شده و رسماً با رئيسجمهور آن
كشور مكاتبه كرده است. نحوه تعامل كاخ سفيد با اين دو گام،
بويژه با نامه ارسالی، تا حدود زيادی
هدف واقعی
رهبران آمريكا را نشان خواهد داد. اينكه آيا
تغيير رژيم
جمهوری اسلامی مدنظر آنان است يا منظورشان حل مسئله انرژی
هستهای و پيشبينی پذير كردن رفتار حكومت است كه از جمله در
مورد آمريكا مشاهده میشود.
به بيان روشن عدم پاسخگويی كاخ سفيد به نامه ارسالی عملاً به
معنای به
رسميت شناخته نشدن
حكومت ايران در واشنگتن است. اظهارات خانم رايس مبنی بر اينكه
نامه آقای احمدینژاد فلسفی، مذهبی و تاريخی است، پاسخ ندادن
مقامات ايالات متحده را توجيه نمیكند. كاخ سفيد میتواند
مخاطب نامه رئيسجمهور آمريكا را رهبری قرار دهد كما اينكه
آقای كارتر با رهبر فقيد انقلاب مكاتبه كرد. حتی وزير
امورخارجه ايالات متحده میتواند با ارسال نامه به همتای
ايرانی خود باب مكاتبه را باز نگه دارد تا با يكی دو رفت و
برگشت، مذاكره مستقيم ايران و آمريكا آغاز شود و طرفين ضمن
بهرهمندی از مواهب مواضع مشتركشان در روابط دو جانبه و
منطقهای، نقاط بهينه را درباره اختلافات خود پيدا كنند. در
گام جمهوری اسلامی اين ظرفيت را ايجاد كرده كه حتی كنگره
آمريكا رأسا با مجلس ايران مكاتبه كند. صلحطلبان دو كشور جای
خود دارند.
4. حكومت يكدست نبايد كار را تمام شده انگارد، زيرا دو اقدام
مذكور (اعلام آمادگی برای مذاكره مستقيم و ارسال نامه) در
صورتی كه با اقدامهای مثبت و خردمندانه توأم نشود، بیفايده
است و حتی میتواند آثار سوء بر جا گذارد و نشانه ضعف ايران و
اقتدار آمريكا محسوب شود. در واقع پشت سرگذاشتن خطوط قرمز قبلی
بدون كسب
دستاوردهای مشخص
سؤالها و ابهامهای گستردهای ايجاد میكند. بويژه در قشرهايی
كه با هرگونه مذاكره و مصالحه با ايالات متحده مخالفند. مضاف
بر آن عدم پاسخگويی آمريكا تحقير حكومت ايران تفسير خواهد شد و
اين خود بر ابهامها و انتقادها میافزايد و فرصت كاهش سوء
تفاهمها و حل ديپلماتيك اختلافات طرفين را كاهش میدهد.
5. اعلام آمادگی برای مذاكره مستقيم با آمريكا و نيز نامه
ارسالی میتوانستند ظرفيت مناسبی در جهت تنشزدايی و
اعتمادسازی ايجاد كنند، به شرطی كه نامه با همهجانبه نگری و
توجه به جميع شرايط نوشته میشد و تلاش مقامات ايرانی به اين
معطوف میشد كه واشنگتن به درخواست مذاكره مستقيم جمهوری
اسلامی و نيز به نامه پاسخ مثبت دهد. هم چنان كه مصاحبه آقای
خاتمی با سی. ان. ان. (CNN)
توانست به اظهار تأسف مستقيم كاخ سفيد از كودتای انگليسی _
آمريكايی 28 مرداد 32 عليه دولت قانونی و ملی دكتر مصدق منجر
شود و آقای كلينتون را درباره همسويی فاجعه بار ايالات متحده
با رژيم صدام در جنگ عليه ايران به اعتراف بكشاند.
درك میكنم كه در اولين نامه به رئيسجمهور آمريكا، آقای
احمدینژاد خود را ناچار میديد راديكال سخن بگويد تا اعتراض
چندانی بويژه در مخالفان هرگونه تعامل و مذاكره با ايالات
متحده برنيانگيزد و اقدام مذكور نشانه ضعف حكومت تلقی نشود، و
شعارهای تند قبلی عليه طرفداران مذاكره با آمريكا تا حدودی
توجيه شود، اما نمیفهمم كه چرا پس از ارسال نامه، آقای احمدی
نژاد میگويد مسئله هستهای را آنقدر «مهم» نمیداند كه برای
آن مكاتبه كند و هدف از نامه ارسالی را دعوت آقای بوش به فرهنگ
انبياء میخواند و در عين حال چند بار تصريح میكند جمهوری
اسلامی ايران منتظر پاسخ رئيسجمهور آمريكا است تا براساس آن
مناسبات دو كشور تنظيم شود؟! حكومت يكدست به جای دلخوش
كردن به اينكه "تاريخ سرنوشت بیتفاوتی و بیپاسخ گذاشتن اين
نامه را روشن خواهد كرد"، بايد همه تلاش خود را به كار برد تا
واشنگتن به دادن پاسخ رسمی تشويق شود، اگر هدف از ارسال نامه
كاهش تنش موجود باشد.
6. تلقی بعضی از صلحطلبان جهان و حتی تعدادی از نمايندگان
برجسته كنگره آمريكا از هر دو جناح دموكرات و جمهوريخواه و نيز
بعضی وزرای اسبق وزارت امور خارجه ايالات متحده از نامه ارسالی
اين است كه جمهوری اسلامی ايران به اين وسيله آمادگی خود را
برای مذاكره مستقيم با مقامات كاخ سفيد در عالیترين سطوح
اعلام كرده است. به همين دليل آنان به آقای بوش و
نومحافظهكاران آمريكايی پيشنهاد كردهاند تا رهبران كاخ سفيد
با مذاكره با مقامات ايرانی به حل و فصل ديپلماتيك مشكلات
بپردازند و از
نظامیگری
بپرهيزند.
به نظر من میتوان از اين فرصت استفاده كرد، به شرط آنكه دچار
توهم و روياپردازی نشد و از
افكار آخرالزمانی
دست برداشت. آقای بوش بايد قبول كند كه رويای او در خواب در
زمينه ضرورت آزاد سازی سرزمينهای مقدس نه ندای مسيح (ع) كه
القائات اهرمن جنگ است. اقتداگراهای ايرانی نيز بايد بپذيرند
كه نه ما دائرمدار خلقتيم و نه فرض زندگی در آخرالزمان در
شرايط كنونی معقول است و نه اين نامه نشانه ظهور امام عصر (عج)
به شمار میرود. غيبت و ظهور در اختيار خداوند است. شواهد نيز
سقوط ايالات متحده آمريكا را در دو سال آينده نشان نمیدهد،
نظير آنچه پس از نامه تاريخی رهبر فقيد انقلاب به آقای
گورباچف، پس از استقرار صلح در جنگ ايران و عراق، درباره اتحاد
جماهير شوروی رخ داد. گذشته از آن رويكرد تبشيری در قبال
رئيسجمهور آمريكا كه اكنون شخصاً در رأس جناح جنگ قرار گرفته
است، تنها هنگامی مفهوم اصلی خود را در چارچوب فرهنگ انسانی
انبيا میيابد كه ابتدا تكليف خود را درباره اصلیترين مسئله
لحظه حاضر روشن و شبح تحريم و جنگ را از فراز آسمان ميهن دور
كنيم. چرا كه تداوم يا گسترش چالش كنونی میتواند در منطقه
خاورميانه و حتی فراتر از آن به
فاجعه
منتهی شود.
7. متاسفانه نه اعلام آمادگی برای مذاكره مستقيم با آمريكا
تاكنون نتيجه مثبت چندانی برای ايران داشته و نه اين نامه
توانسته است ديپلماسی را بر نظامیگری تفوق دهد و پرونده
جمهوری اسلامی را از "پنتاگون"
به "وزارت
امور خارجه"
ايالات متحده منتقل كند. اميدوارم عملكرد افراطيون دو كشور،
موجب نشود كه تابوی شكسته شده مذاكره با آمريكا مجدداً با
استحكام بيشتری ترميم شود. امری كه در صورت تحقق، میتواند
تأثير آمادگی جمهوری اسلامی برای مذاكره و نيز اثر نامه مذكور
را به ضد خود بدل كند. در چنين شرايطی وظيفه حكومت و رسالت همه
شهروندانی كه با تحريم و جنگ مخالفند آن است كه از همه فرصتها
استفاده كنند و با تمام وجود مانع تحقق تحريم يا چالش نظامی
آمريكا و ايران شوند كه هيچ برندهای ندارد. در آن صورت ايران
نه "ژاپن اسلامی” كه "ويتنام اسلامی” میشود. حتی اگر آمريكا
را شكست دهد. حال آنكه بايد بازی باخت_ باختِ تحريم يا
ماجراجويی نظامی را با درايت حكومت، حمايت شهروندان از
اقدامهای مثبت آنان و مخالفت با هر گفتار و رفتار ماجراجويانه
و جنگطلبانه از هر سو و همراهی با صلحطلبان جهان به بازی
برد_ بردِ گفتوگو و صلح تبديل كرد كه اگر چنين نشود نه "الهام
خداوندی”
كه "وسوسه
شيطانی”
است كه به زبان ما جاری میشود و پيامد طبيعیاش تحريم و جنگ و
كينه و خشونت و نفرت خواهد بود.